هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶
#1
نام و نام خانوادگی : جما فرلی

گروه : اسلیترین

سن : 14 سال

هویت : اصیل زاده

چوبدستی : از جنس یاس کبود و مغز پر ققنوس ، 28 سانتی متر ، مناسب برای دوئل.

جارو : آذرخش

سپر مدافع : مار کبری

تاریخ تولد : 14 جولای

دروس مورد علاقه : دفاع در برابر جادوی سیاه ( البته با تدریس پروفسور سوروس اسنیپ)، معجون سازی و تغییر شکل.

بوگارت : باسیلیسک

ویژگی های ظاهری : او دختری زیبا با موهای مشکی پر کلاغی و چشمانی سیاه است و پوست روشنی دارد. قد جما 167 سانتی متر است.

ویژگی های اخلاقی : بسیار مغرور و خودرأی و رهبری مادر زاد، بلند پرواز ، باهوش و بسیار زیرک ولی در عین حال جدی، خود خواه و کمی حسود، بسیار سیاست مدار و از دوستان نزدیک دراکو مالفوی.
او نسبت به خانواده و دوستانش خیلی وفادار است ولی با تمامی این ها او بسیار مهربان و در بعضی شرایط بسیار احساساتی است.

معرفی کوتاه : جما فرلی در خانواده‌ای اصیل زاده به دنیا آمد ، پدرش عضو اسلیترین و مادرش عضو ریونکلاو بود پس او هوش و ذکاوتش را از مادر و اصالت و غرورش را از پدر به ارث برد. در 11 سالگی به هاگوارتز دعوت شد و کلاه گروهبندی او را به دلیل غرور زیاد و اصالت و بلند پروازی به اسلیترین فرستاد و معتقد بود او کاملا به پروفسور اسنیپ شباهت دارد، به همین دلیل در مدرسه او از دانش آموزان مورد علاقه پروفسور اسنیپ است. جما ارشد گروه اسلیترین است ، همچنین به دراکو مالفوی بسیار نزدیک است.
در جریان تالار اسرار بعد از هری پاتر شک و گمان ها به سمت جما رفت ، همه فکر می کردند که او وارث سالازار اسلیترین است اما از آنجایی که جما قلبی پاک و مهربان داشت و شدیدا با لرد ولدمورت مخالف بود و همچنین از باسیلیسک می ترسید نمی توانست وارث باشد.
در زمان جنگ هاگوارتز و مرگخواران جما به هری پاتر پیوست و تلاش کرد تا دراکو مالفوی را نیز به سمت خوبی سوق دهد اما موفق نشد.
جما از معدود اسلیترینی هایی است که همانند سوروس اسنیپ قلب پاک و خالی از سیاهی و شرارت دارد.

او همواره به دامبلدور و محفل ققنوس وفادار بوده ، هست و خواهد بود.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۰ ۲۱:۵۲:۳۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
#2
سلام کلاه دانای عزیز
من اگه در شرایط هری و دوستانش بودم میتونستم شجاعتم رو ثابت کنم، گاهی اوقات هم دوس دارم قوانین رو بشکنم البته همراه اسطوره‌ های زندگیم یعنی هری،رون و هرماینی.
من آدم مهربون و احساساتی هستم و البته باهوش و حافظه خیلی خوبی هم دارم. کارهای تکی رو بهتر از گروهی انجام می دم ولی میتونم یک گروه رو به خوبی رهبری کنم.
عاشق کتاب خوندن و درخشیدن در همه جا هستم یعنی دوس دارم همیشه در همه جا اول باشم که هستم. من نسبت به دوستان و خانواده ام وفادارم و تا حدودی هم بلندپروازم.
من برخلاف بعضی ها که میگن شخصیت های منفی شرور و به درد نخورند معتقدم که اگه شخصیت های منفی تو داستان نباشن مثبت ها هم به درد نمی خورند.
من اصیل زاده ام.من خودرأی،خیلی مغرور،تاحدودی خودخواه و گاهی اوقات هم حسودم و مسلما قدرت رو خیلی دوست دارم و عاشق رقابتم، از ادم هایی هم که مثل خودم مغرورن خوشم نمیاد.
من عاشق دروس مقابله با جادوی سیاه،معجون سازی و تغییر شکل هستم.
همچنین دوئل جادوگری و کوییدیچ رو خیلی دوس دارم.
پروفسور اسنیپ از استادان مورد علاقم و هری پاتر و دراکو مالفوی هم از شخصیت های مورد علاقم هستند.
پس بعد از همه اینا باید بگم اولویت های من به ترتیب اسلیترین و گریفیندور هست و از هافلپاف و ریونکلاو هم خیلی خوشم نمیاد.
لطفا از بین اسلیترین و گریفیندور منو گروه بندی کن
ببخشید زیاد نوشتم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶
#3
تصویر شماره 4


جینی ویزلی فرزند کوچک خانواده ویزلی با موهای قرمز و صورت پر از کک و مک در کتابخانه با آرامش نشسته و غرق در خواندن کتاب مقابله با جادوی سیاه شده است. دختری نسبتا زیبا است ولی نه آنقدر که نظر دراکو مالفوی، پسر خانواده اصیل و اشرافی مالفوی را به خود جذب کند به علاوه به دلیل اتفاقاتی که سال قبل در تالار اسرار روی داده بود دیگر هیچ کدام از بچه ها تمایلی به صحبت با او را نداشتند.
هر کجا که او پا می گذاشت از همه طرف گوشه و کنایه ای به گوش می رسید، در کتابخانه هم جینی تنها بود و هر از گاهی دانش آموزی متلکی به جینی می انداخت اما جینی غرق در کتابش بود و به این حرف ها توجهی نداشت، ناگهان احساس کرد کسی پشت سرش ایستاده، سایه اش را بر سرش حس میکرد.
برگشت تا ببیند او کیست ؟

— مالفوی ؟!!!!!!

— هی بچه ها ! اینجا رو ، این دختر موقرمز دیگه کیه ؟ بزار ببینم موی قرمز و لباس ارزون و به درد نخور، تو حتما یه ویزلی مزخرفی درسته ؟

جینی سکوت می کند چون همه بچه ها دارند به او و دراکو نگاه می کنند، از شرم و خجالت نمی داند چه بگوید.

— پس چرا جوابم رو نمیدی ویزلی دست و پا چلفتی ؟

— بس کن دراکو مالفوی !

صدای هرماینی به گوش جینی می رسد. هرماینی با عصبانیت چوبدستی اش را به سمت دراکو می گیرد. دراکو عکس العملی نشان نمی دهد.

— فکر کردی ازت می ترسم دختره دورگه احمق.

— اوه ، جدی ؟ خب ظاهرا مشت دفعه قبل برات کافی نبوده، می خوای یکی دیگه بزنم ؟

چهره ی دراکو تغییر می کند، قدمی به عقب بر می دارد، او ترسیده ولی به زبان نمی آورد.
در این بین هری دوان دوان به سمت هرماینی می آید.

— ولش کن هرماینی، اون هیچ وقت تغییر نمی کنه.

— اما هری اون به خودش این اجازه رو میده تا به هر کسی توهین کنه. اون این حق رو نداره که جینی رو با حرفاش آزار بده.

دراکو که به دلیل دور شدن از هرماینی دوباره احساس امنیت می کند ، با پوزخند به هرماینی می گوید : ببینم دورگه نکنه با این قضیه مشکلی داری ؟

با این حرف دراکو هرماینی مصمم می شود تا به دراکو درسی درست و حسابی بدهد. صداهایی از گوشه و کنار کتابخانه به گوش میرسد.

— ولش کن گرنجر، اون یه احمقه، فقط یه احمق.

— ارزششو نداره گرنجر.

— اون هیچ وقت ادب نمیشه، خودتو خسته نکن.

جینی با اضطراب می گوید : ولش کن هرماینی، حرف های اون برام مهم نیست ، ناراحتم نمی کنه، بیا بریم.

هرماینی چوبدستی اش را پایین می آورد و همراه با جینی و هری می رود. از پشت سرشان صدای دراکو به گوش می رسد که آن ها را مسخره می کند.

— تعجبی نداره یه دورگه و به ویزلی و علی الخصوص یه پاتر عینکی احمق از یه مالفوی اصیل بترسن. آهای ویزلی! بهتره دیگه این ورا پیدات نشه چون دفعه بعد سنگ رو یخت می کنم، اوه راستی به بابای پخمه ات هم بگو برات یه ردای نو بگیره، آخ راستی یادم نبود تو خیلی بدبختی.

صدای خنده دراکو به گوش جینی میرسد، جینی دندان هایش را به هم می ساید و دست هرماینی را رها می کند. احساساتش جریحه دار شده، شخصیت و غرورش خرد شده، به سمت دراکو هجوم میبرد و سیلی محکمی به صورتش میزند طوری که او بر زمین می افتد. همه متحیرند، جینی ویزلی آرام و منزوی چه طور توانست دراک مغرور را بزند. انگار جینی بعد از زدن سیلی به دراکو تمام قدرت و شجاعت را از دست داد.
با اضطراب به دراکو نگاه می کند ، دراکو از زمین بلند می شود و با خشم به چشمان مضطرب جینی نگاه می کند.
جینی قدمی به عقب بر می دارد و از دراکو فاصله می گیرد.

— عواقب این کارت رو میبینی دختره کثیف، به زودی.

دراکو به همراه کراب و گویل از کتابخانه خارج می شود. جینی بر سر جایش خوشکش زده و تمام فکر و ذکرش درگیر عواقب این کار است.
رویارویی دوباره با اسنیپ بعد از ماجرای تالار اسرار ، شاید هم اخراج از هاگوارتز، نمی دانست.

دقایقی بعد جینی در راهرو در حال قدم زدن است، احساس می کند کیفش سنگین تر از قبل شده ، می ایستد و در کیف را باز می کند، کتاب ها را وارسی می کند در بین آن ها کتابی است که برای جینی خیلی آشناست ولی متعلق به جینی نیست، جینی آن را در می آورد و در نگاه اول می شناسد.

دفتر خاطرات تام ریدل

« پایان »

درود دوباره بر تو فرزندم.

بهتر شد اینبار نسبتا. منتها چند تا نکته:
دیالوگ رو از شخص گویندش فاصله نده.
از علائم نگارشی مثل تعجب و سوال یکبار استفاده کنی کافیه.

امید دارم که این اشکالاتت هم در ایفای نقش برطرف بشن...
تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۸ ۲۱:۱۲:۰۶
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۸ ۲۱:۱۳:۴۵
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۸ ۲۱:۱۵:۱۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۸ ۲۱:۱۹:۱۴
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۸ ۲۱:۲۲:۱۷


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۸:۲۰ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۶
#4
تصویر شماره 7
— ریموس..... نهههههههه ، مقاومت کن ، تو میتونی ، خواهش میکنم ریموس

سیریوس فریاد میزنه ، از ریموس خواهش میکنه که مقاومت کنه اما فایده ای نداره ،
سیریوس تغییر ریموس رو لحظه به لحظه با اشک تماشا میکنه
باورش نمیشه که این گرگ عصبی که با غیظ داره بهش نگاه میکنه همون ریموس لوپین مهربون و وفادار

بالاخره تغییرات به پایان میرسن و گرگ زوزه ای خوفناک می کشه
نگاهی به سیریوس و بعد به هری،رون و هرماینی میکنه
هرماینی با ترس میگه:حالا چی کار کنیم ؟ پروفسور کاملا عوض شده اون مارو می کشه تازه از اون گذشته الانه که دیگه مجنون گر ها برسن و سیریوس رو بگیرن ،پیتر پتی گرو هم که فرار کرد دیگه هیچ شانسی نداریم تا بی گناهی سیریوس رو ثابت کنیم
رون با اضطراب میگه:
حالا که وقت این ارائه گزارشات جناب عالی نیست الان.... الان وقت مردنه. خداحافظ مادر خداحافظ پدر و ....... بقیه البته به جز پرسی با اون فیس و افاده هاش و
هرماینی و هری:
خفه شو رون
— باشه
گرگ زوزه ی دیگه ای می کشه به سمت اونا حمله میکنه ولی سیریوس بلافاصله به شکل یک سگ در میاد و جلوی گرگ رو میگیره
سیریوس و ریموس با هم گلاویز میشن و مبارزه اون ها رو به جنگل میکشونه
صدایی شنیده نمیشه
ناگهان گرگ با سرعت زیاد به سمت هری، رون و هرماینی حمله ور میشه . اونا جیغ میزنن که یه دفعه اسنیپ از راه می رسه و یکی تو گوش هری میزنه
— حالا دیگه اونقدر گستاخ میشی که من رو خلع سلاح میکنی پاتر
— اما پروفسور الان زمان من.. من...مناسبی نیست ، پروفسور لوپین ،پشت سرتون
اسنیپ فورا برمیگرده و گرگ خشمگین را میبینه ، بلافاصله خودش رو سپر بچه ها میکنه و چوبدستیش رو در میاره ، به سمت گرگ میگیره و فریاد میزنه:
پتریفیتیکوس توتالوس
گرگ درجا خشکش میزنه
— شما سه تا فورا به مدرسه برگردید و به پروفسور دامبلدور خبر بدید که چه اتفاقی افتاده ، منم میرم دنبال بلک
در ضمن فکر نکنید که از خطاتون میگذرم، نخیر بعدا درباره تنبیهتون تصمیم گیری میکنم، حالا فورا برید.
.........
4 ساعت بعد
رون توی درمانگاه با خیال راحت دراز کشیده، پروفسور لوپین ناپدید شده
سیریوس فرار کرده
و هری توی دفتر اسنیپ با اضطراب ایستاده
— خب ، خب ، خب آقای پاتر چه توضیحی برای کارهات داری؟
بیرون رفتن از مدرسه در ساعت ممنوعه
همکاری با یک مجرم فراری
و از همه مهم تر .......
حمله به یک آموزگار برجسته هاگوارتز
خودت بگو باهات چی کار کنم ؟
کسر 1000 امتیاز از گریفیندور چه طوره؟ اگه اشتباه نکنم گیریفیندورتا الان 1670 امتیاز کسب کرده.
شایدم اخراج از مدرسه بهترین مجازات برات باشه .
اسنیپ با عصبانیت به هری نگاه میکنه و فریاد میزنه:
چه توضیحی داری ؟
— سوروس، دوست عزیزم
کمی صبر کن
هری با تعجب میگوید:
پروفسور دامبلدور!
— آقای مدیر
— سوروس اینکه هری و دوستانش خطای بزرگی کردن کاملا درسته اما اونا کار بزرگی انجام دادن و عامل اصلی مرگ لیلی و جیمز رو پیدا کردن.
این خدمت کمی نیست البته
اون ها بیشتر قانون های مدرسه رو زیر پا گذاشتن ولی باید انصاف رو در رابطه با اون ها رعایت کرد پس فکر میکنم بهتره مجازات اون ها رو به پروفسور مگ گوناگال بسپاریم
— اما آقای مدیر
— سوروس عزیز.... بهتره دیگه ادامه ندی
اسنیپ با دلخوری به دامبلدور نگاه میکنه و بعد نگاهی از سر خشم هم به هری می ندازه.
پروفسور مگ گوناگال:
آقای پاتر شما و دوستانتون کار بزرگی کردید اما قوانین مدرسه رو زیر پا گذاشتید پس .....

فکر می کنم کسر 50 امتیاز از هر کدومتون کافی باشه در ضمن چون شما پروفسور اسنیپ رو خلع سلاح کردید از بازی در این فصل مسابقات کوییدیچ محروم میشید.
— خوبه پروفسور مگ گوناگال حالا احساس میکنم بهتر هستش که همه با هم به تالار بزرگ بریم جشن بزرگی داریم.
راستی هری بهتره به آقای ویزلی هم سری بزنی ظاهرا درمانگاه رو گذاشته رو سرش.
دامبلدور خنده ای میکند و همه از دفتر اسنیپ خارج میشوند.
........
ساعتی بعد همه در سرسرای بزرگ جمع شدند و شادی جای غم ها و ترس ها را گرفت.

« پایان »

درود بر تو فرزندم...

اشکالات سوژه ای و نگارشی خیلی زیادی داری.
اول از همه اینکه دیالوگ یک شخص رو چرا تیکه تیکه کردی و بینش اینتر زدی؟! و اینکه دیالوگا و توصیفاتت کاملا قاطی شدن باهم دیگه و تقریبا غیرقابل خوندن شده پستت.
برای مثال:
نقل قول:
پروفسور مگ گوناگال:
آقای پاتر شما و دوستانتون کار بزرگی کردید اما قوانین مدرسه رو زیر پا گذاشتید پس .....

فکر می کنم کسر 50 امتیاز از هر کدومتون کافی باشه در ضمن چون شما پروفسور اسنیپ رو خلع سلاح کردید از بازی در این فصل مسابقات کوییدیچ محروم میشید.


پروفسور مگ گوناگال:
- آقای پاتر شما و دوستانتون کار بزرگی کردید اما قوانین مدرسه رو زیر پا گذاشتید پس ... فکر می کنم کسر 50 امتیاز از هر کدومتون کافی باشه در ضمن چون شما پروفسور اسنیپ رو خلع سلاح کردید از بازی در این فصل مسابقات کوییدیچ محروم میشید.


به همین سادگی دیالوگ هارو بنویس.
حالا برگرد و برای اینکه مطمئن شم یاد گرفتی، یک نمایشنامه بهتر بنویس با این نکاتی که گفتم.
فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط Mohadeseh.gh در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۶ ۱۲:۲۳:۱۲
ویرایش شده توسط Mohadeseh.gh در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۶ ۱۷:۲۵:۲۴
ویرایش شده توسط Mohadeseh.gh در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۶ ۱۷:۲۶:۵۶
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۷ ۱۲:۵۶:۴۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.