_ لعنت خدا بر تو ، گوی لعنتی یک چیزی رو به من بنما!
قااررررت!
آراگوگ در حالیکه موهاش رو از شدت عصبانیت از بیخ و بن میکنه و با مشت میزنه تو صورتش متوجه میشه که گوی رو به برق نزده(
) .
آراگوگ :
ام م ... چیزه ... آها حالا شد!
سپس دستان پر مویش را بر دور گوی خاسکتری کشید و سعی کرد با چشمانش گرد و غبار وهم را به کناری زند. حقیقت در حال بازگو بود ... می توانست آینده را در برابر دیدگانش حس کند...
4000 سال بعد از وزارت آلبوس سوروس پاتر_ بشه های شال اولی اژ این شرف لشفاً
کوئی در حالیکه شبیه گالوم ارباب حلقه ها (
بلاک ؟ ) شده پنج تا عینک رو هم زده با بچه های سال اولی از سرسرای هاگوارتز خارج میشه.
سرسرای هاگوارتز تغییر آنچنانی نکرده بود ... هرچند طی پیشرفت فناوری چندین سیستم کامپیوتر و یک کافی ویزارد و گیم ویزارد هم در هاگوارتز تاسیس شده بود.
در همین هنگام در سرسرا باز میشه و پرسی با گلچین بچه های سیفیت میفیت میزنه بیرون...
_ خب بچه ها ، حالا که وارد سال سوم تحصیلتون توی هاگوارتز شدید باید بهتون بگم که لوله ی تالارتون ترکیده و باس همین امشب رو میتونید توی اتاق من بمونید
زمان حالآراگوگ :
برو بینیم باو ... این دیگه چیه؟ یک زمان دیگه رو انتخاب می کنم!
3000 سال قبل از میلاد ، مدرسه هاگوارتز ( چیه ؟ پیشگویی که فقط مال آینده نیست آره داداش)چهار تا انسان اولیه در حالیکه در دست هرکدامشان یک شاخه درخت کج و معوج دیده میشد دور آتیش نشسته بودن ، بر تن یکی آز آنها لباسی زرد رنگ و گورکنی بر شونه ، برتن یکی از آنها لباسی سبزرنگ با چشمانی سرخ که به ماری عظیم الجثه بر شانه اش خیره شده بود ، برتن یکی از آنها لباسی قرمز رنگ و شیری به ظاهر آرام در کنار دستش و در آخر فردی بنفش پوش و عقابی بر شانه.
_ اوی شو مو لو دا رو تو!( سالازار بالاخره اسم مدرسه رو چی بزاریم؟ )
_ اوس تا چوس تا موس ( هاگوارتز دیگه راونکلاو احمق )
_ اوس دی موس دی آچلاق؟
( با من اینجوری حرف میزنی؟)
در همین موقع دوربین میچرخه به ظرف کله سالازار که داره ازش خون عینهو فواره میپاشه به دور و بر و عقاب راونکلاو هم داره چشماش رو نوش جون میکنه.
پشت پرده ، تقریباً زمان حالسه چهار تا مرد دور آتش گرم شومینه کنار هم نشستند و و توی غلاف همشون هم منوی مدیریت دیده میشه.
_ آقایون چطوره فردا بریم هرکی عضو قدیمی بود رو بلاک کنیم بره؟
_ نه ... اینکارا باعث خشم مردمی و عمومی میشه ... باید پاپوش درست کنیم ... امممم ، یکی بود که عضو هافل بود و خیلی سعی می کرد که سایت رو از ارزشی ها پاک کنه... خدایا کی بود؟ آها ماندانگاس فلچر ، اونو فردا برکنار کنیم ، به بهانه ی ، به بهانه ی خراب کردن چاه دست شویی!
ملت :
آراگوگ به خودش میاد ، لعنتی میفرسته و زیر لب میگه : هرچند میدونم که دیدن تاریخ واسه معلومات خوبه ولی اینو هم فهمیدم که دیدن بعضی حقایق واقعاً جالب توجه نیستش و نبودش و نخواهد بود!