بارون و اسکاور و کریچ دور خیز میکنن و آماده میشن تا بپرن داخل سوراخ...
میان وعده بازرگانی،یکی از مریدان آرشام:آقا گفت سوراخ خوب توجه کنین داره اشاعه بی بند وباری میکنه،یکی دیگه از مریدا:تازه تشویق اذهان عمومی هم میکنه باید از نظارت برش دارید
مرد جوان:بابا منظورم سوراخ در بود،بعدم تشویق نه تشویش!این گیرا سبک کلیسای جدیده؟!
خلاصه آماده میشن تا شیرجه بزنن داخل منفذ وارد کردن کلید در!
بازم پیام بازرگانی-مرید:آقا گفت منفذ دیگه باید حذف شناسش کنید
نویسنده:
همچنان میگذریم...
بارون:آقا یکی بشماره تا بپریم داخل سوراخ در
کریچ:بابا توام بیکاریا
بارون:نه حال میده خدائی اینجوری جیمز باندی میشه
اسکاور:باشه پس آماده باشید 3....2....2/25...2/5
بارون منوی مدیریتو درمیاره و یه کروشیو در حد اخطار قبل از بلاک به اسکاور میزنه
اسکاور:آخ اونجام
پیام اومد:-مرید:کجات؟
اسکاور:همونجام...خودتی داداش
مرید:چی خودمم؟
اسکاور:بازم خودتی
. چنین شد که تلاشهای مرید برای بلاک کردن اسکاور ناکام ماند و داداش ضیا ضایع شد
بارون:اسکاور تو جنبه نداری اصلا مرد جوان تو بشمار
جوان:آماده کمربندا سفت،دماغا بالا کشیده،نفس عمیق...3...2...4
بارون:
ببین تو رو خدا ناظر انتخاب کردن تو اکابر رفتی؟!
مرد جوان:نه نهضت رفتم(در راستای یه سوزن به خود زدن و یه جوالدوز به بقیه)
بارون:خب کریچ هم که هیچی اصلا شمارش در گستره فرهنگ لغاتش نیست...خودم میشمارم:3...2...1
و همگی میپرن داخل سوراخ ببخشید منفذ نه معذرت میخوام چی بگم دیگه اصلا همون سوراخ آره میپرن ولی همگی پرت میشن بیرون،بعد از اینکه گنجیشکای دور سر کریچ از بین میره یه نگاه میندازه و میبینه کلید داخل دره،رو به بارون:
_یکی کلید گذاشته تو سوراخ در تا ما نتونیم بریم تو
بارون میره جلو،میزنه به در و میگه:ای سیاهی ک...
_از کجا فهمیدی من امپراطور تاریکیم
_بابا بذار جملم تموم شه...کیستی؟
_پارسی کولا
_تنهائی؟
_نه پپسی کولا هم دنبالمه
_کی؟
_بووبو رو میگم دیگه
_آهان
_باباته
_چی؟
_میگم باباته
_چی بابامه؟
_همون که گفتی،حاجی باباته
بارون در اینجا بسبک یکی از مجریان تلوزیون شرمنده میشه
_خوب چرا کلید گذاشتید تو سوراخ در گفتگو با مدیران؟
_یعنی هنوز نفهمیدی؟
_نه
_خب زمان حمله زمستانه به جادوگران فرا رسیده آرشامو اغفال کردیم انداختیم بجون علی خودمونم مواظب دریم تا شما نیاین تو چشتونم درآد
بارون:پس اینطوریاس؟بچه ها حاضر شید اصلا میزنیم درو میشکنیم سوراخ لازم نداریم
امپراطور دریا ببخشید یعنی تاریکی ملقب به سیاهی که بچه محلاشون پارسی کولا هم صداش میکنن و در ضمن تو خونه بش میگن گوله نمک(چکش) احساس خطر میکنه و به بووبو میگه اون دستمال قدرت کائیکومو بده...داخل پرانتز:بزنم به تخته قدو بالاش در حد رضا زادس کائیکو نمنه؟!(چکش)
خلاصه بووبو دست میکنه و یه دستمال در میاره میده به امپی ولی امپی تا بش دس میزنه بدنش مملو از کهیرهای رنگارنگ میشه....
_حالا ببین هی میخوام ضاهرسازی کنم بگم اگه در حد علی نیستم چه ربطی داره اصلا؟!من به ادبیات کشور کمک کردم تازه بچه ها گل آقا هم بهم پیشنهاد کار داده ولی در کل منظور اینکه خیلی مهربونم کیکم دوس دارم(چکش) ولی نمیذاری که
بووبو:آخ نامرد چرا میزنی
_چون این دستمال همه کاره اسکاوره نه دستمال قدرت
بووبو یا همون مخفف بَن بِن بُن:اوا ببخشید
_آخرش باید بری همون تبلیغ بند تنب...بکنی؟
_بند چی؟
نویسنده:خودتی(چکش)
بارون که دیگه دلش خیلی شور افتاده رو به کریچ میکنه و میگه:ما الان کجائیم؟
کریچ:داخل محوطه مدیران-ورودی دوم-دیوار به دیوار گفتگو با مدیران-تاپیک خوابگاه مدیران
اسکاور منم میخوام دیالوگ بگم
بوگو بوگو
میگم یار در خانه و ما گرد جهان میچرخیم بابا آنتو...یعنی مرد جوان بدلکار! با استفاده از اختیارات نا محدود نظارت بزن این دوقلوهارو محو کن ما راحت بریم تو گفتگو دیگه
مرد جوان:نه زشته زشته زشته
بارون:آره اسکی راس میگه من در اینجا بعنوان مدیر و بخاطر وضعیت فوق العاده این اجازه رو بتو میدم
و ناگهان تلالوئی از نور ملایم فیروزه ای شروع به درخشیدن میکنه و یک عمامه که بیشباهت به رمزتاز نیست ظاهر میشه و چند لحظه بعد کوئیرل با صدای بامب روبروی اون چهار نفر قرار میگیره همگی:ایول ایول آبجی...اوهوم اوهوم...داداش کوئی رو ایول
بارون:جا داره بهت خیر مقدم بگم چی شد تو رو منکرات آزاد کرد؟
_کالین تو ستاد مرکزی منکرات پارتی داشت ولم کردن
همگی:احسنت احسنت
در همین حین امپراطور تا صدای کوئیرلو میشنوه بووبو رو میندازه رو کولش و میگه:صاحابش اومد،دو تا پا داشت دستاشم گذاشت رو زمین و چار دست و پا فرار کرد....
و اینچنین شد که در باز شد...