1:همه یه یک مقاله ترتیب بدید البته مختصر از جلسات گذشته که توسط پروفسور کوئیرل داده شده و بیان کنید چه چیزهایی آموزش داده شده است قبلا, هر چه قدر کاملتر و مختصر باشه امتیاز بیشتره پیشگویی از روی فال ورق با کارت های تاروت و کارت های نمادین ، فال چای با کمک استکان نعلبکی ، فال قهوه از روی قهوه تلخ داخل فنجان سفید ، تعبیر خواب از روی نشانه های پس از بیداری ، پیشگویی از روی گوی بلورین ، کف بینی از روی شکل و رنگ و جنس و برآمدگی و خطوط دست ها ، پیشگویی از روی ستارگان که باید آسمان را خوب بشناسید و طریقه گرفتن فال عشق از روی کارت های ورق!
خلاصه تر ا ز این اصلا راه نداشت اما اگه مفصل می خواستید مطمئنا 6 صقحه تقدیم می کردم!
2:من متولده خردادم برام پیشگوئی کنید که چه جور آدمی هستمشما آدمی با آواتورهای بسیار زیبا ، یکی از یکی خشگل تر که همشون توی یه چیز مشترکن عکس جین کازامای بدبخت به یه نحوی دستکاری شده !
بسیار سیاستمدار ، سر همه رو زیر آب کن صداشو در نیار !
عقاید و حرفتانون بسیار برای خودتون مهمه و اگه بمیرید هم تا آخر پای حرفتون می ایستید.
بسیار طالب قدرت والا ما هرچه قدر چش مالوندیم توی اون عکس قدرت پنهانی ندیدم !
آرزوهای بزرگی دارید ......شما به هر چی که می خواید می رسید چون معتقدید جهان در دستان شماست.
یه جورایی شاید شبیه به هوارد هیوز میلیونر وسواسی مرموز باشید ولی فکر نمی کنم تشابهی با چه گوارا در فیلم خاطرات موتور سیکلت داشته باشید.
از جانوار های مرموز که پاشون رو توی کفشتون می کنن اصلا خوشتون نمی یاد!
صاحب سبک فکری بسیاری هستید. شما گذشته خوبی داشتید و تا حدودی قابل اعتماد هستید .
شما همیشه فقط یه جمله رو تکرار می کنید ....من خیلی می دونم!
شما معمولا از چیزی شکایت نمی کنید مگر این که مورد بی توجهی قرار گرفته باشید.
موقعیت شناسی شما بسیار قابل تقدیره ......فرهنگ بالای سیاسی دارید!
تمام این ها منو یاد یه چیز میندازه ...انتر ناسیونالیسم مارکسیستی .......یعنی با همه دوستید بر اساس سود اقتصادی مشترک !
ولی آخر آخرش با همه اینا فکر کنم خیلی با معرفتید!
پروفسور حالا هر کدوم را متوجه نشدید بگید مطلب رو براتون بازش کنم!
و:.کدام ماه ها با ماه من سازگارتر است.اصولا با بچه خردادی ها خردادی هاشم به زور کنار میان که در این مورد با هیچ ماهی وجه اشتراکی ندارید اما شما با هوشید ....باید بگم شما با ماه طرف کار نمی کنید و به این عقاید مسخره اعتقادی ندارید شما با زمان کار می کنید به این صورت که در هر زمانی هر کی بهتر بود با همون کنار می یاد و سریعا ماهتون رو با هاش وقف می دید ... در حقیقت باید بگم احساساتتون روی این خرافات تاثیر نداره شما برا اساس فکر و عقل و هر آنچه که در اون بالا وجود داره تصمیم گیری می کنید . رو آدم مقابلتون فکر می کنید!
البته یه امتیاز هم به کسانی میدم که آینده منو پیش بینی بکنند.یه آینده توپ براتون پیش بینی کردم پروفسور اما چون نگفته بودید آینده دور یا نزدیک من مجبورم دوتاشون رو براتون بگم ! اما پروفسور باید اضافه کنم که من همین الان متوجه شدم مجبورم فقط رگ مشنگی تون رو پیش بینی کنم چون رگ جادوگریتون فعلا رگ به رگ شده!!
پروفسور شما در نوزده سالگی متاسفانه از کنکور رد می شید . شما دچار یاس فرهنگی ، اجتماعی ، تبلیغاتی می شوید بنابراین می رید به دنبال موسیقی و پس از چندی یک گیتار زن حرفته ایی می شوید اما این نمی تواند شما را قانع کند پس به دنبال نویسندگی می روید . کمی خود را با کاغذ مشغول می کنید اما سرانجام از چرت و پرت نوشتن خسته می شوید پس با در کار تجارت می گذارید . فرش به این ور اون ور صادر می کنید . شما آدم خوبی هستید اما به ناگاه در حالی که 21 سال بیش تر ندارید به شما جرم سیاسی نسبت می دهند پس به زندان فرستاده می شوید. در آن جا از سر بیکاری شروع به نقاشی روی دیوار می کنید . شما در این هنر پیشرفت می کنید و یک نقاش بزرگ می شوید حتی بزرگ تر از باب راس!
شما آزاد می شوید ، تابلو می کشید و می فروشید اما بالاخره روزی ایده هایتان تمام می شود و شما به دنبال یک ورزش سبک می روید ...بله...دارم می بینم پروفسور شما یک اسکیت با ز می شوید . آن قدر در این ورزش پیشرفت می کنید که یکی از کارگردان های مطرح سینما از شما می خواهد تا به جای بدل یکی از نقش هایش بازی کنید.
شما به یک راکتور بزرگ سینما تبدیل می شوید اما شما طالب قدرتید نه شهرت . بنابراین در سن 26 سالگی خود را در رشته بوکس در مسابقات سنگین وزن قهرمانان جهان آماده می کنید . شما قهرمان می شوید و یک عالمه ثروتمند می شوید . حالا می خواهید یک توریست شوید . به سراسر جهان سفر می کنید و تمام پول هایتان تمام می شود . آن وقت است که با آخرین سکه هایتان یک تریلی می خرید و راننده تریلی می شوید.
روزی در جاده پلیس شما را جریمه می کند . شما نگاه خشانت آمیزی به پلیس می کنید . شما تصمیم می گیرید یک پلیس شوید اما در آزمون انتخابی پلیس رد می شوید . می خواهید هوای تازه بخورید پس به استرالیا می روید و یک گاوچران می شوید .
روزی دختری را می بینید و عاشق آن می شوید اما آن دختر می میرد . شما بین مرگ و زندگی معتاد می شوید بنابراین به اقیانوس اطلس می روید و یک جزیره را انتخاب می کنید و مثل رابینسون کروزوئه زندگی می کنید . شما آن جزیره را آباد می کنید و تازه یک بستنی فروشی هم باز می کنید . از جمعیت زیاد آن جا خسته می شوید . در سن 38 سالگی به آمریکا می روید . وارد سیاست می شوید و فریاد عدالت سر می دهید .در این بین با آنتونین دالاهوف ، رقیب اصلیتان یک دوئل انجام می دهید . او شکست می خورد و قسم می خورد در آینده انتقام بگیرد.
به مجلس می روید . شما همزمان برای یک روزنامه هم کار می کنید و مقاله هم می نویسید . حتی تیم چلسی از شما دعوت می کند تا در پست نوک حمله با آنان ملحق شوید اما شما می گویید من آرزو های بزرگتری دارم می خواهم رئیس جمهور شوم.
بله...بله....پروفسور شما رئیس جمهور می شوید . آن هم زمانی که تنها 45 سال دارید .. 8 سال حکمرانی می کنید . سپس به جرم فساد مالی به دادگاه فرستاده می شوید. اما شما باهوشید . فرار می کنید. به یک روستا می روید و در هیبت چوپانان در می آیید .
پس از گذشت 10 سال به شهر باز می گردید و یک گاراژ پیکان گوجه ایی می زنید . در سر پیری معرکه گیری می کنید . شما ادای جواتی ها را در می آورید . آجاس منهدم می شود . شما تنها می شوید . به کشور خود باز می گردید . می خواهید به خانه سالمندان بروید که با ناگاه یک پیرمرد ریش سفید جلوی شما را می گیرد و به شما می گوید:
_آیا مایل هستید استاد پیشگویی شوید؟
آخ ...ببخشید گفتید آینده یا گذشته ......؟؟؟.عذر می خوام پروفسور اما شما 82 سال سن دارید ما آینده چی رو پیش بینی کنیم؟؟؟
اما نه استاد من یه چیز دیگه ایی رو دارم اینجا می بینم شما در آینده بسیار نزدیک سر یک جوجه ماشینی رو زیر آب می کنید!!!