توجه: اگر نمایشنامه من در ادامۀ نمایشنامۀ شما نوشته نشده، شرمنده!
دنیس وارد شکنجه گاه می شه، فضا به طور غم انگیزی تاریک است، بلند بانگ می زند: لرد ولدمورت؟! ،هیچ صدایی نمی آبد، فقط صدای جیر جیر چند فروند موش می اید!
صدای نسبتا بلندی از نزدیکی می آید، لردی: بعدی! ،عده ای از مرگ خواران چند نفر از افراد محفلو گرفتن و میارن پیش لردی!
لرد ولدمورت با خنده: به! به! چه آدمای جالبی هم گرفتین
، کجا بودن؟!
افراد گرفته شده!:
مالفوی
: ارباب اینا رو در حال جاسوسی گرفتیم.
ولدمورت
: جاسوسی؟! جاسوسی از کجا؟!
مالفوی: بابا من یک خالی بستم، تو چقدر سمجی!
ولدمورت
: خوب... خوب... رونان، هکتور و هوکی! فکر کردید اینجا بی صاحابه؟! هی می ریزید اینجا؟!
مالفوی: قربان با این معلوم الحال ها چیکار کنیم؟!
ولدمورت: اول بدید اون پرهای هوکی رو سالازار با انبردست مورد عنایت قرار بده!
بعد اون دم رونانم بکنید دیگه روش نشه بره بیش باقی قنطورس ها تا بترکه!
...
مالفوی:
ارباب شما خیلی بدید!
ولدمورت:
آره! می گفتم، ... حیف که آشیل اینجا نیست... هکتورم بدید گیلدی اغفال کنه!
... راستی سر راهتون به سالازار بگید بیاد باهاش کار دارم...
حالا بر می گردیم به اونجای داستان که دنیس، وارد شکنجه گاه شده بود!
دنیس به آرامی قدم بر می داره، بطوریکه صدای پاش بسختی شنیده می شه، به آرامی راهروی شکنجه گاه رو طی می کنه، در اونجا به شخصی بر می خوره که بنظر می آمد خیلی وقته منتظر اومدن او هست.
دنیس یکه می خوره، و یک لحظه خشکش می زنه!
سالازار با سرعت: اسپلیارموس! ،دنیس با سرعت جا خالی می ده، نور سبزی از نزدیک گوشش رد می شه، به سرعت پشت مجسمۀ قنطورسی پناه می گیره!
دنیس:
سالی ازت انتظار بیشتری داشتم!
سالاز با عصبانیت:
بچه پرووو! الان حسابتو می رسم! ،سالازار عصاشو در می آره و به زبون ماری یک چیزای می گه! و یک باسلیسک ظاهر می شه!
دنیس:
سالی خیلی بی جنبه ای هنوز هیچی نشده قدرتی زدی؟!
سالازار:
مجسمۀ خوبی ازت در می اد!
دنیس:
زرشک! ، و یک خروس ظاهر می کنه، خروس یک قوقولی می کنه باسلیسک سکته می کنه می میره!
سالازار:
نه! خیلی نامردی! اون تنها باسلیسک من بود!
دنیس، با سرعت یک افسون بی هوشی به طرف سالازار می فرسته و سالازار بیهوش می شه! ، سالازار رو به گوشه ای می کشه و یک تاز مویش را می کنه و می اندازه توی معجون چل عرق و لیوانو می ده می ره بالا!، چند ثانیه بعد دنیس شده بود شبیه سالازار! دنیس بخاطر برخی مسائل پی جی از در آوردن لباسهای سالازار خودداری می کنه!
و یک لباس مثل سالازار برای خودش ظاهر می کنه، صدای قدم از توی راهرو می اد، به نظر یکی از مرگخوارا بود.
بلیز: سالی
تویی؟!
دنیس:
ای بابا سالازار با این سنش!
بیلز: ببین داری می ری لرد ولدمورت کارت داره سریع برو!
دنیس: اوکی!
بلیز: بای!
دنیس: بای!
دنیس، به اتاق لرد ولدمورت نزدیک و نزدیک تر می شه، از توی اتاق صدای بلند آهنگ Arieals از سیستم آو ا داون می یاد!
دنیس، در اتاقو باز می کنه و می ره داخل!
ولدمورت روی صندلی چرخ دار نشسته و پشتشو بطرف در کرده!
ولدمورت: خوش آمدی آقای کریوی!
دنیس:
ادامه دارد...