_لوسيوس...شروع كن
لوسيوس:لارا...لب وا كن
لارا:دژ كه ميگن اين همه جاها داره...دروغ ميگن..اندازه غورباقه ارزش نداره....نداره..نداره...نداره...
_لارا...كريشيو...لوسيوس..خودت شروع كن...
لوسيوس:يك دو
لارا:خر بدو...
_آوداكداورا دو ساعتيوس!(براي دو ساعت بمير)
صداي افتادن روي زمين لارا مياد
لوسيوس:يك دو سه...صدا مياد؟...خوبه...اهم اهم...شنوندگان سياه عزيز و غير سياه مريض...توجه فرمايد..خبري فوري به دست ما رسيده است...توجه فرمايدد...سپاه سفيد به فرماندهي دامبلدور(هموني كه جنبه آوداكداورا نداشت از برج خودشو پرت كرد پايين) هم اكنون كم اوردگي خود را اشكارا بيان كرده اند...هر كاري سپاه سياه كرد اونا هم همان كار را كردند...حتي به تاپيك اطلاعيه هاي سياه هم رم نكرده و همانند آن را زدند كه مثلا كم نياورند...
_لوسيوس...پيام بازرگاني امادست
لوسيوس:هم اكنون از اتاق برف پاك كن ، به من اشاره ميكنن كه پيام باز...
ديريدديدد...ديش دنگ(هنوز حرف لوسيوس تمام نشد)
جورابت بوميده....اتقات بووووميده.......جورابت..بوميدهههههه...اتاقت بوووميده...تموم جونت بووو...تموم جونت بو....
بوگير جوراب داركي....يه بار به جوراب خود بزنيد تا زنده بمانيد...!
ديش دنگ بوم دديديددي...بوم...دشنگ
_لوسيوس...ادامه بده...لوسيوس...؟كجاي؟
لوسيوس:من ديگه نميتونم با اين وضع به كارم ادامه بدم...مهرم حلال جونم آزاد...باي
_به درك..خودم ادامه ميدم...
پشت ميكرفون مياد و با صداي بي روح كه مختص لرد سياه هست: سلامي به پرتو نشان سياه...اينجا قزوين هست...صداي ارتش سياه...همانطور كه ميدانيد پنجشنبه جنگ هست...نكته جالب اين است كه فرمانده جبهه سفيد از دلهره در اعماق تهش به سرعت در حال تاپيك زدن هست تا حدقل بتواند ترس خود را مخفي كند...
...خبر هاي زيادي هست كه به دليل زمان كم نميشود گفت از جمله اينكه تمام اعضاي جبهه آنها هفته اي نيم ساعت آن ميشوند...و اصلا اميدي نيست...يا اينكه نصف اعضاي جبه خود دامبلدور هست كه شناسه ساخته...نصف ديگر هم شناسه هاي ويليام ادوارد هستند
...شما را به تاريكي ميسپارم...
لارا با صداي«مممم» از زمين بلند ميشه:چه خوش ميگذره امشب...چه گوش ميگذره خوش ميگذره خوش ميگذره امشب...