هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ شنبه ۳۰ دی ۱۳۸۵
#1
1. نام 10 ماده ی اولیه را بنویسید.(10 امتیاز)

1- پودر تخم شیمر
2- زهر آکرومانتیولا
3- عصاره ی جلبک جادویی
4- سوسک سرگین غلتان
5- پوست مار آفریقایی
6- عصاره مهرگیاه
7- خون اژدها
8- موی تک شاخ
9- روده ی مار زنگی
10- تیغ جوجه تیغی صحرایی

2. کدام پادزهر بر 80 در صد از زهر ها اثر دارد و چگونه تهیه می شود.(10 امتیاز)

در یکسری از تپه های خاص صحرای آفریقا، نوعی گیاه به نام « سولاورت» که به معنای تنهایِ سبز است می روید که اگر شیره ی ساقه ی نازک آن را در ماه، روز و ساعت خاصی بگیرند؛ پادزهر بسیار مؤثری برای 80 درصد زهرها خواهد بود.
این گیاه که بسیار کوچک و ظریف است، فقط در نیمه شب روز 7 ام ماه آوریل می شکفد و تنها در آن زمان است که می توان شیر هی نخودی رنگ آن را جمع آوری نمود. شیره ی این گیاه به خودی خود بسیار سمی است و حتی تماس آن با پوست نیز می تواند موجب مرگ شود ولی اگر بلافاصله بعد از ترشح روی آن آب ریخته شود، خاصیت گزندگی و سمی فوق العاده ی خود را از دست خواهد داد و رنگ آن از نخودی به ارغوانی تغییر خواهد کرد. باید توجه داشت که با این که شیره ی خام این گیاه بسیار سمی است، ولی هیچ کس تا کنون نتوانسته تا از سم آن استفاده نماید. زیرا با هیچ وسیله ای نمی توان آن را جمع آوری نمود و بلافاصله در تماس با رطوبت آب، خواص کشندگی خود را از دست می دهد. بهترین راه تشخیص این گیاه، رنگ سبز بسیار تند گلبرگهای 5 برگیش می باشد و به همین دلیل است که به نام تنهای سبز معروف گشته است.

3.زهر عنکبوت برای چه معجونی لارم است نام ببرید.(10 امتیاز)

عنکبوت های گوناگون زهر های متفاوت با خواص مختلفی ترشح می کنند اما نوعی ماده در زهر تمامی آن ها وجود دارد که از آن برای ساخت معجون ضد سوزش و خارش داخلی استفاده می کنند. اما باید توجه داشت که این خاصیت به یک اندازه در زهر تمامی عنکبوت ها قوی نیست و بستگی به نوع و به خصوص محل زندگی عنکبوت دارد. عنکبوت هایی که در مناطق گرم و خشک زندگی می کنند بهترین نوع برای گرفتن این نوع زهر محسوب می شوند.
این زهر حتما باید قبل از استفاده یک دور تبخیر شده و از پودر جامد آن که صورتی رنگ است برای ساخت معجون شد سوزش استفاده شود. یکی از راه های استخراج این زهر خاص نیز همین کار است. زیرا تنها این ماده است که پس از تبخیر زهر یک عنکبوت، خود را به رنگ صورتی نشان می دهد.



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱:۱۴ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
#2
1- خصوصیات ظاهری گیاه آگاو و رده بندی علمی آن را بنویسید.(شکل برگها.ارتفاع و طول عمر آن.رنگ گلها و غیره)(5 امتیاز)

این گیاه که نوع خاص آن، همان طور که خود شما گفتید در جنوب شرقی ایران و در بیابان ها می روید، تنه ای نسبتا قطور و البته محکم دارد. برگ های این گیاه ، برگ های سبز و شادابی نیستند، زیرا این گونه برگها در هوای گرم و خشک بیابان دوام نخواهند آورد، بلکه برگ ها در حقیقت به صورت رشته های محکم ولی نازکی هستند که به صورت دسته هایی در کنار هم قرار گرفته اند و غلافی سخت و زبر که کرک های بسیاری نیز روی آن را پوشانده اند، این دسته ها را در بر می گیرد. امروزه کشف شده است که این کرک ها اگر در آب حل شوند، سمی مهلک را پدید می آورند. رنگ این غلاف خاکی، و رنگ هر کدام از رشته های سوزنی آن سبز زیتونی است. این رشته های سوزنی زنگ تقریبا به نیم متر می شوند و هنگامی که در غلاف پیچیده می شوند، تا خورده، و به زیر ساقه ی گیاه می روند.
ساقه ی آن که تنه ی اصلی گیاه را تشکیل می دهد ، بسیار قطور، سخت و بلند است و همچنین برای نگه داشتن غلاف های برگی پیچ خورده، شیار هایی نیز روی آن دیده می شود. در غیر این صورت، کاملا صاف است. زنگ آن به رنگ غلاف ها، یعنی خاکی است و از پوسته ی روی آن در تهیه ی معجون های خواب آور استفاده ی زیادی می شود.
این گیاه در حقیقت گل ندارد، اما در فصل سرد سال، کرک های روی برگ ها، رشد می کنند و به صورتی در می آیند که انگار تازه شکفته اند. این گیاه به دلیل همین خصوصیت عجیبش بسیار مورد توجه و جالب است. اگر این کرک ها و یا به عبارتی گل ها را در لحظه ای که می شکفند بچینیم و با شکر و آب سرد مخلوط کنیم، شربتی گوارا که تشنگی و خستگی را به سرعت رفع می کند درست می شود.
برای برداشت شیره ی شیرین ساقه ی آن باید حتما از چاقوی کوچکی استفاده شود و با ایجاد دو خط اریب روی ساقه ی آن ، شیره به صورت ناگهانی بیرون خواهد زد و می توان آن را جمع آوری نمود. این گیاه همچنین ریشه های بسیار قوی و محکمی دارد که از خشک شده ی آن ها به عنوان ادویه در غذا استفاده می شود که خاصیت درمانی، مخصوصا برای افراد دچار ناراحتی های گوارشی ، نیز دارد.

2-گل آذین چیست؟تعریف کنید.(5 امتیاز)

گل آذین به شکل آرایش گل های روی ساقه ی هر گیاه گفته می شود. انواع گونه های گیاهی مختلف را می توان از این راه نیز شناسایی کرد. در حقیقت گل آذین نوعی ویژگی گیاهان گلدار محسوب می شود که از سایر خصوصیات آن ها ، مثل شکل دانه و ... نیز خبر می دهد. همچنین در یک نوع گیاه گلدار، گل آذین گونه های مختلف از همان گیاه با هم متفاوت و معرف نوع آن هاست.

3-گونه سامبوکوس ابولوس گیاه اقطی(پلم,پلخون یا شون) و خصوصیات آن را توضیح دهید.(3 خط) (5 امتیاز)

که گونه ی سوم این گیاه اقطی است که در ایران یافت می شود.این گیاه بیشتر در دامنه ی کوه ها می روید و با ریشه ی قوی خود که در دل سنگ ها و خاک نفوذ کرده است، مانع فرسایش خاک می شود. برگ های این گیاه به رنگ سبز و آبی مخلوط می باشد و سطح آن را کیسه های کوچک و گردی پوشانده اند که با خارج کردن مایع درون آن ها می توان از آن در تهیه ی معجون ضد افسردگی استفاده کرد. از پوست خشک شده ی ساقه ی آن نیز معجونی باستانی و بسیار قوی برای درمان و خنثی کردن طلسم هایی که به "طلسم های وحشت" معروف هستند، استفاده می شود .

4-نظرتان را در مورد از دست رفتن آلبوس دامبلدور فقید و پیدا شدن پدیده نوظهوری به نام اسکاور را بیان کنید.(5 امتیاز)

پروفسور قرار نشد سوالای سیاسی بکنید!ولی میشه گفت که خیلی پدیده ی اعجاب انگیزی بود! گمان کنم اون شیره ی گیاهی که جلسه ی قبل می گفتید قراره برای جشن ازش نوشیدنی خاصی تهیه بشه، کار خودشو کرده!

5-مقاله ای در مورد گیاه گل گاو زبان و خواص آن بنویسید.(10 امتیاز)

گیاه گل گاو زبان، گیاهی بسیار مفید برای درمان بیماری های مختلف است.
مصارف دارويي اين گياه بصورت محلي بدين صورت است كه گلهاي آبي اين گياه را خشك كرده و دم كرده ي آن را مورد استفاده قرار مي دهند. در سرماخوردگي به عنوان معرق و افزايش دهنده فشار خون مورد استفاده قرار مي گيرد. همچنين اين گياه خاصيت آرام بخشي نيز دارد.
اين گياه در مورد بيماريهاي دستگاه تنفسي و حتي در رابطه با برونشيت، سرفه، زكام و آبريزش بيني مي تواند داروي مؤثري باشد.
و همچنین به دلیل مدر و معرق بودن، برای کلیه و مثانه نیز بسیار مفید است. و همچنین در کاهش انواع تب ها نیز کاربرد دارد.
اما مهم تر از هر چیز، خواص جادویی این گیاه است که اگر با یک سری از گیاهان جادویی دیگر مخلوط و دم شود، می توان از آن معجونی مؤثر برای افرادی که در اثر طلسم ها و یا سم های گوناگون به طور مرتب خون از دست می دهند و ضعیف شده اند، درست کرد تا قوای خود را دوباره بازیابند.
همچنین از ریشه ی تازه ی آن می توان مرهمی برای کاهش اثر طلسم های سوزاننده تهیه کرد و با قرار دادن آن روی محل سوزش به مدت 24 ساعت، اثر زخم و درد آن به طور کامل کاهش می یابد.



Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
#3
1- یک وردساز معروف با توضیحات کامل معرفی کنید(15 امتیاز)

نِوان والش
439 تا 528 قبل از میلاد

یکی از معروفترین وردسازان ایرلندی که در قرن 5 قبل از میلاد می زیست.
او نخستین جادوگری است که تمام دانش مرتبط با طلسم ها و وردهای جادویی پیش از خود را به صورت یک مجموعه کتاب 10 جلدی جمع آوری کرده است. کتاب " دنیای طلسم ها " هم اثر خود او و شرح کامل اختراعات وی ( تاریخ کشف طلسم، نخوه ی عملکرد و مشخصات فیزیکی و اثرات دراز مدت طلسم) در طول زندگی 89 ساله اش می باشد.
همچنین نزدیک به 200 سال پیش، دفترچه ی خاطرات او، که حاوی وقایع جز به جز زندگی اش است، در خرابه های مدفون شده ی یکی از روستاهای کم جمعیت و باستانی ایرلند پیدا شد. رگان ، نویسنده ی جادوگر مشهور ایرلندی نیز زندگی نامه ی او را بر اساس وقایع مکتوب در این دفترچه ، در کتابی به نام" جادوگر قرن" به چاپ رسانده است.
اطلاعات زیر نیز از همین کتاب برداشت شده اند:
والش در سال 439 پیش از میلاد در یکی از روستاهای آباد ایرلند کنونی، در خانواده ی جادوگر و با سواد، چشم به جهان گشود.
پدرش یکی از شفا دهنده گان اولیه ی آن زمان بود که با تلاش و کوشش بسیار سعی داشت تا بر اطلاعات خود بیفزاید و اطلاعات خود را در مورد این دانش( که در آن زمان بسیار جدید بود و اصلا به شکل امروزی خود نبود) کامل کند. نوان هم این تلاش و کوشش در مطالعات و تحقیق را از پدر مهربان، دانشمند و دلسوز خود آموخت. مادرش نیز یک زن باسواد نسبت به زمان خود ، و مادری بسیار آگاه بود.
اما پیش از آن که او تبدیل به پسر نوجوانی شود و درست در حساس ترین مراحل زندگی، پدر بر اثر اجرای نادرست یکی از طلسم هایی که مشغول آزمایش آن بود، جان به جان آفرین تسلیم نمود و نوان را با مادر و 3 خواهر کوچکترش تنها گذاشت.
مرگ پدر ، عرصه ی زندگی را بر خانواده ی والش، مخصوصا بر نوان جوان تنگ کرده بود. تا آن جا که او مجبور شد در سن 17 سالگی خانواده و روستای خود را ترک گوید و برای یافتن کاری به یکی از نزدیک ترین شهرهای پر جمعیت آن روزگار برود.
( البته اکثریت افراد آن روزگار ، چه ماگل و چه جادوگر، کشاورز بودند؛ اما خانواده ی والش به دلیل شغل شفادهنگی پدرشان، زمین کشاورزی نداشتند.)
او در شهر به طور اتفاقی با دانشمندی به نام موریانتی که از معروفترین محققان آن روزگار بود آشنا شد و موریانتی به سرعت استعداد والش را در امر تحقیقات و اختراعات پی برد و او را تحت حمایت خود قرار داد؛ و این اولین شانس بزرگ زندگی او ، بعد از مرگ پدرش بود.
والش زیر دست موریانتی بزرگ شد و از انواع علوم جادویی آن زمان آگاهی یافت و همچنین فرصت یافت تا شغلی مناسب برای خود بیابد و این گونه زندگی مادر و خواهرانش را نیز تامین کند.
او مردی روشن فکر بود و در طی نزدیک به 60 سال زندگی علمی اش، موفق شد تا 340 ورد و طلسم جدید اختراع کند و همچنین دانش نامه ی 10 جلدی کاملی از تمام وردهایی که پیش از او اختراع شده بود تهیه کند که امروزه هم یکی از کتب مهم مرجع جادوگری محسوب می شوند.
در سال 483، مجمع جادوگران ایرلندی، از او به عنوان یکی از برجسته ترین جادوگران قرن تقدیر و تشکر به عمل آورد. رگان نیز به افتخار همین مسئله، نام کتاب زندگی نامه ی او را " جادوگر قرن" نهاده است.
او در سال 528، و درست چند روز پیش از تولد ورد به 90 سالگی اش، درگذشت. اما تا آخرین لحظات از کار و تلاش در امر تحقیق دست نکشید. صفحات آخر دفترچه ی خاطرات او نیز دقیقا مربوط به چند روز پیش ازفوت وی است.

2-هر چه دل تنگت میخواد بگو!(هر چیز خواستی،از منو مدیریت گرفته تا خاطره نویسی)(15 امتیاز)

این سوال صرفا جهت گمراه کردن دانش آموزان داده شده است!شما جدی نگیرید!
چه معنی می ده یه جادوگر و البته یه ساحره، دل تنگیاشو همه جا بگه؟! حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست دیگه! سوال انحرافیه!
( گفتین حرف دل بگو! پس از کسی نمره کم نکنین! )



Re: ثبت نام در جشن تولد سه سالگی سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ سه شنبه ۵ دی ۱۳۸۵
#4
سلام!
من و مریدانوس هم سعیمونو می کنیم که بیایم.
ما رو هم حساب کنید اگر خواستید!

* در ضمن! ما اگر بیایم با مادران گرامی میایم، بنابراین اونها رو هم لحاظ کنید لطفا!


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۵ ۲۳:۳۶:۱۰


Re: چرا در" ایران" هری پاتر.ارباب حلقه ها و........... نداریم؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۵
#5
دوستان عزیز
لطفا در پستهاتون به نظرات هم توهین نکنید و کمی ملایم تر بحث کنید.
نظر هر کس کاملا محترمه و ما فقط اینجا بحث می کنیم تا با دیدگاه بقیه هم آشنا بشیم.
بنابراین ملایم و محترمانه بنویسید، چون این بحث واقعا جای کار داره و بسیار هم قشنگه.
امیدوارم مجبور نشم که از این به بعد، به کسی تذکر بدم و یا پستی رو پاک کنم، پس خواهش می کنم رعایت کنید.

با تشکر
ناظر انجمن
رومسا



Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۸۵
#6
ماموریت محفل

- اه دارن! دفعه قبلم رو من فرود اومدیا!
- به من چه تو بلد نیستی غیب و ظاهر شی!
- من بلد نیستم؟! کی بود که 3 بار مجبور شد امتحان بده...
- میشه بســـه؟!
لوئیس و دارن با صدای جیغ رومسا به خودشان آمدند و در حالی که رداهایشان را مرتب می کردند ، لبخند ملیحی تحویل سایرین دادند.
فایرنز که که سعی داشت خود را آرام نشان دهد ، با طعنه گفت:
- میشه اگه دعواتون تموم شد بیاید اینجا تا ببینیم چی کار قراره بکنیم؟!
دارن و لوئیس انگار نه انگار که لحظه ای قبل در حال دعوا بودند، دست در دست هم به سمت جمعیت رفتند.
همه:
هر 6 نفر در یکی از کوچه های فرعی روبروی بانک جمع شدند.
رونان نگاهی گذرا به ساختمان سفید رنگ گرینگوتز و افرادی که به آن رفت آمد می کردند انداخت ؛ سپس رویش را به طرف بقیه کرد و پرسید:
- فکر می کنید سوفیا اینجا باشه؟!
فایرنز که با شنیدن اسم سوفیا، آه از نهادش بلند شده بود جواب داد:
- امیدوارم همین جا باشه...وگرنه بدبخت میشم!
دنیس که مشغول برق انداختن چوبدستی جدیدش بود، قیافه ی گرفته ی فایرنز را برانداز کرد و گفت:
- وقتو تلف نکنیم بهتره! من میگم پخش شیم و هر کس یه جایی از بانک رو زیر نظر داشته باشه.
فایرنز که دوباره یادش آمده بود که مثلا سرگروه است، دست از آه کشیدن برداشت و اشاره ای به بقیه کرد تا نزدیکتر شوند...

*** داخل بانک***

- یه بار دیگه تکرار کن... وقتی رفتی جلو صندوق چی میگی؟!
- وای! دیوونم کردی آرمینتا! یه بار گفتی فهمیدم دیگه! میگم سریع صندوقو خالی کن، وگرنه یه اواداکداورا نوش جونت می کنم!
- خدایــــا! منو بکش از دست این!
فرد شنل پوش ، با حرکتی ناگهانی ، دستیارش را به کناری کشید و با صدایی که از عصبانیت می لرزید گفت:
- به لرد سیاه قسم اگه این بار اشتباه بگی، خودم همین جا یه اداکداورا نثارت می کنم ایگور!
و زیر لب ادامه داد:
- هی به ارباب میگم از این جعبه مشنگیا که بزن بزنای الکیه مسخره توش نشون میده برا شماها نخره، گوشش بدهکار نیست که!
و چوبدستی اش را که معلوم نبود کی بیرون آورده است را به سینه ی او فشرد!
- باشه...باشه...! قول میدم این بار دیگه اشتباه نکنم...
آرمینتا چوبدستی را غلاف کرد و برای هزارمین بار برای همکارش تکرار کرد:
- میری میگی، من نماینده ی یک شخصیت بسیار مهم هستم و برای کار خیلی خیلی مهم و در عین حال پر سودی برای بانک شما به اینجا اومدم. چه جوری می تونم با رئیس بانک به طور خصوصی صحبت کنم؟!
-: نمیشه خودت بری بگی؟!
آرمینتا دوباره چوبدستی اش را بیرون کشید و فریاد زد:
- نه!
-

*** همان لحظه، کوچه بقلی!***

- رومسا اونجا رو! اون دو تا مشکوک می زنن!
رومسا دست از پاییدن در ورودی بانک برداشت و به نقطه ای که لوئیس اشاره می کرد نگاه کرد.
- هر کی که شنل داشت مشکوک نمیشه که لوئیس! ولی به هر حال هواشونو داشته باش...الان برمیگردم. میرم به فایرنز بگم...

------------------
شرمنده یه ذره زیاد شد! و همچنین یه ذره هم دیر!


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۶ ۲۳:۱۴:۲۴


Re: گفتگو با ناظران *محفل ققنوس*
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵
#7
نام ماموریت:
بوق مرگ

سرگروه:
رومسا

اعضای گروه:
رومسا
آنیتا دامبلدور
مینروا مک گونگال
رونان ( در ماموریت شرکت نکرد)

محل ماموریت
ماموریت به اتمام نرسید!

شرح ماموریت:

پروفسور دامبلدور به ما اطلاع داد که آنی مونی به دستور اربابش، در جستجوی وسیله ای به نام " بوق مرگ" است که اگر به دست لرد ولدمورت برسد و در آن بدمد، همه ی افراد روی زمین سیاه خواهند شد.
بنابراین من و آنیتا مامور شدیم تا به محل ماموریت که اعماق فاضلاب های لندن بود بریم و زودتر از مرگخوار ها، آن وسیله را به دست بیاوریم.
آنیتا سر راه، گرفتار مامور محیط زیست(کریچر) می شود و همان لحظه که مشغول بحث کردن با او بوده است، پروفسور مک گونگال هم به او می پیوندد که از بخت بد، کریچر جاروی او را هم توقیف می کند.
آنیتا و مک گونگال که بدون وسیله ی نقلیه نمی توانستند به محل ماموریت بروند، از دامبلدور کمک می خواهند و او رونان را به عنوان کمک به دنبال آنها می فرستد.
از طرفی دیگر، من هم در راه دچارمشکل می شوم و به ناچار در وسط جاده می مانم؛ که آنیتا، مک گونگال و رونان به من می رسند و همگی به اتفاق به سوی محل ماموریت رهسپار می شویم.
در راه همگی متوجه می شویم که چیزی برای خوردن نداریم و کیف های محتوی غذایمان را جاگذاشته ایم.
در عین حال، مرگخوارها کمی جلوتر از ما حرکت می کردند و ما هم که برای ادامه دادن، نیاز به غذا داشتیم( با توجه به اینکه راه مقابلمان هم بیابان خشکی بود) تصمیم گرفتیم تا به نحوی، از آنها غذا بگیریم...



Re: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ جمعه ۵ آبان ۱۳۸۵
#8
گروه 1
پست سوم ماموریت


- انقدر با من بحث نکنید خانوم محترم! جاروی شما به دلیل نقض قانون 134 حفاظت از محیط زیست تا اطلاع ثانوی بازداشته!
- چرا نمی فهمـ....،نه! یعنی چرا متوجه نیستید که من واقعا دنبال کار مهمی هستم و هر ثانیه ای که تلف می کنم، خسارت جبران ناپذیری به جامعه ی جادوگری وارد میشه!
کریچر نگاهی به آنیتا و جاروی پاکی که یه سرش در دستان او و سر دیگش در دستهای چروکیده ی خودش بود انداخت و با تردید پرسید:
- خسارت؟! چه خسارتی مثلا؟!
آنیتا زیر لب فحشی نثار بخت بدش کرد و با حرص جواب داد:
- نمی تونم بگم! سریه!
کریچر که اصلا از جواب آنیتا خوشش نیومده بود بار دیگه جارو رو به سمت خودش کشید و با لجاجت گفت:
- نمیشه خانوم! قانون قانونه! شما اگر می خواید جاروتونو پس بگیرید باید با من به وزارت خونه بیاید!
- میشه بپرسم اینجا چه خبره؟!
کریچر و آنیتا هر دو به سمت منبع صدا برگشتند و با قیافه ی جدی ِ مک گونگال روبرو شدند.
- مگــــی! نجاتم بده!
کریچر در یک لحظه از غفلت آنیتا استفاده کرد و به طور کامل جارو رو به تصرف خودش در آورد.
مگی به خیال خودش چشمکی نا محسوس! به آنیتا زد و در حالی که سعی می کرد قیافه ی جدی به خودش بگیره دوباره پرسید:
- چی شده؟!
کریچر انقدر از به دست آوردن جاروی آنیتا خوشحال شده بود که متوجه چشمک مگی نشد و در حالی که لبخند پلیدانه ای سرتاسر صورتشو پر کرده بود، گفت:
- این خانوم قانون 134 حفاظت از محیط زیست رو نقض کرده! برای همین جاروشون توسط من! توقیف شده! شما اگه می خواید...
نگاه کریچر روی ته جاروی مک گونگال ثابت موند.
مگی و آنیتا که تعجب کرده بودند، برگشتند تا ببینند چی باعث شده تا حرف او ناتموم بمونه، اما در یک آن، کریچ جاروی مگی رو هم قاپ زد و در حالی که به تهش اشاره می کرد گفت:
- می بینم که جاروی شما هم نشان استاندارد نداره! عالیه! دستگیری دو مورد مخرب! در یک روز!
و بدون زدن هیچ حرفی غیب شد!
- خدایــــــــا! آخ!
آنیتا نگاهی خشمگین نثار کوله پشتی سنگینش که لحظه ای قبل با پایش به آن لگد زده بود انداخت و بعد از این که خود را روی زمین انداخت، پرسید:
- تو اینجا چی کار می کنی مینروا؟!
مگی که هنوز در شوک از دست دادن جاروی نازنینش به سر می برد، لحظه ای با سردرگمی نگاهی به آنیتا انداخت و جواب داد:
- اومدم ماموریت!
- پس بابام تورم فرستاد! عالیه! حالا نه من جارو دارم نه تو! چه جوری باید بریم مرکز شهر؟!
مگی خود را در کنار آنیتا روی زمین انداخت و با افسردگی جواب داد:
- نظری ندارم!
لحظه ای سکوت برقرار شد و ناگهان آنیتا با خوشحالی از جا پرید و گفت:
- از بابام کمک می خوایم!


در همان لحظه ، یکی از جاده های فرعی، به سوی ماموریت!


- اه! خدا بگم چی بشی آنیتا با این جاروی آذرخشت!
رومسا پالتوی پوستش را در آورد و روی بقیه وسایلش که به گوشه ای پرتشان کرده بود انداخت و با درماندگی روی زمین نشست!
جاروی آذرخش روی زمین افتاده بود و دور خودش می چرخید!
رومسا از جایش بلند شد و در حالی که جلوی خود را می گرفت تا لگد دیگری نثار جارو نکند به سمتی که وسایلش را انداخته بود رفت.
- از اینا هم که نمیشه استفاده کرد!
بلاخره چوبدستیش را بیرون آورد و با اجرای طلسمی، کیفش را سبک کرد. سپس نگاهی مردد به پالتوی پوست خزش انداخت و زیر لب گفت:
- به دردم نمی خوره!


لحظاتی بعد...


رومسا آخرین تلاشهایش را برای راه رفتن کرد و در نهایت خود را روی چمن یکی از پارک های کنار جاده انداخت.
- دیگه...نمی ...تونم!
و همانجا به خواب عمیقی فرو رفت!
- رومســـــــــا!
صدای سم و فریادی آشنا از دور، او را از خواب پراند.
هیبت موجودی اسب مانند که انگار 3 سر داشت از دور نمایان شد. دستانش را دراز کرد تا عینکش را که کنارش روی چمن ها افتاده بود بردارد.
- باورم نمیشه! نجات پیدا کردم!
آنیتا با یک پرش از روی موجود اسب مانند! پایین پرید و به سمت رومسا دوید.
- فکر کردم تو الان ساعت هاست که رسیدی به محل ماموریت!
رومسا جعبه ی کوچکی رو از جیب جلوی کیفش در آورد و در دستان آنیتا گذاشت.
- به لطف جاروی شما نصف راهو هم نتونستم برم! بیا! اینم جاروی آذرخش مدل بالات!
آنیتا که کم مونده بود از خنده غش کنه گفت:
- آخ ببخشید! یادم رفت بهت بگم روش طلسم ضد اجنبی گذاشتم!
رومسا چشم غره ای نثار او کرد و پرسید:
- اونا کین؟!
- مینروا و رونان! مامور محیط زیست سر راه یه ذره برامون مشکل درست کرد. بابا آلبوسمم رونان رو به عنوان کمک و همچنین وسیله نقلیه فرستاد دنبالمون!

------------------------
شرمنده که خیلی طولانی شد!



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۶:۲۸ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
#9
- برای چی؟!!
هدویگ در حالی که با یک پرش کنار لوئیس فرودمی آمد این را گفت.
- به خاطر این که اول از همه اون بود که این فیلمو نشونمون داد دیگه! من میدونم...همه اینا زیر سر خودشه!
رومسا برای سومین بار شیشه ذره بینش را پاک کرد و بعد از پشت آن نگاهی به هدویگ و سپس به لوئیس انداخت.
- به هر حال ما نمیتونیم همینجوری بگیم!
سپس به سمت سینما خانوادگی مجهز رفت و همه جای آن را با ذره بین بررسی کرد.
- خوب؟! چیزی پیدا نکردی آبجی؟!
رومسا که معلوم نبود ازکجا خود را به زیر تلویزیون رسانده بود، فریاد زد:
- هنوز نه!!
مری نگاهی به جسی و لوئیس که همچنان زانوهایش را در بغل گرفته بود، انداخت و آرام در گوش جسی زمزمه کرد:
- می خوای همینجوری اینجا بشینیم؟! نمیشه که!
جسی نگاهی مردد به مری انداخت و سپس از جا بلند شد.
- کاری هست ما هم بکنیم؟!
رومسا بلاخره موفق شداز زیر میز بیرون بیاید و همان طور که لباس خاکیش را می تکاند و زیر لب جن های خانگی تنبل را نفرین می کرد گفت:
- معلومه!
بعد سر هدویگ که همان طور به طور متناوب بالای اتاق پرواز می کرد تا اگر چیز مشکوکی دید سریع آنها را خبر کند فریاد زد:
- بهتر نیست بری بیرون تالار یه ذره سرک بکشی؟! بهتر از همینجوری اینجا پرواز کردنه ها!
فریاد رومسا باعث شد که هدویگ از هپروت بیرون آمده و روی آتشدانه کنار شومینه فرود آید.
صدای تقی بلند شد؛ آتشدان مانند اهرمی به سویی کج شد و تلویزیون خانواده در حالی که روی پایه اش می چرخید رو به سمت بالا حرکت کرد.
سپس صدای تق دیگری آمد و بعد از آن...

بومب!



Re: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵
#10
به نظر من روبیوس هاگرید ناظر خوبیه!
کار به روز کردن لیست شخصیت ها، درست کردن کارنامه و ...کارهای سختو وقت بری هستند که نیاز به دقت بالایی هم دارند.
بنابراین فکر می کنم با این همه زحمت که هاگرید برای این قسمت ها میکشه، عنوان ناظر ماه حقش باشه!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.