هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
نمایشنامه ای بنویسید که در آن اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا را با گیاه "ژیگانتوس نومونیا" و طرز غلبه آنها بر گیاه را نشان دهید؟

رستوران ماگلی
نزدیکی جنگل آمازون



ژیگولی : باب نینی ما باید تا هوا تاریک نشده توی جنگل باشیما ! باید یه سری گیاه پیدا کنیما ! ما مثلا خیلی خفنیما !

گارسون که از چهره عجیب اونا متعجب شده ، با تعجب نزدیک میشه و در حالی که سعی داره قلمش رو از پشت گوشش خارج کنه ، میگه : بفرمایید ! در خدمتم !

ژیگولی که آداب صحبت کردن صحیح رو با ماگل ها بلد نیست ، لبخندی میزنه و میگه : اهم ، سلام ، من ژیگولی ژیگانتوس هستم ! ما میگوی دریایی میخوریم ! ضمنا ، با دوست عزیزم نینی اومدیم اینجا !

گارسون که گویا علاقمند شده به ژیگولی ، لبخندی میزنه و با لحن شیرینی میپرسه : ایول ، تو هم عقیده داری که خیلی ژیگولی بازی در میاره این یوونتوس ؟ هووم ... نینی ؟ کو پس ؟

ژیگولی با دست به نینی اشاره میکنه و لبخندی میزنه . گارسون که سعی داره خنده خودش رو کنترل کنه ، در حالی که قهقه زنان ( مرسی کنترل ! ) در حال یادداشت میگوی دریایی هست میگه : عجب ! چه نینیه رشد کرده ای ! و کمی خودش را به نینی نزدیک کرد و پرسید : عمو جون ، چند ماهته ؟ و در حالی که بشدت میخندید ، دور شد تا سفارش ها را آماده کند .


ساعت 3 بعد از ظهر


بعد از خندیدن های مکرر گارسون ها و حتی مدیر رستوران به ایشان ، بالاخره از رستوران بیرون اومدند و خوشحال از آداب معاشرت قوی ماگل ها به سمت جنگل آمازون حرکت کردند .

- این گله چه خوشگله !

دووووووو ( افکت دویدن وحشیانه ماگل های گل ندیده ! )

- این پرنده هه رو ! ایول !

دوووووو ( افکت دویدن وحشیانه ماگل های پرنده ندیده ! )

- این پسره رو چه خوشگله !

تخ تخ تخ ( افکت دویدن هم ج... طرفداران پسر )

و به این صورت میشه که ژیگولی و نینی به جلو حرکت میکنن . لحظاتی بعد با اشاره دست نینی هر دو نفر توقف میکنند . نینی که جذب زیبایی گلی که در چند متریشون قرار داره ، میگه : اینو ببین گوگولی !

ژیگولی با عصبانیت میگه : بوقی ! ژیگولی ! و بر میگرده که ببینم نینی به چی اشاره میکنه . و متحیر به گل خیره میشه و من من کنان میگه : بریم جلوتر لیلی !

نینی بالاخره با کلی تلاش سعی میکنه از فکره گل بیاد بیرون و با عصبانیت میگه : لیلی ؟ نینی ! و ژیگولی رو با خودش به کناری میکشه و میگه : ما باید حواسمون رو جمع کنیم ، فکر میکنیم تحقیق هایی که در زمینه های گیاهشناسی کردیم یادت هست ، یه گل با عطر دل نشینش قربانی رو فریب میده ، یکی با رنگ خیره کنندش ، یکی با میوه های زیباش و من فکر میکنم نباید گول زیبایی این گیاه رو بخوریم .

با اشاره نینی ، هر دو چوبدستی هاشون رو در میارن و به فاصله چند متری از گیاه می ایستن ! نینی زمزمه میکنه : فقط طلسم های شوم هستن که میتونن خاصیت مرگبار گیاهان جادویی رو خنثی کنن ! از کروشیو استفاده میکنیم !

ژیگولی که مبهوت زیبایی گیاه شده بود ، به آرامی گفت : ولی ما که هنوز نمیدونیم ، این گیاه اثرات مخرب داره یا نه ! شاید زیباییش دلیل خاصی نداشته باشه اصلا ! بهتر نیست نزدیک تر بریم ؟

نینی اخمی کرد و با ناراحتی گفت : نه ! این ریسکه ! زندگی این گیاه انقدر با ارزش نیست که خودمونو به خطر بندازیم !

از هم جدا شدند و کمی نزدیک تر به گیاه شدند و با اشاره سر نینی هر دو با هم فریاد زدند : کروشیو !

پرتو های حاصل از طلسم جست و خیز کنان به سمت گل حمله کردند و در غنچه بزرگ و زیبایش فرو رفتند ... لحظه ای گذشت و گل به آرامی رنگش را از دست داد و پژمرده شد .

آن دو بالاخره توانستند قسمتی از تخمدان گیاه را با خود به مرکز تحقیقات منتقل کنند و متوجه شدند که این گیاه عامل زات الریه است که جان بسیاری را گرفته است .



دارک پریسیکا خطرناک تر است یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح دهید؟


از نظر مخرب بودن دارک پرسیکا در درجه اول قرار داره ، چون با اشعه ای که تولید میکنه خیلی سریع و به بدترین شکل ممکن افرادی که نزدیکش اومدند رو قربانی میکنه .

ولی از نظر خطر بیشتر ، ژیگانتوس نومونیا در درجه اول قرار داره ، چرا که گیاه زیبایی هست و افراد رو به سمت خودش میکشونه و قربانیشون میکنه . ولی در مورد دارک پرسیکا اینطور نیست ، جذابیت و زیبایی ای نداره که افراد رو جذب کنه و فقط افرادی که به خاطر کنجکاویشون نزدیکش میشن قربانی میشن .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 106
آفلاین
تکلیف اول


آزمایشگاه نسبتا بزرگی بود.بر روی دیوارهای آن عکسهایی مختلف از گیاهان قرار داشت که زیر هرکدام توضیحاتی در مورد آن گیاه بود.

ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا در آزمایشگاهشان مشغول تحقیق بر روی نوعی کاکتوس بودند.این کاکتوس از حد طبیعی مقداری کوچکتر بود.اما بدنه درختش زرد میل به سبز بود.

_ژیگی!در مورد اون گیاهه که میگن خطرناکه تحقیق کردی؟
_منظورت کدومه؟
_همونی که تو آمازون جون چند نفر رو گرفته؟
_آها...خب،آره؟میخوای اقدامی کنی؟
_آره،بهتر نیست همین هفته یه سر به اونجا بزنیم.
_خوبه!موافقم!

و دوباره مشغول به کار شدند.

یک هفته بعد



آنها در حالی که در آزمایشگاهشان با لباسهایی برای ماجراجویی با کوله پشتی هایشان ایستاده بودند،دست خود را بر روی پنسی زنگ زده گذاشته بودمد.

_مواظب باش!تا ده ثانیه دیگه حرکت میکنیم!
_باشه!

ناگهان نور آبی از پنس بلند شد و آن دونفر لحظه ای بعد در نزدیکی جنگلی ایستاده بودند.

_همیشه تعریف اینجا رو شنیده بودم!جای قشنگیه!

ژیگی این را گفت و سرش را به طرف نینی برگرداند تا از نظر او درباره جنگل آگاه شود.

_به نظر منم جای جالبیه!ولی هوا یکم زیاد گرمه!

آنها به آرامی به سمت جنگل رفتند و با کنجکاوی اطرافشان را نگاه میکردند.

جنگل آمازون به نظر زیبا می آمد.درختانش به این دلیل که تو در تو بودند،در کل جنگل سایه ای عظیم ایجاد کرده بودند.از داخل جنگل صداهای مختلفی می آمد که صدای میمون ها از آن کاملا مشخص بود.

آنها پس از حدود 2 ساعت پیاده روی به گل زیبایی رسیدند که توجه هردوی آنها را جلب کرد.

_چه قدر قشنگه!
_مواظب باش!من تو تحقیقاتم در مورد زیبایی فریب دهنده اون زیاد خوندم!

ژیگی این را گفت و با کنجکاوی همراه با احساس خطر به گیاه نگاه کرد.

_ظاهرش با اون طور که من تحقیق کردم همخونی داره!دقیقا همون زیبایی!برگهای بزرگ و خیلی چیزای دیگه!

_خب،من یه گلبرگ و برگش احضار میکنم!فکر نکنم وقتی از گیاه جدا باشه بازم عوارض بده!
_فکر کنم همینطوره!

لحظه ای بعد ژیگی وردی را به زبان آورد و گلبرگ و قسمتی از برگ به سمتش آمدند.همین که چند ثانیه آنها را در دستش گرفت ناگهان به سرفه های شدید افتاد و بیهوش شد.

نینی با سرعت به طرفش رفت و دست او را گرفت و خودش و ژیگی را در بیمارستانی جادویی ظاهر کرد.بعد چشمانش تار شد و افتاد.

این دو دانشمند فرانسوی پس از یازده روز در آن بیمارستان درگذشتند.شفادهندگان عامل مرگ آنها را ذات الریه اعلام کردند. چون آنها قسمتی از گیاه را نیز با خود آورده بودند،این گیاه به نام آنها ثبت شد.

یادشان گرامی باد!

تکلیف دوم


ژیگانتوس نومونیا مسلما خطرناک تره.چون این گیاه ذات الریه ایجاد میکنه و ذات الریه میتونه به دیگران سرایت گنه و عده زیادی رو بکشه.همون طور که در تدریس اشاره شد.
دارک پرسیکا فقط با نزدیک شدت زیاد فرد به اون نور بنفششو میتابونه و دیگران رو از پا درمیاره.


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۱۷:۳۶:۰۱

ّّFor What I've Done
I Start Again
And Whatever Pain May Come
Today This Ends
I'm Forgiving What I've Done



كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
سلام


1. نمایشنامه ای بنویسید که در آن اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا را با گیاه "ژیگانتوس نومونیا" و طرز غلبه آنها بر گیاه را نشان دهید؟(25 امتیاز)

شرمنده پروفسور پاتر، من کمترین استفاده را از اسم های دو فرانسوی بردم، چون سبک نوشتاری جدی رو انتخاب کردم:



آگوست 1963، دهکده جادویی بانیک، حومه مارسی، فرانسه

دهکده سرسبز و آرام که سکوت در آن موج می زد، از دور دست ها به دیدگان هر فردی بسیار زیبا می آمد، اما زیبایی در ذهن ها با ورود به دهکده و استشمام بوی تعفن، در هم شکسته می شد. درختان سوزنی برگ همیشه سبز بر اطراف دهکده قد بر افراشته بودند. دو مرد در حال نزدیک شدن به پل روی رودخانه ورودی دهکده بودند.

اولی عینکی بر چشم داشت، موهای کوتاه سیاه رنگی روی سرش روییده بود، ردای سبز رنگی روی دوش داشت.در دستش کیف قهوه ای رنگ کهنه ای داشت که سمبل درخت مانندی روی کیف نقش گرفته بود. چین و چروک هایی نا هماهنگ روی گونه هایش داشت. میانسال بود. مرد کناری اش جوان تر نشان می داد. موهای ژولیده و بلند قهوه ای رنگی داشت.

صورت روشن و سفیدی داشت. ابروانش پیوسته وار خودنمایی می کرد. جلیقه و شلوار یکدست مشکی ای بر تن داشت. با دو دستانش جعبه ای سفید را در دست داشت. با گام های بلندی از میان گل و لای های مقابل پل عبور می کردند. مرد جوان در حالی که نفس نفس می زد با غرولند گفت:

« هــــــوف...خسته کننده است پروفسور ژیگانتوس... مخصوصا اینکه در این وضعیت مجبور باشی چیزی رو حمل کنی...»

مرد میانسال که پروفسور ژیگانتوس نام داشت، از حرکت بازایستاد و بازوان مرد جوان را گرفت و او را نیز از حرکت وا داشت. سرفه ای کوتاه کرد و دست چپش را مشت کرد و به سرش چسباند و اشاره کرد، گفت:

« ذهن آقای نومونیا..ذهن..عقل...فکر...بهره بگیر...برای اینکه استاد بشی...صدات کنند پروفسور باید از اون بهره بگیری...وین گاردیوم لوی یوسا»

صورت روشن و سفید نومونیا قرمز شد، بلافاصله چوبدستی اش را از میان جلیقه اش بیرون کشید و جعبه را به هوا پرتاب کرد، چوبدستی اشرا چرخاند و زمزمه کرد، با درخشش نقره فامی جعبه با فاصله روی هوا معلق ماند و گام به گام با چوبدستی اش پرواز می کرد. از پل عبور می کردند، بوی تعفن را استشمام می کردند، بینی خود را با دست گرفته بودند. ازپل عبور کردند، در مقابلشان عمارت سه طبقه ای طویلی با آجرنمای سفیدی خودنمایی می کرد.

در فاصله کمی از عمارت هر دو از حرکت باز ایستادند. در مقابل پایشان روی زمین جسد یک انسان افتاده بود. تکه تکه شده بود. صورتش از میان ابروانش چاک خورده بود، مگس ها پیرامونش می چرخیدند. پاهایش از تنش جدا شده بودند. آقای نومونیا در حالیکه بینی خود را گرفته بود با صدایی گرفته گفت:

« خدای من...پروفسور این گیاه یعنی قادره این کاره کنه؟! امکان نداره...فکر کردم وزیر برای جمع آوری اجساد اقدام کرده...»

پروفسور ژیگانتوس تبسمی مصنوعی و کوتاه بر لب هایش نشست، با پوزخند گفت:

« تو اینطور فکر میکنی؟ نه نه..احمقانه است...این کار حیوانات وحشی اینجائه...وقتی با جسد رو به رو بشن خب میرن سراغش...خب این هم از اون ساختمان...اون توئه»

و به همراه جوان، سرش را بالا انداخت و ساختمان را نگاه می کرد. کیفش را بالا آورد و مقابل صورتش گرفت، در کیف را کنار زد، شیشه ی که محتوای مایع آبی رنگی بود را بیرون کشید. سپس عجولانه به سمت آقای نومونیا برگشت و با صدایی گرفته گفت:

« سریعا محلول رو آماده کن...»

نومونیا که به نظر آشفته می آمد و دست و پایش را گم کرده بود، چوبدستی اش را پایین گرفت و جعبه سفید را روی زمین در کنار جسد قرار داد. با دستان لرزانش درب جعبه را کنار کشید، از میان شیشه هایی با شکل های مختلف، جام نقره ای رنگی را بیرون کشید. روی جام طرح درخت مانندی حکاکی شده بود. دست در جیب جلیقه اش کرد و کیسه ای کوچک بیرون کشید. بند کیسه را باز کرد، نزدیک بود محتوای پودر مانند کیسه ازدستش رها شود.

با عجله پودر سیاه رنگ را داخل جام ریخت. در حالی که چهره اش آشفته بود،جام را به طرف پروفسور ژیگانتوس دراز کرد. پروفسورژیگانتوس که مشغول یادداشت چیزی بود، با مشاهده جام، بلافاصله قلم پر و کاغذ رو روی زمین رها کرد. در شیشه محتوای محلول آبی رنگ را باز کرد و آن را درون جام خالی کرد.

در حالیکه شیشه خالی شده و کاغذ و قلمش را درون کیف فرو می برد، عرق روی پیشانی اش را با آستین پاک کرد، ردایش را صاف کرد، کیف را روی زمین رها کرد و چوبدستی اش را از درون ردایش بیرون کشید. در دست دیگرش جام نقره ای را از دست آقای نومونیا پریشان و جوان گرفت، با صدایی گرفته گفت:

« اون تو فقط یک گیاهه...که مامورین گذاشتنش اونجا برای بررسی من و تو.....بیشتر از 80 تا از اونا تو این دهکده هنوز هست..ما با اونا کاری نداریم...ما میخوایم بفهمیم این گیاه دقیقا چیه...تو بهش نزدیک نشو...هر وقت محلول رو ریختم، افسون رو اجرا میکنی..خب بریم...»

نومونیا جوان از روی زمین برخاست و جعبه سفید را رها کرد. هر دو با هم به مقابل درب سفید رنگ عمارت رسیدند. پروفسور ژیگانتوس درب را هل داد و درب با صدای " قیژ" مانندی کنار رفت. نمای داخلی ساختمان در برابر دیدگانش ظاهر شد. دور تا دور ساختمان پله و اتاق بود. ساختمان تمیزی نشان می داد. کاشی های براق سیاه و سفید زیر گام هایشان خود نمایی می کردند. در وسط سالن آبنمایی با سمبل قو قرار داشت.

صدای شٌر شٌر آب به گوش می رسید. در لب حوضچه آبنما، گلدان قهوه ای رنگی قرار داشت. از میانش گیاهی سبز با خار و خارچه های زرد و قرمز مشاهده می شد. از انتهای لیگنینی گیاه، گل کوچک و قرمز رنگی روییده بود که دائما با لرزشی کوتاه رنگ قرمزش را به سبز تغییر می داد. آرام آرام نزدیک می شدند. چوبدستی خود را به سوی گیاه نشانه گرفته بودند.

پروفسور ژیگانتوس در فاصله دو متری گیاه ایستاد و پشت سر او ، نومونیا نیز از حرکت بازایستاد. از درون جام نقره ای در دست پروفسور ژیگانتوس، بخار بیرون می آمد. پروفسور ژیگانتوس سرش را به دهانه جام نزدیک کرد و چند نفس عمیق کشید. بلافاصله برگشت و محلول درون جام را روی گیاه خالی کرد و عقب عقب رفت.

نومونیا از پشت چوبدستی اش را تکان داد و اخگر قرمز کوچکی به بدنه گیاه اصابت کرد. با صدایی شبیه به زوزه، از انتهای خار و خارچه های گیاه، شیره هایی به بیرون ریخته شد. نومونیا در حالی که با وحشت به گیاه خیره شده بود روی زمین خم شد و با شی ای سیاه رنگ یک قطره از شلیک شیره ها رو به داخل شی کشید. نومونیا بدنه شی را بررسی می کرد که روی آن صفحه ی سفید بود. درون صفحه سفید ارقامی تکان می خوردند.

در آن سو، پروفسور ژیگانتوس در مقابل گیاه ایستاده بود و چوبدستی اش را تکان می داد. با اشاره چوبدستی پروفسور ژیگانتوس خارچه های گیاه می لرزیدند و تکان می خوردند. در حال نزدیک کردن صورتش به بدنه گیاه بود که با صدای نومونیا صورتش را عقب کشید:

« پروفسور...از تقسیمات دنباله دار ذغال اخته هستش...همینطور نوئل...به صنوبر لرزان هم شباهت داره...گیاه تازه ای به نظر نمی آمد...تقسیمات اینها مال خیلی وقت پیش هاست...گیاهه تازه دیده شده...»

چشمانش را روی گیاه ثابت ماند، وحشت در دیدگانش موج می زد، با صدایی لرزان و بلند گفت:

« پروفسور...بیان کنار، خطرناکه...»

پروفسور ژیگانتوس فورا عقب عقب رفت و به گیاه خیره ماند. با کنجکاوی گفت:

« به نظرم بویی که داره عجیب میاد...به من حالت خیلی طبیعی ای نداد..»

نومونیا در حالیکه همچنان نگاهش روی گیاه خشک شده بود گفت:

« طبیعیه پروفسور.. 2-1% متانول، 1/0 % استن...این حالت عفونت ریه ها رو میاره...این یعنی ذات الریه...این دهکده از طریق همین حالت نابود شده... از لیتوسول زیادی هم برخورداره...تقریبا دو سه دقیقه..این طور که من محاسبه کردم الان و تنوع اقلیم مختلف رو با توجه به.....»

صحبت هایش با صدای عجیب گوشخراشی ازسوی گیاه شکسته شد. بخار رنگارنگی از خاک داخل گلدان بیرون می آمد که توجه آن دو را برانگیخت. پروفسور ژیگانتوس با وحشت گفت:

« محلوله عصبانیش کرده...این بخاره مرگباره....آتیشش بزن...حالا...»

با چرخش هایی دایره وار، گلوله های آتش از نوک چوبدستی هایشان بیرون جهید و گیاه را در گلدان تبدیل به خاکستر کرد. پروفسور ژیگانتوس در حالی که چوبدستی را در ردایش غلاف می کرد گفت:

« خب...با گمانم کاشف های این گونه ما هستیم...قشنگه..اما خطرناک...اسم ژیگانتوس نومونیا به نظرم مناسب باشه...»


2. دارک پریسیکا خطرناک تر است یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح دهید؟(5 امتیاز)

در رابطه با بررسی میزان خطر این دو گیاه شاید نتوان به راحتی قضاوت کرد. می دانیم که دارک پریسیکا ازطریق ریشه ای که در خاک داره و لیگنین منحصر به فردش، قادر است که اشعه ای بنفش را از خودش منعکس کند. تبادل کاتیون های منفی در ریشه این گیاه با بیوماس و بافت های خشبی، جادو نهفته در اشعه بنفش خود را انفجار گونه می کند.

بطوریکه اگر اشعه اش به هر موجود زنده ای، از جادوگر گرفته تا اژدها اصابت کند، بلافاصله انفجار تمام قسمت های بدن را ممکن می سازد.البته در موجودی مثل اژدها احتمالا یک سوم از بدنش مفجر می گردد و تکه تکه می شود.خب با توجه به این موارد ذکر شده، دارک پریسیکا مرگ سریع موجودات را رقم می زند.

گیاه ژیگانتوس نومونیا ابتدا با استشمام بویش و نزدیک ماندن به آن(بیش از دو یا سه دقیقه)، عفونت ریه ها و ذات الریه را در انسان به وجود می آید. ذات الریه ای که به راحتی قابل درمان نیست و میزان پیشرفت عفونت آن سریع تر از آن است که شفا دهنده ها قادر به پیشگیری از آن شوند. این نوع ذات الریه، حتی از طریق سرفه های خفیف نیز قابل سرایت به دیگران نیز هست. در نتیجه این گیاه خطرناک تر از دارک پریسیکا است، زیرا که قادر است طی یک سیستم زنجیری و به هم متصل شده، عده بسیار زیادی از انسان ها را بیمار و در نهایت نابود کند.


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
اون قدیم قدیما!
دو مرد باوقار ، در حالی که چوب هایشان را در دست می فشردند به یکدیگر نگاه کردند.
یکی از آنها هدبند بارسلونا (!) رو به پیشونی زده بود و پشت موهاش سیخ شده بودند و شلوار سبز ارتشی ، اونم از نوع گشاد پوشیده بود.

دیگری زنجیر نقره ای رنگی بر دست آزادش قرار داشت. خلال دندانی سبز رنگ بر دندان های طلائی رنگش جا خوش کرده بود یقه پیرهون چارخونه اش باز بود و موهای سیاهش زده بود بیرون ( جوواد خالص!)

_ هو ، موگوم ژیگولی ، او ، گیاهو که موگفتن منبع خِطِره کجایه؟
و با لبخندی مرموزانه به مردی که هد بند زده بود و ژیگولی نام داشت نگاه کرد.
_ نومودونم ، وِلی فکر کونوم که کنار او آبشار قدیمیه یه.

کمی بعد ، کنار آبشار قدیمی
آبشاری زیبا و براق از کوه های لغزنده به پایین میریخت و شبنم هایش بر گلبرگ های صورتی تنها گل زیبای آنجا با ملایمت می نشست.
_ به به! چه هِوایی! موگوم ای همو گیاهیه ژیگولی؟
_ هو ، همویه نینی!
سپس با آرامش به گل نزدیک میشه و به 30 قدمی گل دلربا میرسه.
سپس نینی درحالی که از چشمانش برق شرارت به بیرون می پرید زیر لب با لحن سردی خطاب به گل گفت :
_ ای پدر سوخته ! پس تو بودی خوار مادر مارو ذات الریه ول میدادی!!! کو او گلبرگ جلفتو وا کو!
گل:
نینی به هیچ وجه تحت تاثیر قرار نگرفت...شجاعت و غلبه بر احساساتش آنچنان بین مردم دهکده از بین رفته اشان چجا افتاده بود که حتی لحظه ای هم بر ذهنش خطور نکرد که به گل حتی دست بزند.
بنابراین یک اخ تف جانانه به طرف گل از بخت برگشته انداخت و گفت:
_ کو در اون گلبرگت که بسته یا! ( بستست ) وازش کو ، هوی ژیگولی وخسب اینجا ببینوم ای چه مرگشه باید بفهموم که مرگش چیه!

ژیگولی لخ لخ کنان به طرف نینی رفت که فاصله اش را با گل حفظ کرده بود.میدانست که نباید بیشتر از 30 قدم به گل نزدیک باشه ، چون ذات الریه میگیره.

_ ژیگول ، تو طلسمه بیهوشو رو او اجرا کو ، مویوم سعی موکونوم شهدش رو بکشوم بیرو!

کمی بعد
ژیگول و نینی با احتیاط شیشه ای که حاوی شهد گران قیمت گیاه بود و تنها ماده ای بود که میتوانست ذات الریه را خنثی کند را در خورجین الاغ پرنده (!) خودشان می گذارند و میروند تا ادامه کفتر بازی خودشان را بر روی پشت بوم خونه ننه بزرگشون ادامه بدن

2)
مسلمه که ژیگانتوس نومونیا!
خب بابا دلیلش رو می خوای بدونی؟ این که نشد ، ببین ما انقده بچه های خوبی هستیم که درستون رو تموم و کمول خوندیم و توی درس هم به همین نکته که ژیگانتوس نومونیا خطرناک تر از دارک پرسیکا هست اشاره کرده بودین ، ماهم همونو نوشتیم تو تکلیفتون!
رو نوشت برابر اصل است!

با احترام!


ویرایش شده توسط آراگوگ در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۷:۴۴:۲۲

وقتی �


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین

1-یک رول بنویسید و در اون اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا رو با گیاه "ژیگانتوس نومونیا" و طرز غلبه اونها بر گیاه رو نشون بدید! (25 امتیاز)


قووورت ! ( افکت سر کشیدن شربت سینه ! )
نینی نومونیا گفت : « ذات الریه زیاد شده ! »
سپس گیاهی عجیب جلویش ظاهر شد و نومونیا فریاد زد : « آواداکداورا »
گیاه پژمرده شد و ژیگناتوس از خواب بیدار شد. خوابی که دیده بود خیلی عجیب بود. به دوستش که در تخت بقلی خوابید بود نگاهی انداخت و گفت : « نینی ... نینی ! »
در آسمان باز شد و بچه نوزادی در آغوش ژیگولی افتاد ! او که حالانیشش به پهنای صورتش باز شده بود گفت : « اه ... نینی !!!! »
سپس کودک را بالا پرت کرد (!) و بلند شد و دوستش را بیدار کرد. نومونیا با با حوصلگی گفت : « چیکار داری این موقع شب ! »
ژیگولی : « راز ذات الریه فراگیر رو کشف کردم ، یعنی ... در واقع ... خواب دیدم ! »
نینی با حالتی کنجکاوانه حرکت ژانگولری انجام داد و مانند کسانی که ژیگمانتیسم دارن به ژیگولی گیرژ شد
ژیگولی گفت : « باشه باو ... برات میگم ! »
نینی با خوشحالی گفت : « خوب ... زودتر ! »
ژیگولی : « خوب ، تو یک گیاه شناس حرفه ای هستی و من در جایگاهی نیستم که برات تعیین تکلیف کنیم ، اما به گمانم اون گیاه جدیدی که تا حالا دو ، سه تا ازش اطراف دهکده روییده عامل این بیماریه ! »
نینی به فکر فرو رفت و گفت : «ایده جالبی ! راستش من به عنوان سرشناس ترین گیاه شناس کشور تا حالا همچون گیاه ندیده بودم ! گیاهش خیلی عجیب بود. بهتره فردا بریم ببینیمش ! ... ژیگولی ... ژیگولی ! »
دریچه ای در کف اتاق باز شد و آسانسوری بالا آمد و با رسیدن به روبروی نومونیا دینگ صدا کرد و یک دختر خانم ژیگولی از آن خارج شد ...
نینی دختر خانم را به سمت پشت دوربین (!) هل داد و به ژیگولی که حالا در خواب ناز بود خیره شد !

فردا صبح

ژیگانتوس و نومونیا ، به عنوان دو جادوگر سرشناس ، یکی در داروسازی و درمانگری و دیگری در گیاه شناسی ، به سمت تالاب های اطراف دهکده حرکت می کردند. ژیگولی به یاد داشت که آخرین بار یکی از آن گیاه ها را آنجا دیده است. سر انجام ژیگولی از دور گیاه عجیب و بسیار زیبایی را دید. نینی با اشاره او به سمت گیاه رفت و آرام به او نزدیک شد. سپس چوب جادویش را تکانی داد و خرگوشی از میان صحرا مقابل ظاهر شد. خرگوش را کنار گیاه قرار داد و منتظر ماند. حدود سه دقیقه بعد خرگوش به حالت بدی شروع به دویدن لنگ لنگان کرد. نینی با آرامش گفت : « پس مدت زمان لازم برای شروع بیماری سه دقیقه است ! »
نینی ژیگولی را به سمت گیاه هل داد و گفت : « ازش نمونه برداری کن ! »
سپس خودش چوبدستی اش را به سمت گیاه گرفت و گفت : « استاپلان ! » و سپس زیر لب گفت : « این ورد هر گیاهی رو سه دقیقه خواب میکنه ! »
ژیگولی با صورت به درخت مقابل خورد و بعد از دو دقیقه و پنجاه ثانیه که هوشیاری خود را بدست آورد شروع به نمونه برداری کرد و در دقیقه دو پنجاه و نه ثانیه و نصد و نود و نه هزارم ثانیه از گیاه دور شد
نینی نومونیا بعد از نمونه برداری های بسیار خواص بسیاری از گیاه را کشف کرد و راه مقابله با آن را نیز یافت. ژیگولی ژیگانتوس سه داروی مهم از این گیاه تهیه کرد که مهم ترین آنها داروی ضد ذات الریه بود !


2-دارک پرسیکا خطرناک تره یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح بدید! (5 امتیاز)


ژیگانتوس نومونیا بسیار خطرناک تر است. دلایل این امر زیاد است اما دو دلیل اصلی و مطرح به شرح زیر است :
1- این گیاه عامل ذات الریه است و ذات الریه گاها بیماری واگیر است در نتیجه باعث مرگ عده زیادی می شود ، در ضمن اگر این گیاه در روستایی بروید همه را آلوده می کند. در حالی که دارک پرسیکا فقط کسانی که بسیار به او نزدیک باشند را نابود می کند.
2- دارک پرسیکا فقط در نقاط خاص و زیست بوم های عجیب جادویی می روید در حالی که ژیگناتوس نومونیا در هر زیستگاهی قابل رویش و گسترش است و بیماری را پراکنده می کند.


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳۱ ۱۹:۵۶:۵۳

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
یک رول بنویسید و در اون اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا رو با گیاه "ژیگانتوس نومونیا" و طرز غلبه اونها بر گیاه رو نشون بدید !

- ژیگانتوس ، مییَم این رفیقت کژاش؟ باب بیاد یه ژیگار بژنه دادا !
- ژفته گل بژینه ! ههههه!
- بی مژه !

دو معتاد ، دو بدبخت ، دو توی جوبی ، دو انگل جامعه ، و غیره ! بساطشان را در میان جنگلی سرسبز و پر دار و درخت پهن کرده و مشغول به کشیدن ماده های مختلف بودند !

- ژیگی ، ژیگی ! میگم اینو کشیدی ؟ خیلی فاژ میده ژون تو ! با طعم برتی بارتژه !
- ژون من؟
- ژون تو !
- دمت گرم پش !

در همین لحظه ، معتاد اول که نینی نام داشت دستش را به جیب ردای کهنه اش برده و قلیانی بیرون آورده و مشغول کشیدن شد .
ژیگانتوس :

- نکش ! نکش ! نکش ژات الریه میگیری !
- ژیـــــــــــــغ !

و اینگونه بود که نینی قلیان جادوییش را به گوشه ای پرتاب کرد .
ژیگانتوس بلافاصله چوبدستیش را بیرون کشید .

- اکشیو قلیان !

قلیان نینی با سرعت غیرقابل تصوری به سر ژیگانتوس برخورد کرد .
( نتیجه ی تلفظ نادرست یک ورد !)

نومونیا از گیجی دوستش استفاده کرده و به طرف او هجوم برد :

- مرتیکه مگه نگفتی ژات الریه میگیرم ! پش چرا خودت برش داشتی؟
- ژون من معتادم !
- خب منم معتادم ، چه ربطی داره ؟

نومونیا که جوابی نشنیده بود یقه ی ژیگانتوس را گرفته و دوباره فریاد زد :

- دِ آخه لامشب اگه اشم تو نبود که نویشنده مارو معتاد نمی کرد که !

ژیگانتوس که جوابی نداشت با دست پاچگی سعی در عوض کردن بحث کرد :

- نینی ! نینی اون گله رو چه خوشگله ! نینی بیا بریم بفروشیمش خرج مواد و شرنگ هامون کنیم !

نینی بی آنکه یقه ی ژیگانتوس را رها کند سرش را به اطراف چرخاند ، به راستی هم گیاهی ژیبا..امم.. زیبا را در چند قدمی بساطشان دید و تعجب کرد که چرا قبل از آن متوجه اش نشده بودند.

یقه ی ژیگانتوس را رها کرده و با زحمت از جایش برخاست .
در حالیکه چوبدستی ها را بیرون می کشیدند به آرامی به گیاه نزدیک می شدند.

گیاه :
نینی و ژیگی :
گیاه :
نینی و ژیگی :
گیاه :
نینی و ژیگی :
گیاه :
ژیگی : گیاه ژان ! ما معتادیم ... احشاش مهشاش نئاریم ، واشه ما ناژ نکن !
گیاه : ....

در یک آن ، گیاه ساعت جیبی طلایی رنگی از ساقه اش بیرون آورده و شروع به تایم گرفتن کرد .

عقربه های ساعتش به تندی می گذشت و نینی نومونیا و ژیگولی ژیگانتوس همچنان به او زل زده بودند .

گیاه نیم نگاه خبیثانه ای به آن دو انداخت ... چقدر دوست داشت در همان لحظه ی اول کارشان را بسازد ! اما این خلاف قانون بود... کافی بود فقط سه دقیقه صبر کند ... سه دقیقه ی ناقابل ! ثانیه ها به تندی می گذشتند.

- میگم ژیگی ، این گیاهه چرا شاعت درآورده؟
- شاید می خواد کلاش بذاره واشه ما !
- جدی ؟ راش میگی؟
- آره ، فک کرده ما بچه دهاتی ایم !
- خب دهاتی ایم دیه !

گیاه با نگاهی عاجزانه به ساعتش خیره شده بود ، فقط دو دقیقه !

- چیکایش کنیم ژیگی ؟ بژنیم اژ ریشه درش بیاریم؟
- بژنیم !!

و آنگاه ، هنگامی که تنها یک دقیقه به گرفتاری دو معتاد مانده بود ، آنها به سمت گیاه هجوم برده و با ناخن های کثیفشان آن را از ریشه بیرون کشیدند .

گیاه :

صفحه ی دوربین سیاه شده و در بک گراند صدای دو معتاد ... که بعد ها تبدیل به دو گیاهشناس مشهور شدند، شنیده می شد :

- بریم بفروشیمش خرج موادمون کنیم !
- بریم ژیگی... بریم !

دارک پرسیکا خطرناک تره یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح بدید!

ژیگانتوس ! دلیل ؟ دلیل می خوای؟ آخه برادر من ، دو بار تو مدرسه ی مشنگی من خواستم بحث کنم با این دبیرا ، دلیل بیارم... حالمو گرفتن نامردا ! چهار تا صفر یه گوش دادن ! حالا من چه دلیلی بیارم برات وقتی خودت گفتی !

نقل قول:
آلبوس که احساس دانش آموزان را از چهره آنها خوانده بود ادامه داد: باورش سخته ولی به جرئت میشه گفت این گیاه خطرناک تر از دارک پرسیکاست!


خوشم میاد از این نکته ها ! استاد به این میگن ! دیدی فقط من تدریستو خوندم؟!

ویرایش : من تکلیف گابریل رو نخونده بودم !!! نه آل ... مث اینکه گابر هم تدریستو خونده !


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۱:۵۱:۲۹
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۷ ۲۱:۵۴:۵۷


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
تکلیف اول)

ژیگولی و نینی برای یافتن گیاهی که ساکنان دهکده بانیک را کشته بود، به این منطقه آمده بودند.دهکده خلوت خلوت بود و اجساد مردم در کوچه ها دیده می شد. اما دو دانشمند کوچک ترین توجهی به آن ها نمی کردند.در آزمایشگاه خود که در واقع باید آن را سردخانه می نامیدند،روزانه هزاران جسد را کالبد شکافی می کردند. نینی پسونکی بر گردن داشت و هر چند دقیقه کمی شیر از یک بطری که در چیب خود گذاشته بود می نوشید. ژیگولی هم مدل موی خود را میکروبی کرده بود!یک شلوار جین به پا داشت و یک لباس که دارای عکس های صور قبیحه(:hammer) بود، به تن داشت!

لحظه ای آن دو ایستادند و به صدای خش خشی که از کوچه کناریشان می آمد،گوش فرا دادند.

-نینی به نظرت به هدف نزدیک شدیم؟به نظرت گیاه وسط کوچه کناریمون رشد کرده؟

-نینی هیکلته!منو آقای نومونیا صدا کن! بچه ژیگول!

-بوقی حالا چه وقت این بحث ها هستش؟یه خورده گوش کن صدا رو!هیـــــس!

خش خش!خـــــــــش!

حالا نینی هم مات و مبهوت گوش فرا می داد.اما جرعت نداشت کمی جلوتر برود و منبع صدا را که در کوچه کناری بود بشنود.بالاخره آن دو ترس را کنار گذاشتند. به جلو حرکت کردند و بالاخره سمت راست خود را نگاه کردند.

یک گیاه بسیار زیبا و سیفیت میفیت در آن کوچه که دیوارهای آن از کاه گل بود و جسد های زیادی در آن جا به چشم می خورد خودنمایی می کرد.تنه ای قطور داشت و شاخه های آن دارای خارهای طلایی رنگ بودند.برگ های زرشکی رنگ نیز در جای جای گیاه دیده می شد. نینی مجذوب گیاه شده بود.

-اووووووووف! چه چیزیه!اوووف! آخ!جووون! من باید یک کلاس خصوصی با این گیاهه بذارم!

ژیگولی نیز که کمابیش مجذوب گیاه شده بود همچنان مقاومت می کرد.

-بوقی! این آدمو می کشه!اووووف!

ژیگولی دیگر تاب و توان مفاومت نداشت. با سرعت به سمت گیاه دوید تا با او ابراز احساسات کند. .پیش از آنکه او بتواند گیاه را لمس کند یکی از شاخه های آن با حرکت سریع خود ژیگولی را در بر گرفت و او را محکم تکان داد و محکم به دیوار کاه گلی کوچه کوباند.

نینی که بسیار ترسیده بود در فاصله دوری از گیاه گریه می کرد.

-اووه!اووه!اووه!

-بوقی کمکم کن! کـــــــــــــمک!

صدای فریاد ژیگولی در کوچه پیچید.اما ظاهرا به غیر از نینی و ژیگولی و گیاه موجود زنده دیگری در آن بین دیده نمی شد. بار دیگر گیاه ژیگولی را محکم به دیوار کوباند. ژگولی از درد فریاد زد. به نظر رسید دیگر گیاه او را تکان نمی دهد.بلکه او را ثابت در یکجا نگه داشته است.دو ثانیه طول نکشید تا ژیگولی فهمید گیاه می خواهد یکی از خارهای سمی خود را در بدن او فرو کند.خار هر لحظه به او نزدیک تر می شد. ژیگولی با وحشت به خار نگاه می کرد.آخرین تلاش های خود را برای رهایی از گیاه کرد.با دست های خود محکم دیوار کاه گلی را گرفت.اما دستش سر خورد و ناخن هایش به دیوارکشیده شد و صدای غیژی به وجود آورد.

غیــــــــژ!

به محض شنیده شدن این صدا گیاه لرزشی کرد و ژیگولی را رها کرد و او تالاپی به زمین خورد. سپس سریع از گیاه دور شد و به نینی که همچنان گریه می کرد پیوست. گیاه این بار کل بدن خود را به لرزش در آورد.دیگر آن زیبایی در وی وجود نداشت.برگ هایش پژمرده شده بود و شاخه های طلایی رنگش تکه تکه می شد و بر زمین می افتاد. پس از چند دقیقه گیاه محکم بر زمین خورد. مرده بود!

نیم ساعت بعد دو دانشمند در کنار گیاه!

ژیگولی: عجب روز وحشتناکی بود امروز! کی فکرشو می کرد گیاه با صدای کشیده شدن ناخن به دیوار نابود بشه؟

-بوقی اینا رو ول کن! من تازه در یافتم که شاخه این درخت غذای اصلی شتره!

و شاخه گیاه را با ذره بین مورد مطالعه قرار می دادو

-تو روح شتر و خودت!بوقی اسم این گیاه رو چی بذاریم؟

-من خیلی دوست دارم اسم گیاه رو بذارم ظفرپور! نظر تو چیه؟

-بوقی این دیگه چه اسمیه! خودمون این گیاه رو پیدا کردیم اسم خودمون هم روش می ذاریم! اسم گیاه رومی ذاریم ژیگولی نومونیا!

و سپس آن دو با خوشحالی برخاستند و و از دهکده پر از جسد بیرون آمدند.

=============
تکلیف دوم)

معیارهای مختلفی برای خطرناکی یک گیاه در نظر گرفته شده است. به نظرم گیاه ژیگولی نومونیا می تواند به مراتب خطرناک تر از دارک پرسیکا باشد.چون قدرت این گیاه بسیار بیشتر از دارک پرسیکاست.علاوه بر آن بیماری که این گیاه به انسان منتقل می کند قابل درمان نیست.اما از یک نظر دیگر دارک پرسیکا مقاومت پذیری بیشتری دارد.با هیچ طلسمی نابود نمی شود و برای نابودی آن شیوه سختی وجود دارد.

اما جدا از همه این ها آلبوس سوروس پاتر در بین موجودات، از همه خطرناک تر است عده ای بر این عقیده اند که کلاه خز شده وزارتش دارای طلسم های زیاید است که کسی نمی تواند به آن دست بزند!


[b]تن�


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
- « ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا »! تصویر کوچک شده

ژیگول و نینی ! دو فرد با کت شلوار های مشکی و ساتن بودند. روی صندلی های ردیف اول درون ِ سالن آمفی تئاتر بودند. هر دو همزمان از روی صندلی ها بلند شدند و در حالی که به شدت دست هایشان را برای طرفدارانشان تکان میدادند به سمت سن رفتند. مدتی صحبت کرده و سپس، فیلمی از چگونگی انجام کارشان گذاشتند. این فیلم مو به مو ی همه ی کارها را نشان میداد! حتی جلسات خصوصی .. حتی جلسات خصوصی.. خصوصی.. خصوصی.. ( با تشکر از تره ور در نقش ِ اکو ! )

"" Flash Back ""

اتاقک کوچکی به اندازه ی دوازده نفر آدم با یک میز کوچک و باریک در میانش دیده میشد. ژیگول و نینی پسر بچه ای را از گردن و گوش به ترتیب گرفته بودند. در اتاق را باز کردند و پسر را داخل آن انداختند. سه دقیقه ی بعد پسر ذات الریه گرفت و مرد. این آزمایش چند بار دیگر نیز تکرار شد تا اینکه فردی قبل از سه دقیقه خارج شد و سالم ماند. در نتیجه ، نمرد!

ژیگول و نینی : ( مثلا متوجه شدند که زیر سه دقیقه خطری نداره!این الان مثلا خوشحالیشونه! )

""چند روز بعد ""

- ببین، ما که خوب تمرین کردیم. باید بریم تو و یک تیکه از برگش رو بکنیم!
- مگه برگ گیاه رو هم میشه ک..؟ تصویر کوچک شده
- نه باو! منظورم اینه که به کَنیم ! خب؟
- آهان از اون لحاظ. باشه . بریم !

ژیگول و نینی وارد اتاقک دوازده نفری شدند. سایه های تاری از آن دو دیده میشد . سرعتشان چنان بالا بود که تبدیل به دو رد ِ رنگی در اتاق شده بودند که مدام دور گیاه میچرخید. سه دقیقه ی بعد آن دو به همراه یک کیسه و تکه ای از برگ گیاه از اتاق بیرون آمدند.

"" دادگاه مشنگی ""

قاضی: دادگاه رسمیه! ( مثلا داشت با اون چکشه میزد رو میز ! ) تصویر کوچک شده

مردم ساکت میشن. اتاق دادگاه فضای بزرگ و پر از صندلی رنگی بود. همه قهوه ای بودند! یعنی کت و شلوار های قهوه ای رنگی به تن کرده بودند و یک گیاه بسیار زیبا با شاخه هایی بلند که دور ساقه ی پر رنگش پیچیده بود روبروی ملت کنار میز قاضی قرار داشت. گیاه نگاه های دل برانه ای به جادوگران حاضر در اتاقک دادگاه میکرد.

- خب، متهم! این گیاه به نام ِ ژیگانتوس نومونیا ! شاکی : همه ی حضار !
- دست نگه دارید!

نینی با عجله وارد دادگاه شد. در حالی که نفس نفس میزد، به ژیگان اشاره کرد و سپس گفت:
- این گیاه.. باید به ما واگذار بشه! اینم مجوزش!
- آکسیو مجوز!

برگه ی مجوز که نینی بالا گرفته بود به سوی قاضی پرواز کرد. قاضی نگاه سرسری به آن انداخت و سپس با دست به بادیگاردهای کنارش اشاره کرد که گیاه ِ بسته بندی شده را به نینی بسپارند .

"" آزمایشگاه مشنگی ""

- واکسن زات الریه !
- واکسن ذات الریه ؟
- بله !

مردی که واکسن میزد به نینی و ژیگول اشاره کرد تا روی صندلی بنشینند. سپس یک آمپول یا سرنگ ِ رستم کُش از کشویی بیرون آورد.

- ببخشید مطمئن هستید که این برای انسان هاست؟ تصویر کوچک شده
دکتر در حالی که واکسن ضد ذات الریه درون سرنگ میریخت گفت:
- نه این در اصل برای گاو ها مورد استفاده قرار میگیره ولی شما نباید بیماری ِ ذات الریه رو دست کم بگیرید!

نینی سرش را به گوش ژیگول نزدیک کرد و گفت:
- اگه سوزنش بره تو بمونه چی؟ تصویر کوچک شده
- نمیمونه.
- اگه بشکنه چی؟
- نمیشکنه.

و سپس دکتر بدون اطلاع قبلی سوزن ده سانتی رو تا آرنجه خودش در بازوی ِ نینی فرو میکنه و همین عمل با ژیگول هم تکرار میشه. حالا، با اینکه آنها درد کشیده بودند ولی میتوانستند حتی شب را با ژِیگان بخوابند!

"" آزمایشگاه دوازده نفری ""

نینی و ژیگول در مقابل ژیگان ایستاده بودند و فحش میدادند اما گویی این گیاه حس نداشت و اصلا بهش بر نمی خورد!

- بیا یک ورد رو اختراع کنیم!
- من میگم از طلسم بیهوشی استفاده کنیم!
- نه نه! نمیشه.. ببین توی گیاه زهر هایی وجود داره و این زهر ها از سوراخ هایی که روی گلش هست وارد میشه. ما باید با چیزی این سوراخ ها رو ببندیم!

نینی در حالی که به یا دوران معجون سازی خودش افتاده بود با خوشحالی فریاد کشید:
- آره! معجون ِ چسب ِ دائم !
- یا ورد ِ چسب ِ دائم !

آن دو با خوشحالی زدند قدش. و سپس هر دو مشغول انجام کاری شدند. نینی مواد اولیه ی تهیه ی معجون چسب دائم را روی میز کارش چیده بود. اول اب را جوشاند و سپس با استفاده از گیاه دارک پرسیکای مرده ای که درون ِ کمد افتخارات شرکت آنها بود، چسب درست کرد. آب را با چسب خوب مخلوط کرد و سپس انرا روی خمیر ریخت. معجونش حاضر بود! کمی هم از معجون های مختلف مثل معجون ماندگاری تا ابد و معجون ِ قدرت استفاده کرده بود. خمیر به اندازه ی بزرگ تر از گل ِ گیاه بود.

آنرا روی گیاه انداخت و به همه ی قسمت های آن مالید. دیگر روزنه ای روی ژیگان نبود! ژیگول نیز از سوی دیگر با چوبدستی اش تمام ساقه ها و شاخه ها و برگ های گل را جادوکرده بود و روی آن افسون ِ چسب دائم ریخته بود. دستکش خودش نیز به آن چسبیده بود! با شادی به نینی نگاه کرد و هر دو به خاطر این موفقیت جیغ و هورا کشیدند.

"" Flash Back Is FiNiTO ""

ملت ِ درون آمفی تئاتر دوباره مشغول دست زدن شدند و سپس نینی درون بلند گو صحبت کرد:

« ما در دفتر ثبت اختراعات نام خودمون رو برای مقابله با ژیگان به همراه ورد ِ چسب دائم ثبت کردیم! چون معمولا این جادوگرا فرصت ندارند که معجون بسازند با اینکه ساختن معجونش هم کاری نداره ! اما به دارک پریسکا نیاز هست! »

- سووووت! دست..! هووووررررا!

نینی و ژیگول با لبخند هایی ملیح به ملت خیره شدند. هنوز خودشان هم باور نمیکردند!


-دارک پرسیکا خطرناک تره یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح بدید!

- استاد من بگم؟
- ! ( یعنی بگو! )
- از نظر من هر دو تا به نوبه ی خودشون خطرناک هستند. مثلا من میگم دارک پرسیکا خطر ناکه چون وردهای زیادی روش اثر ندارند! و همین طور اینکه قدرت بالایی در گرفتن آدم ها داره و پرتاب اشعه اش خیلی خطر ناکه چون شما اگه فاصله ی بیست متر از اون رو داشته باشید باز هم میتونه اشعه پرتاب کنه به شما! پس خیلی خطرناکه !
ژیگان هم همین طور ، اون هم به عنوان یک گیاه خیلی خطرناکه ! چون سه دقیقه زمان زیادی نیست و اگه گیر بیفتیم نمیتونیم فرار کنیم و ذات الریه میگیریم! این بیماری هم که خیلی کشنده اس و جادوگرا هم که مثل مشنگ ها واکسن ندارند ! اون نینی و ژیگولم چون دانشمند بودند واکسن زدند!
به نظرم از این این دوتا دارک پریسکا خطرناک تره! ولی طبق صحبتی که استاد داشت، گفتید که ژیگان از دارک پرسیکا هم خطر ناک تره ! به نظرم دلیلش اینه که میتونه همه رو به خودش جذب کنه! همه رو. در کل :

نقل قول:
باورش سخته ولی به جرئت میشه گفت ژیگان خطرناک تر از دارک پرسیکاست


[b]دیگه ب


كلاس گياهشناسي - جلسه ی دوم
پیام زده شده در: ۲:۰۹ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

کاساندرا تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
1. یک رول بنویسید و در اون اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا رو با گیاه ژیگانتوس نومونیا نشون و طرز غلبه اونها بر گیاه رو نشون بدید! (25 امتیاز)


قسمتی از دست نوشــــته های استیو هادسون از شاگردان ژیگولی ژیگانتوس
بر گرفته از کتاب خاطرات ژیگولی ژیگانتوس



انتهای جاده مشخص نبود و گویی پایانی را در خود ندارد . خورشید سوزان در وسط آسمان قرار داشت و گرمایش جنبنده ای را در آن صحرا باقی نمی گذاشت جز دو مرد تنها که به امید اینکه این جاده به جایی ختم می شود ، پا بر آن گذاشته بودند تا از آن صحرای نفرین شده خلاص شوند . دو شب قبل در غاری کوچک پناه گرفته و خوابیدند . با طلوع خورشید بیدار شده بودند و آن وقت بود که متوجه شدند که وسایلشان را کسی برده است . و با نزدیکی اشان به آن ده کوره چیز غیر منتظره ای هم نبود . اما هدفشان در پس کوه ها و آن طرف رودخانه ی " مانزا "در دهکده ی " نوبرنو "بود . و یک ده کوره ی کوچک که حالا هم از آن خیلی دور شده بودند به هیچ وجه نمی توانست تجارتشان را رونق بخشد . پس یا باید مرگ را در آن صحرای وحشی می پسندیدند و یا دهکده ی " نوبرنو " ...

ژیگولی ژیگانتوس مردی بود پنجاه ساله ، با مو های کم پشت ، کوتاه قد و شکمی مانند بشکه ی نفت اما با این حال احساس جوانی می کرد و از نوابغ علم گیاه شناسی غرب به حساب می آمد . بر خلاف او دوستش نینی نومونیا مردی بلند قد بود با پوستی سفید . در نگاه اول گویی هیچ احساسی را در او نمی توان یافت و قلبش از سنگ است . چشمانش فرو رفته و جمجمه ای بلند دارد . نینی نومونیا تنها مدرس پیشگو در " مدرسه ی علوم و فنون جادوگری دابز " می باشد . می گویند در میان پیشگویی هایش کمتر پیش می آید که واقعیت را در خود نداشته باشد .

نومونیا اغلب ساکت بود و بسیار خسته می شد . سنش هم کمتر از دوستش نمی زد . در حالی که ده سال از او کوچکتر بود . گوی پیشگویی اش را همراه خود آورده بود اما می ترسید که پیشگویی کرده و عاقبتشان را در این دره مشاهد کند . علاوه بر آن این گوی تا دیروز همراهش بود و دزدها آن را از او ربوده بودند . جز دو قمقمه ی تقریبا خالی از آب و قرصی نان که از جیب هایشان پیدا کرده بودند ؛ چیزی برای خوردن نداشتند .

تقریبا نیمه های ظهر شده بود که غرغرهای ژیگانتوس شروع شد . مدام لعنت می فرستاد . به زمین به آسمان به خورشید و حتی به خودش ! اما دیدن یک گونه ی نادر حتی بوته ها می توانست او را از غم هایش بیرون بکشد .

گاهی لهجه ی این دو دوست از آمریکایی به فرانسوی یعنی زبان مادرشان گرایش پیدا می کرد . مدت ها بود که از کشورشان دور شده بودند . شاید به مدت ده سال ! با این وضعیت حتی رغبتی به تجارت هم نداشتند و دوست داشتند که هر چه سریع تر پس از این همه سال مشقت به فرانسه ، زادگاه مادریشان برگردند .


خورشید رو به قله های کوه سرازیر شده بود . در همان حال نینی رو به آسمان کرد و گفت : " حس غریبی به من می گوید امشب هوای بدی را در پیش داریم . یک طوفان "
ژیگولی دستی بر پیشانی اش کشید و بر سرعتش افزود . " بهتره که حرف نزنی . چون فکر نمی کنم که روزی این قدر به من سخت گذشته باشه و بعید می دانم شبیه آن هم برسد مگر اینکه در این صحرا لعنتی بمانیم "
هر دو مرد ساکت شدند و راه خود را پیش گرفتند . کمی جلوتر ، پس از پیمودن آن تپه منظره ی صحرا دستخوش تغییراتی شد . دامنه ی کوه ها را در جلوی خویش می دیدند و جاده ای که تا آن جا ادامه داشت و در میان آن ها گم می شد .
نینی با لهجه ی غلیظ فرانسوی گفت : " آه ، تازه به رشته کوه " مانزا " رسیده ایم . بعید می دانم که سفرمان زود تمام شود . "
کلامش مایوس کننده بود و سختی هایشان را دو چندان نمایش می داد . ابر ها در حرکت بودند . اگر سریعا خود را به کوه نمی رساندند حتما جان می باختند . چه از سیل و چه از ساقه های وحشتناک که از نزدیکی غروب شروع به غریدن کرده بودند .

ساعتی بعد از غروب آفتاب بود که ابرهای غولپیکر شروع به باریدن گرفتند و امانی به آن ها نمی دادند . شیب به سمت پایین بود و آن ها به سمت بالا در حرکت بودند . سیلی نه چندان بزرگ در شرف وقوع بود و آن ها باید هر چه سریع تر خود را در میان کوه های " مانزا " پنهان می کردند . سرعت ژیگولی نسبت به نینی کمتر بود اما قدرتش بالاتر و این مسئله نینی را از صخره نوردی خسته می کرد . تقریبا دو ساعت بعد از غروب آفتاب بود که موفق شدند در میان صخره ها و کمی بالاتر از دامنه پناه بگیرند .

آنجا محیطی بود ، کاملا صاف و بزرگ بود . نینی زودتر به آنجا رسیده بود و حیرت زده از آن چه می دید ...

سر سبزی این قسمت زیادتر از هر جای دیگری در آن کوه بود . گل های زیبایی در انواع و اقسام رنگ ها رویده بود . اما از همه جالبتر درختی بزرگ آن جا رویده بود . زیبایی اش وصف ناپذیر بود . سریعا فریاد زد : " ژیگولی بیا اینجا ، ببین چی اینجاست ! "
ژیگولی از صخره بالا آمد و به محیط رو به رویش نگاه کرد . درخت را دید . درختی بود بیش از اندازه بزرگ با شاخه هایی آویزان انبوه از شکوفه هایی به رنگ بنفش که تعدادشان بیشمار بود . ژیگولی مجذوب درخت شده بود . نینی به خوبی زمزمه هایش را شنید :
" این درخت ... من تا به حال ... تا به حال همچین چیزی ندیده بودم . "
قدم پیش گذاشت و به سوی آن گیاه عجیب روانه شد . دست هایش را به شکوفه هایش رساند و آن ها را بویید . نینی هم به او ملحق شد . دستی به زیر شاخه هایش برد و لحظه ای بعد چیزی از درخت کند . میوه اش پوستی به رنگ زرد داشت . تعداد آنها از انگشتان دست تجاوز نمی کرد و این برای درختی به آن عظمت بسیار عجیب بود . مقداری را به ژویگولی داد و بقیه را هم برای خودش برداشت . با وجود اینکه تعداد آنها کم بود اما به اندازه ی کافی سیرشان کرد . ژیگولی گفت :
" فکر کنم که باید مقداری از برگ ها و شکوفه اش را بردارم . می تونه تحولی در علم گیاهشناسی به وجود بیاورد . ما این درخت را کشف کرده ایم ، نینی "



و بدین ترتیب آنها گرده ی سمی درخت را با خود به دهکده آوردند . پس از مدتی ، بسیاری از افراد دچار بیماری ذات الریه شدند ، به جز ژیگولی و نینی نومونیا
این مسئله توجه جوامع جادوگری را به خود جلب کرد و تحقیقات بسیاری بر روی این دو تن انجام شد که هیچ کدام به نتیجه نرسید و همچنان تعداد زیادی از افراد دهکده و حتی فرانسه از این بیماری رنج می بردند و قدم های آخرشان را به سوی مرگ بر می داشتند .

در سوم آپریل سال هزار هشتصد بیست و سه ، این دو کاشف بزرگ - بعد ها نینی نومونیا نیز به این رشته علاقه مند شد - در آزمایشات خود و با استفاده از معجون های فوق پیشرفته و اافسون های متعدد متوجه شدند که اثر خنثی کننده ی این گرد سمی از میوه ی درخت ژیگانتوس نومونیا یعنی همان درخت منتشر کننده ی گرد به دست می آید و با این کار توانستند جان بسیاری از افراد فرانسه و مکزیک را نجات دهند . سر انجام نینی نومونیا در جنوب آفریقا موفق به کشف گونه ای دیگر از این درخت شد که همین امر منجر به مرگش شد . پس از رسیدن خبر به ژیگولی ژیگانتوس ، وی به همراه تعدادی کمی از گیاهشناسان و معجون سازان به این ناحیه سفر کرد که هیچ کدام موفق به اتمام تحقیقات خود نشدند و در آفریقا جان باختند .

افسانه ای قدیمی در میان مردمان آن منطقه وجود دارد . آن ها می گویند : " این نوع از درختان گذشته ی زیبایی را دشته اند اما به خاطر نابودی بیش از حدشان ، ذاتشان تغییر یافت و به روشی منحصر به فرد مردمان را به قتل می رساندند . پس از گذشت زمان برخی از گونه های این نوع درخت ، دل رحمی را در خود پرورش دادند و میوه های پادزهرشان را برای مردم به جا گذاشتند . اما ارواح درختان آفریقا ، هیچ گاه چنین تصمیمی نمی گیرند و به انتقام فکر می کنند . "



پایان

تکلیف دوم


می شه از قدرت های این گیاه نسبت به دارک پرسیکا موارد زیر را ذکر کرد :

1. به دلیل اینکه از طریق گرده و هوا این خطر به وجود می آید ، پس بدون ذره ای درگیری و طوری که حتی خود فرد هم متوجه نمی شود ، به ذات الریه مبتلا می شود .
2. زیبایی گیاه به جذب بیشتر عابران کمک می کند .

خیلی بد شد . ببخشید ، اولین مشق جدی ام بود .


ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۲:۱۲:۲۴
ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۲:۱۴:۴۲
ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۲:۱۷:۴۸

در دست ساخت ...


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
جلسه دوم گیاه شناسی

ژیگانتوس نومونیا، عامل ذات الریه!


گلخانه شماره دو!

در گلخانه باز شد و آلبوس سوروس در حالی که چندین پوستر سبزرنگ بزرگ در دستش بود وارد گلخانه مستطیل شکل شماره دو شد! دانش آموزان دور میز وسط گلخانه جمع شده بودند و با علاقه و هیجان به او نگاه می کردند!

آلبوس در حالی که پوسترها را از دیواره شیشه ای گلخانه آویزان می کرد گفت: پیتر!
-هین؟
-هین و درد! سر کلاسیا!
-ببخشید ... بله پرفسور؟

آلبوس در حالی که همچنان به نصب کردن پوسترها به دیوار ادامه میداد گفت: برو گلخونه شماره یک! یک بوته خیارچنبر اونجا هست! بیارش!
-بله پرفسور!
پیتر نگاهی به بچه ها کرد و در حالی که به بقیه شکلک در می آورد از گلخانه خارج شد!

چند دقیقه بعد آلبوس تمام پوسترها را به دیوار آویزان کرده بود. در کنار آنها ایستاد و در حالی که چانه اش را می خاراند به آنها خیره شد. تصاویر متعددی از یک گیاه در مناطق مختلف! دلیل جذابیت تصاویر نشان دادن مناطق مختلف نبود! گیاهی که در همه تصاویر مشاهده میشد فوق العاده زیبا بود!

ساحره ها با دیدن آن به ابراز احساسات و آه کشیدن پرداختند. پسرها سوت های آنچنانی می زدند ولی آلبوس سوروس برخلاف بقیه بدون احساس به تصاویر نگاه می کرد. در گلخانه باز شد و پیتر پتی گرو در حالی که بوته خیارچنبری در دستانش گرفته بود وارد شد! بوته خیارچنبر رو بر روی میز مقابل آلبوس گذاشت: بفرمایید پرفسور!
-مرسی! بشین!

آلبوس چوبدستیش را در آورد و به سمت بوته گرفت و وردی را زیر لب زمزمه کرد! ناگهان گیاه ناپدید شد و تا جایی که لحظاتی پیش بوته خیارچنبر قرار داشت باب آگدن نشسته بود!
دانش آموزان:
آلبوس به باب اشاره کرد و با صدای بلندی گفت: می خواستم هیچ وقت به حالت اول برش نگردونم! مدیر مدرسه وساطت کرد!

باب آگدن با دیدن آلبوس لرزش خفیفی کرد، حیغ بلندی کشید و به سمت در گلخانه دوید!
-تو همونجا می مونی!
باب سرجایش ایستاد. آلبوس ادامه داد: باید بمونی! امروز تدریس مهمی دارم!
باب آگدن چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد. ناله ای کرد و در دورترین صندلی به آلبوس نشست!

آلبوس به تصاویر اشاره کرد و با صدای بلندی شروع به صحبت کرد: ژیگانتوس نومونیا! زیباترین گیاه جادویی شناخته شده!
دانش آموزان شدیدتر به ابراز احساسات پرداختند! آلبوس ادامه داد: به ظاهرش نگاه نکنید! با همین زیباییش صدها نفر انسان رو کشته! این گیاه عامل ذات الریه ست!

گلخانه ناگهان به سکوت فرو رفت! دانش آموزان با تعجب و تردید به تصاویر خیره شده بودند. هیچ کس باورش نمی شد گیاه به این زیبایی تا این حد خطرناک باشد! آلبوس که احساس دانش آموزان را از چهره آنها خوانده بود ادامه داد: باورش سخته ولی به جرئت میشه گفت این گیاه خطرناک تر از دارک پرسیکاست!
«این گیاه با زیبایی منحصر به فردی که داره جادوگران بسیاری رو شیفته خودش می کنه! انسان های احمقی که با دیدن اون نمی تونند جلوی خودشون رو بگیرن و به سمتش جذب میشه! کسی که سه دقیقه پیش این گیاه باشه مبتلا به ذات الریه میشه! فقط سه دقیقه!»

دانش آموزان هاج و واج به او خیره شده بودند. آلبوس به تصاویر اشاره گرد و گفت: همونطور که می بینید این گیاه در مناطق مختلفی وجود داره و همه جا رشد می کنه. تفاوت های آب و هوایی برای این گیاه مهم نیست! هر جا که بتونه رشد می کنه، روز به روز زیباتر میشه! جادوگرهای بسیاری با دیدن اون نتونستن جلوی خودشون رو بگیرن و به سمتش جذب شدن! قدرت کشتن این گیاه اونقدر زیاده که در سال 1963 تمام ساکنین دهکده بانیک رو مبتلا به ذات الریه کرد و تا یک ماه بعد همه اونها مردن! تک به تک!
«تنها کسانی که تونستن بر این گیاه غلبه کنن و خاصیت نفرت انگیز اون رو کشف کنن دو دانشمند فرانسوی به نام ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا بودن!»

دانش آموزان:
آلبوس: خنده داره؟
-اسمشون خیلی بامزست پرفسور!
آلبوس: تکلیف این جلسه شما اینه که در مورد این دانشمندان بامزه صد و بیست سانت کاغذ پوستی تحقیق کنید!
دانش آموزان:
آلبوس لبخندی زد و گفت: آخرین ساحره ای که از گلخانه خارج میشه پوسترها رو برام بیاره!
و از گلخانه خارج شد!

تکالیف:

1-یک رول بنویسید و در اون اولین برخورد ژیگولی ژیگانتوس و نینی نومونیا رو با گیاه "ژیگانتوس نومونیا" و طرز غلبه اونها بر گیاه رو نشون بدید! (25 امتیاز)
*از اسم های بامزشون حداکثر استفاده رو ببرید!

2-دارک پرسیکا خطرناک تره یا ژیگانتوس نومونیا؟ با دلیل توضیح بدید! (5 امتیاز)


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۱۲:۱۵:۳۱








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.