آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
یه گل هم میزنم تنگ پستم، نمادی باشه از تمامی گل هایی که من از مدیران و ناظران سایت دریافت کردم!
حالا پاشید برید تالار یادبودها، وگرنه می گم بچه ها همه این پست ها رو به دلیل نادیده گرفتن سوژه و شپلخ کردن اون و ارزشی بودنشون، نادیده بگیرن و از اول تاپیک همدیگه رو ارشاد کنن!
ویرایش شده توسط بلاتریکس مار در آستین در 1390/6/23 13:47:00 ویرایش شده توسط بلاتریکس مار در آستین در 1390/6/23 14:00:54
برای همه پرواضحه که سایت رو من ساختم و عله فقط کار فنیش رو انجام داد تا این که گرداب حوادث باعث شد تا ورق برگرده و به خاطر حفظ حقوق کاربران و مردم، من فدا بشم و در آتشفشان ولایت پاتر بسوزم. اون موقع که عله داشت دلایل اخراج منو توضیح میداد تو کجا بودی؟! اون موقع که من پرچمداری بیناموسی در سایت بودم و با حمایت بیشائبه از گلیدی (ره) پرچم پیژامهپارتی مختلط رو بالا نگه داشته بودم شماها مشغول حزببازی، شاخبازی، (...)بازی بودین!
خوبه دیگه روز روشن و ملق بازی! خوبه حالا همه می دونن که مار در استین ولدی من بودم و سایت رو خودم شخصا ساختم! حتی من رو اتاری و کمودور 64 ام هم نسخه ی اولیه ی زوپس رو داشتم. من از اون وقتی که یادمه تو از مدیریتت سواستفاده می کردی و همین تو بودی که شناسه ی مودی منو پاک کردی. تو بودی که ای دی های منو هک می کردی و تو کنفرانس های شبانه اهنگ اندی می زاشتی
من به خاطر حقوق از دست رفته ام در تمامی مدت سایت، نمایشنامه نویسی رو منحل اعلام می کنم! که فقط من و فقط من، و فوقش دیگه گیلدی! روح نمایشنامه نویسی رو درک کرده بودیم و به روحش اعتقاد داشتیم.
پیرمردی که از پنجره اویزان شده بود و به طور مخفی روی ملت تفی که در تکه ای کاغذ پیچیده بود را می انداخت، بوسیله ی تف یاب ردیابی شد و زنش با او به طور مخفی مشاجره ی سختی کرد و رازش را ان شب در کافه برملا کرد.
اگه هدفتون از زدن این پست اینه که دوباره به ایفا برگردید شما نیاز به تایید در بازی با کلمات ندارید کافیه در تاپیک معرفی شخصیت پست بزنید.
ویرایش شده توسط بلاتریکس مار در آستین در 1390/6/19 22:43:01 ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در 1390/6/19 22:53:55
یعنی جدی فکر میکنی در برابر قلم و نویسندگی من اصلا حرفی برای گفتن داری؟ میخای هزار تا داستان کوتاه برات بیارم ببینی کی بلده بنویسه و کی گدازه اتشفشانه؟
تو تنها هنری که داشتی همین بود که هی میومدی پلک میزدی می گفتی کل سوژه نابود، میومدی از مدیریتت سواستفاده می کردی پستای منو پاک می کردی