نگاهی *عصبانی* اما کوتاه به فرد رو به رویش انداخت؛با نفسی عمیق *دست*ـی بر سر خود کشید«هنوز نمیفهمم چطور تونستی *جارو*ی من رو بشکنی،من اون رو امانت به دستت سپرده بودم» .
برادر کوچکترش سرش را بالا گرفت و به چشمان *سیاه رنگ* او خیره شد«بهت که گفتم!من واقعا بی تقصیر بودم!».
لحظه ای دیگر خشمش فوران کرد و فریاد کشید«اگه تو بی تقصیری ،پس چطور بدن شکسته شدهی جارو سر از *شاخه*ی درخت های باغ سر درآورد؟!».
پسر کوچک سرش را پایین انداخت و با بغض زمزمه کرد«نمیدونم، یک صدای ترسناک اومد و بعد *رعد و برق* زد و من فرار کردم».
همان لحظه صدای وحشتناکی زمین را به لرزه درآورد؛دو پسر با عجله سمت پنجره رفتند تا به بیرون نگاهی بیندازند،همان لحظه *اژدها*ی بزرگی در آسمان رخ نشان داد؛از پرواز اژدها طوفانی حاصل شده بود و درختان را به لرزه درآورده بود،زمین را وادار کرده بود هرچه که دارد به او عرضه کند.
از همین طوفان آسمان هم به غرّش افتاده بود و رعد و برق میزد.
طوفان هم بیکار نمانده بود! هرچه از زمین گرفته بود را به جای نامشخصی پرتاب میکرد.
«فکر کنم متوجه شدیم چرا جارو داخل شاخه ها بود!».
عصبانی_دست_جارو_سیاه رنگ_رعد و برق_شاخه_اژدها
——————
تایید شد. مرحله بعدی:
گروهبندی///
ارزیابی: هوش مصنوعی
سطح مورد نیاز: نگارش زبان فارسی-شاخه ی انشاء - پایه ی سوم (ابتدایی)
شرایط: استفاده از کلمات ذکر شده
نتیجه: passed