هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴
#1
نام و نام خانوادگی: بارنی هستم... بارنی ویزلی.

سن: خانوم های محترمی که منو میبینن همه متفق القول میگن که من نمی تونه بیشتر از 28 سالم باشه.

محل سکونت: خب من مدتی توی یه خونه ی شاهکار توی نیویورک زندگی می کردم، اما حالا بهم گفتن بیام این محله ی جادوگران رو هم یه سری بزنم.

تحصیلات: از اونجایی که من خیلی شاهکارم، نیازی به تموم کردن هاگوارتز نداشتم. خودم کتاب هایی به نام هایی Brotherhood Roles و PlayBook تألیف کردم! یه سری کتاب افسا... صبر کن براش... نه ای! افسانه ای!

علاقمندی ها: خانم هایی با نمره ی بالاتر از 8 از 10. چون قطعاً یه 10 نمی تونه با یه 7 یا 6 باشه. همینطور به همه ی کت شلوار ها و کروات ها و پاپیون های قشنگم علاقه ی خاصی دارم!

ظاهر: مهم ترین چیز که بارنی همیشه با اون شناخته میشه، کت و شلوار های شاهکارش ـه! به عقیده ی من کت و شلوار میتونه شما رو یه آدم شاهکار بکنه! درست مثل من! البته نه دقیقاً مثل من... یه چیزی توی همین مایه ها. از طرفی، موهای کوتاه و طلایی رنگم و عینک آفتابی ای گرون قیمت ـم ظاهرم رو خیلی خیلی بیشتر افسانه ای می کنه.


دسترسی شما به گروه ریونکلاو داده شد.
تایید شد. به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۶ ۱۹:۲۱:۴۸


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴
#2
- اربااااب... ارباااااب... به جون این توله بلک هامون تقصیر ما نبود. اون پسر خیکی ـه زد شکست ـش.
-زر نزن بلاتریکس. به جون دایی مرحومم، مورف کبیر، اگه دیگه نگاهت کنم. چه برسه به این که بگیرمت.

همزمان با جیغ و آه و ناله و شیوه و تضرع و ابراز خاک بر سری و همه ی موارد دیگر بلاتریکس، هری مثل اسکل ها از پشت حوض داد زد:
- اربابت اینجا نیست بلاتریکس! اون صدات رو نمی شنوه. هه هه هه هه. چقدر هم خوب صداش رو تقلید می کنی.

لرد نگاهی به بلا کرد و گفت:
- سالاد وکیلی اون پیشگویی رو ترکوندین فدای سرم. این بچه رو چرا دیگه به این روز انداختین. کلاً بالاخونه تعطیله!

- ارباب به خدا ما اینو دیگه کاریش نکردیم. این دیفالت ـش همین بوده. میگن عیب کارخونه ای داشته از اول.

دوباره فریاد هری به گوش رسید:
- اوی سلیطه! میگم اون کچل اینجا نیست. منو خر نکن من خودم خرم!

لرد سری تکون داد و آروم پشت حوض رفت و کنار هری وایساد. یه لگد بهش زد و گفت:
- نمی شنوم پاتر؟

هری نگاهی به لرد کرد و گفت:
- جل الخالق! قیافه ش رو هم تقلید می کنی؟
- من خود خود جناب لرد ولدمورت کبیر، وحشت کهکشان ها هستم پاتر اسکول!
- میشه دست بزنم دماغتون که مطمئن بشم؟
- اگه زود دست میزنی بزن. میخام بکشمت برم! یالا دست بزن.

هری:
لرد:
هری:
لرد:
هری:

لرد: توله بلاجر پدر تسترال مادر فلوبر! میگم به دماغم که میخواستی دست بزنی دست بزن! چرا کف میزنی؟
- کف؟! شامپو؟! صابون؟! ماشین لباسشویی؟! خودت روشن می کنی؟! شیب؟! بام؟! عله کبیر؟! چاخانوف صغیر؟! بنده ی حقیر؟!

برد با حالت تضرع روی به آسمان کرد و گفت:
- یا سالازار کبیر! نمیشه اینو راحت ش کنی؟ به جون بچه ـم برای خودش میگم. یا دامبل کجایی بیا ان توله بلاجرو جمع ـش کن!

در همین هنگام دامبلدور وسط سرسرای ورودی وزارت ظاهر شد. نگاهی به ولدمورت و هری و بلاتریکس و حوض برادران جادویی و هر چی اون جا بود و نبود انداخت. عجب هیزی ـه این بی شرف.
سپس آرام آرام به سمت لرد رفت و گفت:
- تام... چی شده این وقت شب منو از خواب ناز و توی بغل گِلـ... گُل هام کشیدی بیرون؟!
- هیچی بابا بیا یه جنگ بکنیم سریع یا تو منو بکش یا من تو و این بابا رو بزنم شپلخ کنم. حوصله ـمون سر رفت به جون داداش. این گوساله هم اعصابمو به هم ریخت.

دامبلدور دستی به ریش ـش کشید و با توجه به ابعاد ریش ـش این کار ساعتی طول کشید! بعد از اون گفت:
- کاکو حالو این وقتو؟ نَمیشه بذاریم فردا ظُهری وقتی؟ حالو وقت خوابه کاکو.
- والا راست ـش رو بخای منم خیلی حال و حوصله ـش رو ندارم. ولی قراره عکس بگیرن ازمون وسط جنگ. اونو چیکارش کنیم خب؟
- بابا موردی نداره که. دوربین رو بده به این هری... بابا یه عکس که می تونه بگیره دیگه! بعد یه ژست می گیریم عکس می گیریم می فرستیم.
- اوکی من که پایم. فقط پس یادتون باشه به همه بگیم یه جنگ خفن و درست حسابی داشتیما. شیشه ها خورد شده و برادران جادویی منفجر شدن و اینا.
- باشه تام. مشکلی نداره. هری که کلاً بنده خدا این چیزا رو خیلی درک نمی کنه. به خودشم میگیم جنگ شده باور می کنه.
- بسیار عالی آلبوس. پس هری عکس رو بگیر.

هری: 3... 2... 1... چیلیک.


هووووم... تایید میشود!

فقط اینکه جساراتا شما شناسه قبلیتون چی بوده؟


شناسه؟! قبلی؟! قبلاً؟ قلبی؟! قلباً؟! ماشین لباسشویی؟! خودت روشن می کنی؟! شیب؟! بام؟! عله کبیر؟! چاخانوف صغیر؟! بنده ی حقیر؟!


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۶ ۱۴:۰۹:۰۲
ویرایش شده توسط barney در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۶ ۱۴:۳۳:۰۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.