آوردیشون؟
- همشونو آوردم.
- نیاورده باشی خیلی عصبانی میشها!
- بابا آوردمشون.تازه مگه کیه؟لرد که نیست.
- نماینده لرد تو وزارته ابله!
-وای داره میاد!مواظب باش..اومد
در به آرامی باز شد. دومرگخوار با حالت جدی و نظامی روی خود را به در کردند و سپس منتظر پدیدار شدن نماینده لرد شدند.مرگخوار اول کمی صبر نمود و سپس،با بیحوصلگی گفت:
پس کجاست؟شیش دقیقه پیش باید میمومد.
ناگهان،صدای سرفه کوتاه و ساخته گی از پایین شکم بلیز شنیده شد.بلیز گردن خود را کج نمود و به موجودی که کنار زانوهایش بود نگاه کرد.موجود،پالتویی سیاه رنگ را که برایش بسیار بزرگ بود به تن کرده بود و کلاهی نوک تیز ،که سرش در آن گمشده بود را بر سر داشت.موجود دوباره سرفه کرد و همان طور که گردن خود را تا آنجا که توان داشت بالا برد،رو به بلیز گفت:
بار آخرت باشه که اینجوری در مورد من صحبت میکنی.
بلیز که سعی میکرد مانع خندیدن خود شود سرش را به نشانه قبول کردن تکان داد و با دستانش به سوی در اشاره نمود.جن بدون تامل کردن بسوی در روانه شد و به اتاق روبرو رفت.آنی مونی،که پشت سر جن به آرامی مشغول خندیدن بود،در گوش بلیز گفت:
پس این هوکی هوکی که میگن اینه...نزدیک بود بیفتم روش.
بلیز نگاه جدی به آنی مونی کرد و جوابش را داد:
نماینده لرده.مواظب باش وگرنه کروشیو لرد رو باید بخوری!
نور لامپ بر روی صورتش نشانه گرفته بود.اشعات کورکننده لامپ همچون خار بر چشمانش فرو میرفت.بزور به جلوی خود خیره شد.اتاقی تاریک،که لامپی کوچک تنها منشا نورش بود.جنی کوتاه و زشت،با لباسی عجیب بر روی کوهی از کتابها،که با زحمت بر روی صندلی چیده شده بودند نشسته بود.جن لبخند کج و کوله ای تحویل به وی داد و با صدایی زیر و آرام گفت:
خوب مشنگزاده.بگو ببینم،از زندانت لذت میبری؟میدونی که قراره تا چند دقیقه دیگه بمیری؟
مشنگ سر خود را بزور تکان داد ولی قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید،جن دوباره شروع به صحبت کرد:
هاااا....ساکت.میخواستی چیزی بگی؟من بهت اجازه داده بودم چیزی بگی؟حالا که اینجوری شد دوبار میمیری.
جن این را گفت و سپس از روی کوه کتابها به پایین پرید.
هوکی نگاهی به بلیز و آنی مونی نمود و با نگاهش به آنان فهماند که باید چه کنند.
مشنگزاده با دیدن این،فهمید که تا چندی دیگر،اشعات نور بزرگترین دشمن وی نیستند.
______________________
انقلابی جدید در راه است.انقلابی که سوژه های جدید زاده میشوند.سوژه هایی که دیگر آخرشان همچون روز روشن نیست.سوژهایی که در آن،طنز نویسان و جدی نویسان باهم وزارتی جدید میسازند.
انقلابی جدید در راه است:هوکی___________________