حالا دیگر همه ی ملت از شور وهیجان باز مانده بودند وبهت زده نظاره گر جسد خونین دزیره بودند.
غرور و پیروزی در چهره ی دالاهوف موج می زد اما چندی نمی گذرد که این پیروزی و غرور از چهره ی وی محو می شود .
ملت چهرهی اکنده از خشم فلور را پشت سر دالا هوف می بینند در حالی که چوبدستیشو به طرف دالاهوف نشانه گرفته است و داوطلبانه خواستار دوئل وانتقام گیری می باشد .
لارا که در این بین متوجه فلور شده بود در یک حرکت انتحاری به طرف دالاهوف می پره و او را رور زمین می خوا بونه و او را از خطر حتمی نجات می ده .
ملت دوباره به شور و هیجان امده بودند و خون گلاسه وبستنی خونی واز این جور چیزا می خوردند .
دالا هوف خیلی سریع لارا را کنار میزنه تا این بار به مبارزه با فلور بره.
دالاهوف : دختر جان خجالت بکش برو با یکی هم قد خودت بجنگ .
فلور از خشم چشم هایش بر افروخته شده بود و اندک توجهی به حرف های دالاهوف نداشت و بی صبرانه منتظر حمله بود . حمله اول را فلور انجام میده و متاسفانه طلسمش از کنار دالاهوف رد میشه و به یکی از چراغ های انتهای سالن می خوره .
دالاهوف : اواکاداوراااااااااااا
با این طلسم همه ی ملت به این شکل
در می ایند و برای یک لحظه همه نفس هایشان در سینه حبس می شه اما به خیر گذشت فلور جاخالی داده بود .
این بار هر دو وردی را زیر لب زمزمه کردن ودر کمال حیرت هر دو مبارز یکدیگر را خلعه سلاح کردند حالا مجبور بودند به روش ماگلی مبارزه کنند چند دقیقهای هر دو مشغول زد ئخورد بودند که ناگهان از میان جمعیت صدایی به گوش رسید "بگیرش که اومد " واین صدای کسی نبود جز لارا که چوب دستیه دالاهف را پیدا کرده بود .
دالاهوف با یک حرکت دستشو بالای سرش می بره و چوبدستیشو در هوا به دست می گیره و سپس چوبدستیشو به طرف فلور می گیره و فریاد می زنه اواکاداورااااا.......ادامه دارد
------------------------------------------------
ببخشید اگر خوب ننوشتم