هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۴۷ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۶
#1
نام ( کریستوفر ) فامیل (همسلی )
گروه ( ریونکلا ) سن (16 )
رنگ چشم ( سبز روشن ) رنگ مو ( خرمایی ) رنگ پوست ( سفید )
عضویت در ( هنوز موفق نشده ی بازیکن کوییدیچ بشه اما یک خواننده هست و عضو گروه پروفسور فیلیت ویک)
نژاد ( دو رگه ) چوبدست ( 25س چوب درخت بید هسته ی موی تک شاخ )
علاقه مندی ها ( بازی کوییدیچ که هنوز موفق نشده - معجون سازی - گیاه شناسی -ریونکلا )
پاترونوس ( روباه خاکستری ) توانمندی ها ( سخنرانی - نویسندگی - خوانندگی )
جارو ( اذرخش ابی ) حیوان خانگی ( خار پشت )
خصوصیات اخلاقی ( مهربان اما خود خواه - احساساتش را نمیتواند کنترل کند - هر جه در مغزش میگذرد را به زبان می اورد - کنجکاو - باهوش - صبور - زیرک )

زندگینامه ( کریستوفر همسلی ، در خانواده ای ماگل به دنیا امد که در دنیای هاگوارز او را دو رگه میشناختند . نام پدرش ارنست بود و تاکسی ران بود و مادرش ، اریتره اشپزی ماهر بود .وی تنها فرزند خانواده بود و خانواده اش به او علاقه ی زیادی داشتند.
کریستوفر در سن 11 ساگی به مدرسه ی جادوگری هاگوارز دعوت شد . کلاه گروه بندی به باهوشی و زیرکی او پی برد و اورا در گروه
- فراست - یعنی ریونکلا قرار داد. کریستوفر علاقه ی زیادی به بازی کوییدیچ داشت ولی هنوز نتوانسته ی بازیکن خوب بشه او از معجون و طلسم های زیادی استفاده کرد تا یک بازیکن کوییدیچ بشه اما وجدان او اجازه نداد که با تقلب وارد تیم بشه.
کریستوفر بعد از دو سال تصمیم گرفت بر ای این که خانواده اش دیگر برای او ناراحت نشوند تمام خاطرات خود را با ارنست و اریتره پاک کند با استفاده از چوبدستی و ورد - اپلویت - تمام خاطرات پاک شد.
کریستوفر از این کار هرگز پشیمان نشد و نخواهد شد و او در هاگوارز دوستانی مهربان و با وفا دارد و درست است که هنوز ی بازیکن کوییدیچ نشده است اما هنر زیادی در خوانندگی دارد و عضو گروه پروفسور فیلیت ویک هم هست .


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۰:۲۹:۱۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۴ ۱۰:۴۹:۵۱

KrIsToFeR تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#2
="">تصویر شماره 4 کارگاه نمایشنامه نویسی
جینی ویزلی ، دختری ارام و تاحدی خجالتی وتنها دختر خانواده ی ویزلی ، بر روی صندلی چوبی در گوشه ای از کتابخانه در حالی
که موهای لخت و قرمز رنگش را نوازش میکرد ، با اشفتگی کتاب جلوی دستش را به ارامی ورق میزد و اصلا برایش مهم نبود در کتاب چه نوشته شده است ! ناگهان نفس های سرد و بی روح شخصی را احساس کرد؛ با نگرانی برگشت و با پسری لاغر و
موهای بلوند شانه خورده مواجه شد ، از نگاه پسرک فهمید شخصی که روبه رویش ایستاده است بسیار مغرور است.
جینی دراکو را شناخت و به مالفوی گفت : هی نابغه اینجا شده جای هر بی سرو پایی اومدی دوباره چه خرابکاریی بکنی؟!
-مالفوی : به نظرت ویزلی، توی کتاب خونه چیکار میکنن؟ خو معلومه اومدم کتاب بخونم .
-جینی: زنبور ویز ویزی فکر نمیکنم اومده باشی کتاب بخونی .
بگو و مگو های جینی و دراکو ادامه میابد . همه دور ان دو جمع شده اند و به دعوایشان را میبینند .
- هرمیون: هی . تو ای اشغال نفرت انگیز بد تر از سوک دست از سر جینی بردار.
مالفوی با لحنی طعنه امیز به هرمیون میگه دو رگه ی کثیف .
جینی کتابش را بر میداره با عصبانیت به سمت صندلی دیگه ای میره.
-مالفوی: هی نگاش کنید ... اون ی ترسو هستش.
جینی به سرعت چوب دستیش رو به سمت مالفوی میگیره .
مالفوی از ترس عرق میکند و با چشمان پر از ترس به چوبدستی جینی نگاه میکند.
-نویل: ارزششو نداره جینی چوبدستیتو بذار کنار.
جینی چوبدستیشو میزاره روی میز و یک مشت محکم توی صورت مالفو ی میزنه.
-مالفوی: به هیچکس چیزی نگید . فهمیدید چی گفتم ؟ هیچکس در مورد امروز چیزی نفهمه.
جینی با خوشحالی و با دقت زیاد کتابش را میخواند و هرگز امروز را فراموش نمیکند.

درود فرزندم

هووووم... بهتر شد. گرچه بازم به نظرم سوژه جای کار زیادی داشت. میتونستی بیشتر از دعوا بگی اما باز هم قابل قبول بود. فقط دقت که دیالوگ ها رو به این صورت بنویسی و به اینترها هم دقت کن.

ناگهان نفس های سرد و بی روح شخصی را احساس کرد؛ با نگرانی برگشت و با پسری لاغر و موهای بلوند شانه خورده مواجه شد ، از نگاه پسرک فهمید شخصی که روبه رویش ایستاده است بسیار مغرور است.
جینی دراکو را شناخت و به مالفوی گفت :
- هی نابغه اینجا شده جای هر بی سرو پایی اومدی دوباره چه خرابکاریی بکنی؟!
- به نظرت ویزلی، توی کتاب خونه چیکار میکنن؟ خو معلومه اومدم کتاب بخونم .


امیدوارم با ورود به ایفا اشکالاتت برطرف بشه...

تایید شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۸:۳۹:۰۸

KrIsToFeR تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#3
سلام کلاه گروه بندی
من عاشق درس معجون سازی هستم
و کوییدیچ هم میپرستم
اولویت هام ریونکلا و اسلایدرین هست
علاقه ای به گیریفیندور ندارم
خیلی خود نما هستم و از تفریح لذت میبرم
هر چه در مغزم می اید را به زبان می اورم
لطفا به الویت هام توجه کن


martel


KrIsToFeR تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶
#4
="">تصویر شماره 4 کارگاه نمایشنامه نویسی
جینی ویزلی ، دختری ارام و تاحدی خجالتی وتنها دختر خانواده ی ویزلی ، بر روی صندلی چوبی در گوشه ای از کتابخانه در حالی
که موهای لخت و قرمز رنگش را نوازش میکرد ، با اشفتگی کتاب جلوی دستش را به ارامی ورق میزد و اصلا برایش مهم نبود در کتاب چه نوشته شده است ! ناگهان نفس های سرد و بی روح شخصی را احساس کرد؛ با نگرانی برگشت و با پسری لاغر و
موهای بلوند شانه خورده مواجه شد ، از نگاه پسرک فهمید شخصی که روبه رویش ایستاده است بسیار مغرور است.
جینی دراکو را شناخت و طوری وانمود کرد که عمیقا مشغول کتاب خواندن است.
در حالی که گونه هایش سرخ شده بود و عرق از پیشانیش میچکید ، با صدای لرزان که فقط به خاطر عشق به مالفوی بود سرش را به ارامی بالا اورد و میخواست سر سخن را باز کند که نویل به سمت ان ها اومد و گفت :
-چیزی شده جینی ؟
-جینی : نه مشکلی نیست .... نویل ... و دگر بار سکوت میکند.
مالفوی با غرور رو به نویل میکند و میگوید زنبور ویز ویزی بهتره از اینجا بری .
-نویل : ساکت شو مالفوی .
-مالفوی : رفتار دوستانه نیست.
جینی که دیگر صبرش تمام شده است با عصبانیت به هر دوی ان ها میگوید کافی است و هر چه سریع تر از اینجا برید.
مالفوی هم با رفتاری طعنه امیز ان جا را ترک میکند.

درود بر تو فرزندم.

سوژت یه مقداری مشکل داشت... جینی عاشق مالفوی بود؟! چرا؟! چطوری؟!
و مالفوی اونجا از جینی چی میخواست؟ کلا چیشد؟ خیلی سریع همه چیز اتفاق افتاد!
در مورد ظاهر پست، دیالوگ هاتو به این شکل بنویس:

نقل قول:
مالفوی با غرور رو به نویل میکند و میگوید زنبور ویز ویزی بهتره از اینجا بری .
-نویل : ساکت شو مالفوی .
-مالفوی : رفتار دوستانه نیست.
جینی که دیگر صبرش تمام شده است با عصبانیت به هر دوی ان ها میگوید کافی است و هر چه سریع تر از اینجا برید.


مالفوی با غرور رو به نویل میکند و میگوید:
- زنبور ویز ویزی بهتره از اینجا بری .

نویل:
- ساکت شو مالفوی .
- رفتار دوستانه نیست.

جینی که دیگر صبرش تمام شده است با عصبانیت به هر دوی ان ها میگوید کافی است و هر چه سریع تر از اینجا برید.


مطمئنم که اگر یکم وقت بیشتری بذاری، میتونی خیلی بهتر بنویسی. پس فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۳ ۱۶:۲۶:۱۷

KrIsToFeR تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.