هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۷
#1
نام:هه!
جرگه :هه هه !
نظر یا پیشنهاد :هه هه هه!

هه هه هه هه!!!



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۴۸ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#2
نام:مودی
لقب:چشم بابا قوری
گروه:گریفندور
توضیحات:
مودی یکی از کاراگاهان وزارت سحروجادو که بسیار حساس بد اخلاق و فوق العاده زرنگ است وی دارای یک پا وچشم سحر آمیز است.
او در کتاب هفت هری پاتر یعنی یادگاران مرگ بخاطر حفاظت از جان هری پاتر کشته شد.

تایید شد!
معرفیت رو بعدا کاملتر کن.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱۱:۴۷:۵۹


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
#3
هری با سرعت به طرف رون داخل دخمه ی اسنیپ شد که در همان لحضه مالفوی دشمن همیشگی هری برایش یه گل پایی گرفت و هری با مغز روی زمین آمد و عینکش شکست و قرینه ی زخم معروفش یک زخم جدید درست شد.

مالفوی: از حالا به بعد دیگه معروف تر شدی چون یه زخم دیگه به زخمه معروفت اضافه شد و به همه بگو که این زخمو مالفوی قدرت مند برام گذاشته.

عده ی از ملت که اکثرا" اسلیترینی بودند زدن زیر خنده.

نویل طبق معمول کاری رو کرد که از دهان خودش بزرگتر بود و زود تر از رون و هرمیون چوبدستی خودش را کشید و به طرف مالفوی حرکت کرد.
وقتی به مالفوی رسید به او گفت: سریع از هری عذر خواهی کن.

مالفوی: اگه عذر خواهی نکنم چی کار میکونی مثلا" منو طلسم میکونی قوی ترین شاگرد کلاس.

نویل که عصبانی شده بود می خواست این مالفوی از خود راضی مغرور رو سر جاش بشونه برای همین چوب دستی خود رو کشید وبه طرف مالفوی گرفته بود اما مالفوی که انتظار چنین کار احمقانه ای رو از مالفوی داشت زود تر چوب دستیش رو کشید و آماده ی انحدام نویل شد وگفت: کرو... که هر میون بین آنها طلسم سپر مدافع رو ایجاد کرد. هر دوی آنها به عقب پرتاب شدند. گروهی از اسلیترینی ها بلند شدن برای دفاع از مالفوی و گروهی از گریفی ها برای کمک به هری و نویل بلند شدند در همین حال رون وضعیت هری رو مداوا کرد.

هری بلند اعلام کرد: بچه ها با این اسلیترینی ها درگیر نشید.

که اسنیپ وارد کلاس شد و گفت :طبق معمول هری فرمانروایی یک گروه رو بر عهده گرفته و آماده ی جنگ است.

هری امد قضیه رو توضیح دهد که اسنیپ با یک حرکت دست او رو ساکت کرد و گفت:از گریف 100 امتیاز کم میشود به خاطر بی حرمتی به اسلیترین و به اسلیترین 50 امتیاز اضافه می شود به خاطر اینکه مورد اهانت قرار گرفت.

هری زیر لب گفت: طبق معمول داوریه ی بی طرفانه ی اسنیپ.

و اسنیپ که متوجه شده بود گفت:50 امتیاز از گریف کم به خاطراحانت پاتر به استاد خود و تا آ طرم هر شنبه ساعت 8 مجازات در دفتر من.

گریفیندوری ها که ماتشان برده بود از این داوری کتاب های خود را در آوردند برای شروع کلاس.:no:

و مالفوی هم از درست کردن این جنجال راضی و مغرور در بین اسلیترینی ها

--------------------------------------------------------------------------
با تشکر فراوان بابت اینکه مشکلات منو میگید باید بگم من اولین باریه که تو چنین سایتی فعالیت میکونم دلیل این همه اشکال هم همینه

تایید شدی دوست من! با اینکه باز هم جای کار داشت پستتون! امیدوارم نکاتی رو که گفتم رعایت کنید و همچنین کمی بیشتر پست بخونید تا حتما دستتون بیاد طریقه ی نوشتن. موفق باشین!


ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۲۳:۵۴:۳۷
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۸:۳۸:۴۷
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱:۱۲:۴۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱۱:۳۸:۳۲


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
#4
هری با سرعت به طرف رون داخل دخمه ی اسنیپ شد که در همان لحضه مالفوی دشمن همیشگی هری برایش یه گل پایی گرفت و هری با مغز روی زمین آمد و عینکش شکست و قرینه ی زخم معروفش یک زخم جدید درست شد.

مالفوی: از حالا به بعد دیگه معروف تر شدی چون یه زخم دیگه به زخمه معروفت اضافه شد و به همه بگو که این زخمو مالفوی برام گذاشت.

عده ی از ملت که اکثرا" اسلیترینی بودند زدن زیر خنده.

نویل زود تر از رون و هرمیون چوبدستی خودش را کشید و به طرف مالفوی حرکت کرد. وقتی به مالفوی رسید به او گفت سریع از هری عذر خواهی کن.

مالفوی: اگه عذر خواهی نکنم چی کار میکونی مثلا" منو طلسم میکونی قوی ترین شاگرد کلاس.

نویل که عصبانی شده بود می خواست مالفوی رو طلسم کنه اما مالفوی دست اونو خوند و زود تر چوب دستیش رو کسید و آمد به یک گریف دیگه آسیب برسونه که هر میون بین آنها طلسم پروتگو رو ایجاد کرد. هر دوی آنها به عقب پرتاب شدند. گروهی از اسلیترینی ها بلند شدن برای دفا از مالفوی و گروهی از گریفی ها برای کمک به هری و نویل بلند شدند در همین حال رون وضعیت هری رو مداوا کرد.

هری بلند اعلام کرد بچه ها با این الیتی ها درگیر نشید.

که اسنیپ وارد کلاس شد و گفت :طبق معمول هری فرمانروایی یک گروه رو بر عهده گرفته و آماده ی جنگ است.

هری امد از خودش دفا کند که اسنیپ با یک حرکت دست او رو ساکت کرد و گفت:از گریف 100 امتیاز کم میسود به خاطر بی حرمتی به اسلیترین و به اسلیترین 50 امتیاز اضافه می شود به خاطر اینکه مورد اهانت قرار گرفت.

هری زیر لب گفت: طبق معمول

و اسنیپ که متوجه شده بود گفت:50 امتیاز گریف کم به خاطر غر زدن پاتر-----------------------------------------------------


ببينيد مودي، اين پست شما كاملا معقولانه بود و حوادث بسيار خوب و به جا بودند. و ميتونم بگم كه در زمينه ديالوگ نويسي هم يك استعداد عجيب داريد و ديالوگ ها رو واقعا به طرزي شايسته و مخصوصا متناسب با موقعيت شخصيت ها ميگيد. اما شيوه ي روايت شما دچار اشكال هست. همون شيوه اي كه در پست قبلي هم به اون اشاره كردم. ببينيد من يه مثال براتون مي زنم تا شما دقيقا درك كنيد كه منظور من چيه.

شما نوشتيد:
ویل که عصبانی شده بود می خواست مالفوی رو طلسم کنه اما مالفوی دست اونو خوند و زود تر چوب دستیش رو کشید و آمد به یک گریف دیگه آسیب برسونه که هر میون بین آنها طلسم پروتگو رو ایجاد کرد

اما بهتر اين بود كه مي نوشتيد: ( به پاراگراف بندي و علائم نگارشي هم دقت كنيد.)

نويل به شدت عصباني شده بود، بايد حساب اين مالفوي از خود راضي را كف دستش مي گذاشت؛ سريعا چوبدستش رو در آورد و خواست دراكو را طلسم كند. اما اين عمل نويل از چشم هاي تيز بين دراكو پنهان نماند.
دراكو سريعا خود را عقب كشيد و چوبدستش را به سوي آليشا گرفت و فرياد زد:
_ پترفيكو....
اما قبل از اينكه ورد را كاملا به زبان بياورد، هرميون به سرعت سپري مدافع بين او و آليشا به وجود آورد. چشمان هرميون از خشم مي درخشيد... .

خب دوست من. همين بود كه به شما مي گفتم سوژه ي محدود، كار پرورش دادن رو آسون تر ميكنه. در ضمن، يك ايراد ديگه هم پست شما داشت و اون هم عدم دنبال كردن يك روش در نوشتار بود! گاه وقتي طنز بود و به صورت محاوره اي نوشته شده بود و گاه وقتي به شدت جدي بود و با كلمات قصار و ادبي! پس بهتره در يك نوشته يك روش رو دنبال كرد.

از شما انتظار دارم كه همين پست و همين سوپژه رو، به اين صورت پرورش بدين و از يك روش استفاده كنين. تا تاييدتون كنم. اما فعلا با اينكه از طرز ديالوگ نوشتن شما و از سوژه پردازيتون بسيار خوشم اومده، تاييدتون نميكنم. منتظر پست اصلاح شده ي شما هستم. موفق باشيد.


ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۰:۵۱:۲۳
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۰:۵۷:۰۷
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۱:۱۶:۴۱
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۳:۲۰:۲۸
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۴:۴۹:۲۴
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۴:۵۲:۰۵
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۴:۵۵:۱۳
ویرایش شده توسط mo0dy در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۴:۵۷:۳۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱۱:۳۷:۵۲


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
#5
هری وارد دخمه اسنیپ که محل تدریس کلاس معجون سازی بود شد ، به اطراف نگاه کرد تا اینکه رون را در گوشه کلاس پیدا کرد ، حرف های زیادی داشت که باید با او میزد پس به سمت او حرکت کرد .

در راه مالفوی که مزاحمی همیشگی بود برای هری لنگ گرفت و هری با سر روی زمین فرود امد ، شیشه های عینک هری خورد شد و پلکهایش را زخمی کرد ملت با حالت مشغول خندیدن به هری شدند.

رون با چوبدستی کشیده به سمت هری امد و با حالت تهدید امیزی او را نشانه رفت.

مالفوی:
هعی بچه ها این مو قرمزی میخواد منو زخمی کنه !!
ملت:

رون که صورتش مثل موهای روی سرش سرخ شده بود با خشم هری را از روی زمین بلند کرد ، هری که عینکش شکسته بود جایی را نمیدید و بی هوا به اطراف مشت و لگد میزد که از قضا یکی از انها به ملاج رون خورد و او را سر نگون کرد.

ملت :
مالفوی:هری تو با همین قدرت جدویی خفنت میخوای اسمشو نبر و ناکار کنی ؟!
ملت باز هم زدند زیر خنده

هری با وردی شیشه شکسته عینکش را تعمیر کرد و نگاهی به رون انداخت که زیر چشمش یک فقره بادمجان سبز شده بود و بیهوش روی زمین افتاده بود.

هری:مالفوی هر چه سریعتر باید از این عملت عذر خواهی کنی اگه نه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.
مالفوی:اگه عذر خواهی نکنم چی میشه ؟ حتما میخوای یک لگد حواله ویزلی کنی ؟هان؟
ملت:

هری عصبانی شد و با خشم چوبدستی خودشو به سمت مالفوی نشونه رفت:اکسپلیارموس...!

چوبدستی مالفوی از جایش در امد و به سمت هری پرواز کرد!!

هری:مالفوی الان چوبدستیت دست منه ، دیگه راهی نداری باید عذر خواهی کنی.
مالفوی:جدا !! ببینم پاتر تو همین یه وردو بلدی ؟!

مالفوی با گفتن این حرف پاتیلشو از روی میز برداشت و محکم توی صورت هری کوبید ، هر تلو تلو خورد و به پشت روی زمین افتاد.

ملت:

هری:مالفوی تو دیگه شورشو در اوردی.

هری از روی زمین بلند شد و با قدرتی که توصیفش غیر ممکنه چوبدستیشو توی سوراخ دماغ مالفوی فرو کرد و در حالی که مغزش رو با نوک چوبدستیش احساس میکرد نفرین سکتوم سمپرا رو به کار برد.

خون از دماغ مالفوی بیرون زد و مغز فندقی نداشتش تکه تکه شده شروع به بیرون زدن از دهنش کرد .

در همین زمان ناگهان اسنیپ وارد شد و با دیدن وضعیت با پشت دست یه کف گرگی توی صورت هری پیاده کرد.

و سریع چوبدستیشو تو دماغ مالفوی فرو برد و ضد نفرین سکتوم سمپرا رو به کار برد تا مالفوی حالش بیاد.سپس به خشم به سمت پاتر برگشت.

_احمق !! 100 امتیاز به خاطر این کارت از گریف کم میکنم !! احمق

مدتی اسنیپ به وضعیت مالفوی رسیدگی کرد و وقتی حالش جا اومد اون رو روی نیمکت نشوند و شروع کرد به درست دادن.

رون هم که هری حسابشو رسیده بود به سنت مانگو منتقل شد چون ضربه مغزی کرده بود.



دوست عزیز! پست شما بسیار جای بحث داره! پست بد نبود, اما حتما شما می تونستید خیلی بهتراز اینها پست بزنید. درسته؟

هری میخوره زمین, عینکش میشکنه و .. .خب شما می تونستید با محدود کردن سوژه پستتون, به چنین قسمتهایی بیشتر برسین. و بعضی حالات رو از زبان افراد حاضر بازگو کنین.

دومین اشکال پست شما, اتفاقات عجیب و غریب بسیار زیاد اون بود! هری مغز دراکو رو متلاشی میکنه و رون ضربه مغزی میشه اونم با یه ضربه کوچیک! خب مسلما پست اگر هم طنز باشه، باید یه مقداری اتفاقات معقولانه باشه. می تونستید دراکو رو یه طلسم دیگه روش انجام بدین, چون شما که تنفر هری رو به تصویر نکشیده بودین, می تونستین با راحتی از زیر بار این تنفر شونه خای کنین و به یه طلسم پترفیکوس توتاللوس بسنده کنید. هوم؟

نکته ی بعدی عکس المعل های شخصیت های داستان بود و ملتی که اون وسط دائما میخندیدن!! خب مسلما بین اون همه گریفیندوری, چن نفری به کمک پسرری که زنده ماند می یومدن . و شاید اسنیپ به هری میگفت ساعت 6 بعد از ظهر توی دفترش باشد!

در کل, گاه وقتی بهتره سوژه رو کوتاه کرد تا بشه به ماجراهی اطرافش رسیدگی کرد و پست رو زیباتر کرد. من فعلا شما رو تایید نمیکنم تا شما یه پست دیگه بزنید و این نکات رو در اون رعایت کنید.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۶ ۱۷:۰۷:۰۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
#6
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز

---------

با امید و انرژی و فراوان در انتظار جشن بودند ، انها دوست داشتند هر چه سریعتر پیروزی خود در هاگوارتز را علنی کنند . با سر و صدای زیاد چوب جادوهایشان را به هوا گرفته بودند و انرژی مثبت بیرون میدادند.

تایید شد!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.