با نشانه های ظهور ارباب تاریکی هری در خانه ی دورسلی ها تنها مانده و با *
تلخی* به اتاق خواب قبلی اش یعنی انباری زیر *
پله* نگاه می کرد. ناگهان چشمش به *
کاغذ پوستیای* افتاد که از زیر در نمایان بود. با *
تردید* به سمت در رفت و کاغذ پوستی را برداشت. با برداشتن کاغذ پوستی مقداری گرد و غبار بلند شد و هری *
عطسهی* بلندی کرد. روی کاغذ پوستی نقاشی *
کلاه* سیاه *
رنگی* دیده میشد که زیر آن با دست خط بچه گانه ای اسم هری نوشته شده بود. هری، با دیدن نقاشی بچگی اش *
خندهی* مختصری کرد ولی با یادآوری افزایش *
قدرت* ارباب تاریکی، خنده اش بر لبش خشکید. به زودی جنگی آغاز خواهد شد و هری باید به زودی آماده می شد وگرنه اتفاقی می افتاد که نباید... .
خیلی قشنگ نوشتی!
ولی بعضی از جاها اگر از اینتر استفاده میکردی میتونستی ظاهر بهتری بهش بدی.
تایید شد!مرحلهی بعد: گروهبندی!
ویرایش شده توسط هرماینی.جین.گرنجر در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۴ ۱۸:۰۱:۰۰
ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۴ ۲۰:۰۶:۳۲