معرفی ورد ساز:
میلندا دیستاندیور یکی از معروفترین وردسازهای چند سال اخیر بود.تاریخ تولد این ساحره مانند همه ساحره های دیگربطور دقیق مشخص نیست.ملیندا حدود سی سال پیش دریکی از دهکده های دورافتاده ایتالیا در خانواده ای اصیل متولد شد.در سن نه سالگی وارد تنها مدرسه جادوگری ایتالیا شد و به مدت نه سال به تحصیل در آن مدرسه پرداخت.در مدت تحصیل در هیچ درسی هرگز مرتکب اشتباهی نشد.همه امتحانات را با نمره عالی پشت سر گذاشت..به جز یکی از آنها...وردسازی...وردسازی تنها درسی بود که هرگز در آن موفق نبود و این موضوع همیشه باعث خجالت و ناراحتی اومیشد...
وقتی ملیندا به سن بیست و پنج سالگی رسید تصمیم گرفت رویای کودکیش رابه واقعیت تبدیل کند.سفر به انگلستان و عضویت در ارتش لرد سیاه..
با وجود مخالفتهای اطرافیان راهی لندن شد و پس از جستجوی فراوان به مقر ارتش راه پیدا کرد.معاون لرد سیاه بعد از آزمونهای سخت و طاقت فرسایی که برای عضویت در ارتش گرفته شد در یک جمله تمام امیدها و آرزوهای ملیندا را نقش بر آب کرد..
-متاسفم..شما استعداد فوق العاده ای دارین..ولی وردسازی یکی از مواردیه که حتما باید بلد باشین..در غیر این صورت بهتره ارتش سیاه رو فراموش کنین.یه سری به محفل بزنین.من شنیدم اونا هر کی از راه برسه عضوش میکنن.
ملیندا متوجه شد که منظور معاون از گفتن این حرف فقط و فقط تمسخر او بوده.بعد از این اتفاق تا سه سال کسی ملیندا را ندید.شایعات زیادی پخش شده بود.عده ای معتقد بودند اوخودکشی کرده و عده ای دیگر تعریف میکردند که او را درحالی دیدهخ اند که اسم خودش را نمیداند.بعد از گذشتن سه سال معاون ارتش با دیدن ملیندا شوکه شد.
-بازم تو؟مگه نگفتم بهتره بری محفل؟
-شما یک بار دیگه منو امتحان کنین.اگه قبولم نکردین قول میدم از اینجا برم و دیگه منو نبینین.
معاون نگاهی به لیست بلندی که ملیندا آورده بود کرد.لیست پر بود از انواع وردهایی که با مهارت کامل ساخته شده بودند.وردهایی که تا آن روز به ذهن کسی نرسیده بود و میتوانست در پیشرفت ارتش سیاه کمک فراوانی بکند.
ملیندانتیجه سه سال تلاش و تحقیق و پرورش استعداد پنهانی وردسازیش را گرفت وبالاخره عضو ارتش لرد سیاه شد.
------------------------------------------
2-
دل من تنگ نیست..چیزی هم نمیخواد بگه ولی مجبوریم دیگه.
یک روز بهاری...
یکی از ناظران بخت برگشته وارد انجمن مورد نظارتش میشه و به محض ورود دود از کله اش بلند میشه.صد تا پست که به درد چت باکس هم نمیخورن.دویست تا درخواست مجوزکه حتی از خوندنشون خنده اش میگیره.سیصد تاگله و شکایت که اصلا معلوم نیست از دست کی ناراحته.ناظر صدتای اولی رو پاک میکنه.دویست تای دومی رو رد میکنه و به سیصدتای سومی جواب میده.به تاپیکهای انجمنش سر میزنه.میدونه که تا اون پست نزنه از فعالیت بقیه خبری نیست.با وجود اینکه وقت و انرژی اونم مثل همه آدمیزادها محدوده مشغول فکر کردن میشه.چه تاپیکی زده بشه به فعال شدن کمک میکنه؟این تاپیکهایی رو که دوساله دست نخوردن چطوری فعال کنم؟ این تاپیکو که نمیدونم کی و چطوری و از کدوم ناظر مجوز گرفته چیکارش کنم؟
بعد از حل مشکلات سری به انجمن ناظران میزنه.اونجا هم اسکاور که برای گیردادن به ناظرا متولد شده پیداش میشه:ناظرا گزارش بدین..هر هفته گزارش بدین...نه هر روز گزارش بدین..اصلا هر ساعت یه گزارش بدین خوبه.ناظرابیایین به فلان چیز رای بدین..ناظرا پستها رو نقد کنین.ناظرا برین.ناظرا بیایین.
ناظربعد از انجام دستورات اسکاوربا پی امی در مسنجر مواجه میشه.
-چرا به تاپیک همسریابی من مجوز ندادی؟
-علیک سلام.دلیلشو زیر پستتتون نوشتم.
-چرا به فلانی مجوز دادی؟اصلا شماها ظرفیت قبول مسئولیت ندارین.من از اولشم میدونستم تو با من لج کردی.
یک عضو دیگه:میگم تاپیک..رو با ...ادغام کن..اون یکی رو هم پاک کن.به درد نمیخوره.
ناظر:امر دیگه ای نداری؟شما ناظری یا من؟
یک عضو ناشناس:میگم تو خجالت نمیکشی همه تاپیکهای انجمنت هر روز پست نمیخورن؟
ناظر:شما مدیری؟مطمئنی اسکاور نیستی؟
عضو:نه.خوب..خواستم کمی نظارت یادت بدم.خیلی هم دلت بخواد.بداخلاق.
اسکاور:آهای ناظرا...انجمنتونو فعال کنین..گزارشا چی شد پس؟شرح حالاتون کو؟رای هم که ندادین.
اعضا:این ناظره حالش خوب نیست.هر چی پست میزنیم پاک میکنه.مجوز هم که نمیده.تاپیک به اون خوبی.همسر یابی جادویی.
ناظر :
(این گوشه ای از زندگی ناظرهابود.حیف که پستم طولانی شدوگرنه سیصد صفحه مینوشتم.ضمناقسمتهای اسکاوری بیشترش شوخی بود.چون میدونستم ظرفیتشو داره نوشتم.اسکاورهمیشه هوای ناظرا رو داره.
)
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۱۷:۳۵:۵۹