بلیز علامت شومش رو لمس کرد و فقط دو فرد قزوینی مرگخوار این پیام را دریافت کردن، اما چرا ؟ مگه سیستم ارتباطی علامت های شوم این طوری نبود که با لمس یکی از اون ها بقیه علامتا همه میسوختن ؟ هوم ؟ و این نکته ای است بس فلسفی و خارج از درک بشریت که بهش میگن رول پلینگ غیر هری پاتری !!!
-- چند لحظه بعد --
دو عدد قزوینی مذکور به دفتر وزارت آپارات میکنن وبا صحنه ارزشی وسط دفتر مواجه میشن !
قزوینی 1 : به نظرت کدوم سیفیت تره ؟
قزوینی 2 : من فکر میکنم ، آسپ سیفید تر باشه ، خیلی جیگره !
قزوینی 1: من میگم بلیز سیفید تره !
قزوینی 2 : منم دارم به همین نتیجه میرسم که بلیز سیفید تره ! بیا عمو جان !!!
بلیز:
...نه من سیفید تر نیستم !
بعد بلیز سریع دست میکنه تو پروفایل توسعه یافته ش و از معرفی شخصیتش یه چیزی در میاره !
نقل قول:
خصوصیات ظاهری: سیاه پوست و قد بلند و لاغر اما ورزیده. موی سیاه .. چشمانی سیاه و بی رحم و خشانت بار
بلیز : همون طور که دقت کردین نوشته سیاه پوست ! یعنی سیفید نیستم ! کسی که سیفیده اینه ! این اسپ !
قزوینی 1: یادش بخیر من بچه بودم به اسب میگفتم اسپ !
دو قزوینی دست و پای آسپ رو میگیرن و اونو از دفتر میبرن بیرون .
-- چند ساعت بعد --
آسپ در حالی که در حالی که چندان خوش حال به نظر نمیرسه برمیگرده به دفتر.
بلیز پاهاشو انداخته رو میز و داره شیرموز میخوره .
بلیز : ایول ! عجب این شیرموزا خوشمزن ! توشون چی ریختی ؟
آسپ : بلیز بیا میخوام باهات خیلی جدی حرف بزنم .
بلیز : بنال .
آسپ : بیا این چارتا دافی که این جا هستن رو بگیر و وزارت و نظارت و اینا رو بیخیال شو !
بلیز : باید فکر کنم !
دختر زیاد رو بورس نیست جدیدا !
آسپ :
مهدکودک وزارت مال تو ! توش پر پسر سیفید میفیته !
بلیز : باید فکر کنم !