گالیون-ماهی مرکب-حسرت-عامت شوم-کتاب-جارو-اژدها-قطار هاگوارتز-شنل نامریی
هری روی جاروی اش نشسته بود در یک دستش ماهی مرکب بود و در دست دیگرش کتابی قطور و گنده .
نمی توانست فکر گالیون هایی را که تا همین چند لحظه پیش میتوانست مال او باشد را فراموش کند و با حسرت به ان می اندیشید!
نمی دانست ان ادها از کجا امده بود نمی توانست بفهمد چرا علامت شوم درست بالای قطار هاگوارتز ظاهر شده بود و خیلی ندانستن های دیگر !!!
تایید نشد.
لطفا کلمات رو بخونید و متن دیگه ای ارسال کنید.
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳۱ ۲۲:۵۴:۲۱