هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
#1
چیزی به نصفه شب نمانده بود و پروفسور اسنیپ در دفترش در حالی که میکوشید به قدح اندیشه نگاه نکند، دور میز مستطیل چوبی‌اش قدم میزد. در کنار قدح اندیشه انبوه تکالیف دانش آموزانش خودنمایی میکرد. بالا ترین ورقه که با خط خرچنگ قورباغه نوشته شده بود بدون شک برای کسی نبود جز "هری پاتر" که اسنیپ را اینگونه به فکر فرو برده بود. ناگهان صدای خش خش و زمزمه‌های آرامی از راهرو به گوش او رسید . اسنیپ سراسیمه به بیرون شتافت و لبخندی بر لب داشت . با خود فکر کرد که اگر بچه های گریفندوری باشند که در حال پرسه زدن هستند میتواند از گروهشان حسابی امتیاز کم کند. در راهروی تاریک کسی دیده نمیشد. "لوموس" اسنیپ چوبدستی‌اش را بالا گرفت و سعی کرد به یاد بیاورد صداها از کدام سمت می‌آمدند. پس درمیان راهروهای تاریک شروع کرد به جست و جو برای گریفندوری های کله شق ، فکر کم کردن امتیاز از آنها شعف خاصی به او میداد.
*****
تقریبا پانزده دقیقه بود که اسنیپ در قلعه در حال جست و جو بود و عصبانیت داشت وجودش را فرا میگرفت و همچنان در فکرهای خود غوطه ور بود و به سرعت قدم برمیداشت. بی حواس به جلو میرفت که ناگهان دری را جلوی خود دید. به یاد نمی‌‌آورد این در به کجا میرود. در را به آرامی باز کرد و وارد اتاق بزرگ مستطیلی شد که در آن مقدار زیادی وسایل خاک خورده و قدیمی مانند شمعدان‌های خاک گرفته و پاتیل های سوراخ شده قدیمی و جعبه های متعدّد بود. در میان همه وسایل قدیمی شی بزرگی دیده میشد که رویش پارچه ی بزرگ خاکستری کشیده شده بود . "وینگاردیوم له ویوسا" پارچه را به ارامی از روی شی برداشت و ناگهان خشکش زد. چشمانش را باور نمیکرد، تصویر شفافی از لیلی ایوانز در آغوش جیمز پاتر دیده میشد ،و تصویر خودش را که پشت آنها ایستاده بود و بهت زده نگاه میکرد. اسنیپ چند قدم به عقب رفت و آیینه ی نفاق انگیز را شناخت و از بالا به پایین برانداز کرد . با دودلی دوباره به درون آیینه نگریست . چهره ی گرم و زیبای لیلی را تماشا کرد و برای چند لحظه کاملن تصویر جیمز پاتر از ذهنش پاک شده بود. چهره ی لیلی با همان موهای قرمز و چشم های درخشان سبز، باعث شد اسنیپ احساس کند تمام وجودش گرم شده . با اکراه سرش را به طرف تصویر جیمز خندان برگرداند و به دستهای جیمز که دور لیلی حلقه شده بودند چشم دوخت. عصبانیت و حسرت همه وجود او را لبریز کردند . اسنیپ یک پاتیل سوراخ شده را با دستانش برداشت و به دل آیینه پرتاب کرد . صدای شکستن آیینه بدن اسنیپ را به لرزه انداخت . آیینه صد تیکه شده بود روی زمین ریخته بود . اسنیپ یک تکه بزرگ از آنرا که تصویر لیلی خندان هنوز در آن خودنمایی میکرد را با لبخند برداشت و در ردایش گذاشت.
*کمی طولانی شد ولی امیدوارم تایید شه*


نمایشنامه خیلی خوبی نوشتی. فقط چند تا نکته:
1) نذار طول پاراگرافات اینقدر طولانی بشه. هرجا که تغییر مکان یا زمان یا حس و حال یا ... داشتی می‌تونی با دوبار اینتر زدن، پاراگراف جدید بوجود بیاری تا هم ظاهر پستت بهتر شه و هم خوندنش برای خواننده راحت‌تر شه.
2) دیالوگات باید جدا از سایر توصیفات و توضیحات نمایشنامه‌ت باشه و بعد از اتمام دیالوگ باید به خط بعدی بری و شروع به نوشتن ادامه‌ی نمایشنامه کنی. به زبون آوردن ورد و طلسم توسط اسنیپ هم دیالوگ محسوب می‌شه و باید ادامه‌ی توصیفات رو به دو خط بعدی انتقال می‌دادی.
3) آینه‌نفاق انگیز تصویری از اونچه که با دیدنش لذت می‌بریم و برامون خوشاینده‌رو به تصویر می‌کشه نه چیزی که باعث ناراحتی و آشفتگی ما می‌شه. تو تصویر این اسنیپه که تو آغوش لیلی دیده می‌شه و نه جیمز.
ضمن اینکه بعد از شکسته شدن آینه قاعدتا باید تصویر هم محو بشه، اما ایده‌ی جالبی بود که اسنیپ تیکه‌ای که تصویر لیلی بود رو برای خودش برداشت. ولی فراموش نکن که ما نمی‌تونیم هرجا دلمون خواست ماهیت چیزای شناخته شده‌رو تغییر بدیم. مثلا ورد "لوموس" نمی‌تونه فقط به این دلیل که ما دلمون می‌خواد و اونم تو یه پست جدی، به جای روشنایی یهو تبدیل به طلسم خلع سلاح شه!
تایید شد. سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۹ ۱۷:۲۹:۲۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.