هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




بدون نام
کجا؟

تو دهن نجینی



بدون نام
کی؟
جینی ویزلی




بدون نام
سلام.
اینرو لطفا نقد کنید.



بدون نام
سلام گابریل
وزارتتو بهت تبریک میگم و من هم میخوام عضو شم!
هدف:غیبت



بدون نام
کجا؟

در اتاق مدیریت



بدون نام
1.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران
۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان



بدون نام
کارگاه داستان نویسی:aid:



بدون نام
سر کادوگان دنبال چاره بود. تا اینکه به ذهنش رسید که ققنوس ها می توانند انها را نجات دهند. پس شمشیر گریفندور را به طرف یکی از انها گرقت و ققنوس ها به راحتی 1009 نفر را بلند کردند و به قاب بعدی بردند. سر کادوگان گفت:
_درود بر شما لشکریان من، شما می دانیید خیار چمبر چیست؟
_مییییو؟
_دشمن! دشمن چو خیار چنبر سست است!

اما هنوز حرفش تمام نشده بود که چیزی مانند خیار چمبر از زیر زمین در امد و گفت:
_من نقاشی نجینی هستم! هیچ شباهتی هم به خیار چمبر ندارم! بیا جلو شوالیه ی کوچک!
_حمله!

غول خاکی بلافاضله نجینی را گرفت و از وسط به دو تکه تقسیم کرد. پس از مدت کوتاهی استراحت، سر کادوگان گفت:
_سربازان با وفای من، به پیش!

تابلوی بعدی، یک اینه بزرگ بود که در حال خندیدن بود...

_بزنید و این خرده شیشه شیشه را نابود کنید!

اما تا سر کادوگان دستور حمله را داد، اینه همه ی لشکر سر کادوگان را پدیدار اورد...

_مممممیییو!
_مممممیییو!
_ان متقلبان را نابود کنید!
_ان متقلبان را نابود کنید!

قدرت اینه بسار زیاد بود و سر کادوگان الان باید راهی برای مقابله با خودشان پیدا می کرد. او فکری کرد و گفت:
_شروع کنید به خودزني! به طوری که عقب عقب بروید!
_شروع کنید به خودزني! به طوری که عقب عقب بروید!

اما سر کادوگان برای لشکریان خود چشمکی زد و لشکریان دشمن شروع به خودزنی کردند و ان قدر خودشان را زدند که به طرف اینه عقب عقب رفتند و محکم به اینه خوردند. صدای شکستن اینه بسیار برای سر کادوگان دل انگیز بود، چرا که شمشیرش دقیقا پشت اینه بود؛ اما هیولایی از جنس شیشه پدید امد که 100 برابر غول خاکی بود. او با صدای رسا و مخوفی فریاد زد:
_تو نمی توانی هورکراکس ولدمورت را پس بگیری!
_شما بزدلان شمشیر من را به هور کراکس تبدیل کرده اید؟ به سزای کار خود می رسید!







ویرایش شده توسط الا ویلکینس در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۲۸ ۹:۲۱:۵۴


بدون نام
استرس برانگیز ترین شبی بود که تا به حال سپری کرده بودم...

در خوابگاه دخترانه اسلیترین دراز کشیده بودم و خوابم نمی رفت. خیلی نگران فردا بودم. فردا قرار بود در محفل ققنوس عضو بشوم؛ که ناگهان متوجه مونیکا شدم که به من چشم دوخته بود:
_اجی چرا نمیخوابی؟
_مونیکا، هیچ میدونی فردا چه روزیه؟
_هومممم.....اها! فهمیدم! فردا جواب امتحان گیاه شناسی میاد!
_نه، مونیکا!
_اوه! نکنه فردا پروفسور اسنیپ میخواد امتحان بگیره و به کسی نگفته!
_نه بابا! فردا فرم عضویت محفل برام میاد!
_واقعا برای این خوابت نمیبره اجی؟ خب فردا فرم رو پر میکنی تموم میشه!
_مالفوی رو چکار بکنم! همش سر به سرم میگذاره! نمیدونم از کجا خبرو شنیده! بار اخر خوب گوشمالی ای بهش دادم!
_خرر! پفففففف!

مونیکا بیخیال خوابید. بهش سلقمه ای زدم و بیدارش کردم.
_واسه چی بیدارم میکنی؟
_مونیکا به نظرم امشب رو نمیتونم بگذرونم!
_چرا! خوب هم میتوانی!
_چطور؟

بقیه اش رو نفهمیدم. مونیکا یک طلسم بیهوش کننده اجرا کرد و من حتی اسم طلسم رو هم نفهمیدم! و اینگونه ان شب رو گذروندم...






بدون نام
سلام پروفسور دامبلدور!
من هم میخوام عضو محفل باشم.
اجازه هست؟♥


سلام دوشیزه ویلکینز عزیز،
کمتر پیش می‌آد که یک اسلایترینی بخواد به محفل ققنوس بیاد و اونایی که معمولا میان، محفلی‌های بی‌نظیری شدن.

امیدوارم جغدم به موقع به دستتون برسه.

قربان شما،
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور.






ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۹ ۱۵:۲۴:۱۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.