تکالیف :
1. از نظر شما هیجان انگیز ترین طلسم چه طلمسی هست ؟ و اون طلسم چه کارآیی ای داره و چطور باید ازش استفاده کرد ؟! ( 10 امتیاز )هالیوازاردیوس
این طلسم اولین بار توسط یکی از اعضای خفنز ایفای نقش کشف شد و برای این به وجود آمد تا توسط آن رولینگ و هرچی نویسنده بوقی نیس هست رو به خاک بمالیم
اما بعدها به دلیل آنکه سوژه های کتاب کم شد و سوژه های سایتی به نام جادوگران زیاد
این طلسم در جهت به بوق کشیدن ... نه چیز سالم نشون دادن بوقی بازیهای مدیران جادوگران به کار گرفت شد .
وچون روزی یکی دوبار یه بوقی در سایت زده خواهد شد این طلسم روز به روز رونق بیشتری پیدا کرد تا اینکه شخصی به نام پرسیوس ویزلیوس مهارت آنچنانی در این طلسم پیدا کرد که هیجان انگیزی آن را بیشتر و بیشتر میکرد .
موارد هیجان انگیز :
نوشته های پرسیوس و دیگران کاربران که از این طلسم استفاده میکنند هر لحظه تعدادی بوقخوان و بیکار را هیجان زده میکند
اما آنچه بیشتر باعث هیجان انگیزی همگان میشود شرایطی است که قبل از به کاربردن طلسم ایجاد میشود . نامردا فکر کنم میخوان همه مونو از هیجان شکنجه بدن و بکشن چون روزی دو سه تا سوژه جدیداً تو کارمدیرا هست
مواد لازم :
مدیر جادوگران ترجیحاً استر باشه
پرسی به مقدار لازم
مری فریز باود به عنوان ادویه
و دیگر مواد مورد نیاز
طرز استفاده :
به استر یک ماموریت مهم داده و او را ول کنید ، همه چیزبه خودی خود درست میشود
2. یه رول ( هر چقدر کوتاه تر بهتر ) بنویسید و توش نشون بدید که شما با استفاده از طلسم فرمان ، استرجس رو تحت فرمان میگیرید و بهش دستور میدید که کاندیدای انتخابات رو رد صلاحیت کنه و سه نفر برگزیده رو انتخاب کنه ! ( 20 امتیاز )مری : بفرمان ( خب طلسمش یادم رفته بوقی میخواستی بگی
)
در همین هنگام استر بوق شده و با نگاهی نافذ و چشمانی سیاه به مری نگاه میکند .
مری ک این سه تا رو تایید کن
( مری ، ایگور ، عمه مارج )
پایان !
کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــات !پرسی : آخه بوقی این چیه تو نوشتی ؟ به اینم میگن رول ؟
مری : خودتو چی میگی شونصد خط رول کلاستو خوندم یه کلمه هم در مورد درس ننوشته بودی
یا من نفهمیدم
تازشم خودت گفتی کوتاه باشه
پرسی : خب بوقی دیگه ، هین الان یه رول درست مینویسی وگرنه صفر
مری : باشه بوقی
اَدَسَر( یعنی همون از ابتدا فیلمبرداری میکنیم و مینویسیم و تکلیف را ارسال میکنیم و چیزی هم نثار پرسی میکنیم
)
انتخابات وزارت شروع شده بود و همگی مدیران در اتاقی که اتاق تایید صلاحیتها قرار داشت جمع شده بودند ، استرجس پادمور و آنتونین دالاهوف در یک طرف و در آن طرف نیز آنیتا دامبلدور قرار داشت .
هر یک دستوراتی را برای تایید افرادی که برای وزارت ثبت نام کرده بودند، ایراد میکردند ، اما در این بین آنیت بود که بسیار بهتر و زیباتر از دیگران کارش را انجام میداد .
آنیت : نقل قول:
من، تنها به سابقه ی ذهنی خودم اتکا کردم و برنامه های هیچ یک از افراد رو مشاهده نکردم.
استر : نقل قول:
من فقط نام اعضایی که پست زده بودن در تاپیک رو مطالعه می کنم و سریع یادداشت و اعلام میکنم
آنتونین :
افکار آنتونین من اگر میدونستم مدیر شدن به همین راحتیه که خب زودتر اقدام میکردم
کمی عمیقتر در افکار باب اینا بوقیدن ، همینه که عله میگه
هر چی مدیر خفنه ، همشون توی سایت منه
پایان افکار هر سه آنها در همین افکار و عقاید و صُحَبات (جمع صحبتها )
بودند که نام سه نفر برو روی کاغذ نگاشته شد تا فردای آن روز برای اعلام و اینا فرستاده شود .
سی ثانیه بعد بیرون از اتاق تایید صلاحیتها !ایگور درحالی که این پا و آن پا میکرد ( اشتباه نکنید دستشویی نداشت :D) و استرس داشت ، مری را دید که از دور به سرعت به طرف او میآید .
ایگور : چی شد تونستی یواشکی طلسمشون کنی ؟ من و تو رو تایید کردن ؟
مری : آره باب
، کاری نداشت که ، من تا چوبمو بالا گرفتم اینا خودشون تحت فرمان عمل کردن