هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
#31
کی:
دامبلدور


بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
#32
نقل قول:

Hermion.Pater نوشته:
سلام
رنگ مورد علاقه من فیروزه ایه
توی حیوانات بیشتر به تسترال و جغد و دایناسور علاقه مندم
خیلی تلوزیون نگاه نمی کنم اما اگه بتونم در روز بیشتر از دوازده ساعت کتاب می خونم
توی کتاب ها عاشق کتاب های علمی و تخیلی هستم
عاشق ماجراجویی و کشف کردن چیزای جدیدم.
ریسک پذیریه خیلی بالایی دارم
به نظرم باید به همه چه کوچیک چه بزرگ با هر سلیقه ای احترام گذاشت
به درس ریاضیات جادویی و دفاع در برابر جادوی سیاه علاقه زیادی دارم
شخصیت کلی من بیشتر ترکیبی از لونا لاوگود و هرمیون گرنجره
دوست دارم به همه کمک کنم...و همیشه تو هر گروهی بودم نقش موثری داشتم!
ذهن خلاقی دارم و قوه تخیلم به حدی قویه که می تونم تصاویر ذهنیم رو به وضوح در برابرم ببینم

اولویت اولم گریفندوره
اولویت دومم ریونکلاوه
هردو رو دوست دارم گریفندور بیشتر
اگه ظرفیتشون پره می تونم صبر کنم اما گروه هافلپاف یا اسلیترین خیلی دوست ندارم بیافتم
اما بعد از گریفندور و ریونکلا ،اسلیترینم بد نیست


----

اسلیترین

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


من گفتم می خوام ریونکلا یا گریفندور باشم
نمیشه بندازینم تو اونا؟
من اسلیترین نمی خوام


---

چرا به این کلاه پیر اعتماد نمیکنی؟ تو گروه اسلیترین میتونی به موفقیت های زیادی برسی! اما چون اصرار میکنی و از طرفی از نظر خودم مطمئنم، انتخاب نهایی رو به خودت واگذار میکنم. برای معرفی شخصیت برو و گروهت رو اسلیترین یا ریونکلاو معرفی کن. ولی توصیه من بهت همون اسلیترینه.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۲ ۱۹:۰۳:۴۰
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۲ ۱۹:۰۴:۲۵

بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰
#33
سلام
رنگ مورد علاقه من فیروزه ایه
توی حیوانات بیشتر به تسترال و جغد و دایناسور علاقه مندم
خیلی تلوزیون نگاه نمی کنم اما اگه بتونم در روز بیشتر از دوازده ساعت کتاب می خونم
توی کتاب ها عاشق کتاب های علمی و تخیلی هستم
عاشق ماجراجویی و کشف کردن چیزای جدیدم.
ریسک پذیریه خیلی بالایی دارم
به نظرم باید به همه چه کوچیک چه بزرگ با هر سلیقه ای احترام گذاشت
به درس ریاضیات جادویی و دفاع در برابر جادوی سیاه علاقه زیادی دارم
شخصیت کلی من بیشتر ترکیبی از لونا لاوگود و هرمیون گرنجره
دوست دارم به همه کمک کنم...و همیشه تو هر گروهی بودم نقش موثری داشتم!
ذهن خلاقی دارم و قوه تخیلم به حدی قویه که می تونم تصاویر ذهنیم رو به وضوح در برابرم ببینم

اولویت اولم گریفندوره
اولویت دومم ریونکلاوه
هردو رو دوست دارم گریفندور بیشتر
اگه ظرفیتشون پره می تونم صبر کنم اما گروه هافلپاف یا اسلیترین خیلی دوست ندارم بیافتم
اما بعد از گریفندور و ریونکلا ،اسلیترینم بد نیست


----

اسلیترین

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط Hermion.Pater در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۱ ۱۹:۰۷:۴۹
ویرایش شده توسط Hermion.Pater در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۲ ۶:۰۶:۲۵
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۲ ۱۲:۲۳:۳۸

بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۶:۱۴ دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۰
#34
تصویر شماره ۳

خیلی عصبانی بود.هیچ وقت نمی خواست هری چیزهایی که امشب در قدح اندیشه اش دیده بود ،ببیند.
حتی هنوز هم از حرفی که به لی لی زده بود پشیمان بود.
نمی دانست کجاست و چه می کند، تمام هوش و حواسش پیش لی لی بود.ناگهان خودش را روبروی یک در بزرگ دید.در را باز کرد و به داخل اتاق پشت در قدم گذاشت…
با اتاق نسبتا تاریکی مواجه شد که در آن تنها چیزی که وجود داشتن یک آینه بود.
به سراغ آینه رفت.روبروی آینه ایستاده بود، اما هرگز چیزی که می دید را باور نمی کرد.لی لی!!!
او و لی لی در کنار هم ایستاده بودند؛ این اولین باری بود که اسنیپ لی لی را در حالی می دید که او را در آغوش گرفته است!
چشمانش را بارها باز و بسته کرد، اما تصویر محو نشد…
نشست و شروع کرد به گریه کردن، لی لی هم همزمان با او گریه را آغاز کرد
دیگر به آرزویش رسیده بود؛او تا صبح همانجا ماند و صبح که شد، از در بیرون رفت.اما قبل از آنکه بخواهد آنجا را علامت گذاری کند، در ناپدید شد!
حال سوروس از همیشه بدتر شد.ناگهان از پشت سرش صدایی شنید.
چرخید، پروفسور دامبلدور پشت سرش ایستاده بود.اشک در چشمانش جمع شد، جلو رفت و سرش را روی شانه ی پروفسور دامبلدور گذاشت و تا توانست گریید.
پروفسور دامبلدور تا تمام شدن گریه ی او صبر کرد و بعد از آن گفت: این همون آینه ی نفاق انگیز بود، فکرکردم بذارمش توی اتاق ضروریات، اما ظاهراً اگه توی دفتر خودم باشه، بهتره.
حال اسنیپ بهتر شده بود، به اتاقش رفت تا لباسش را عوض کند و برای خوردن صبحانه به سر میز اساتید برود…



شروع خوبی داشتی ولی بعدش یکم سریع داستانو جلو بردی. با این حال به نظرم برای عبور از این مرحله کافی بود.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۰ ۱۲:۱۳:۳۳

بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.