گریفیندور & اسلیترین
- چی؟ گفتی کی تو تیم اسلیترینه؟
- ولدمورت!
گرابلی که به این
صورت به استر نگاه می کرد ، دوباره پرسید :
- اون که شونصد سال پیش از هاگوارتز فارغ التحصیل شده !
استر شونه هاشو بالا انداخت و گفت :
- بهرحال اعضای تیم اسلی اینان! بلاتریکس لسترنج هم کاپیتانشونه!
تایبریوس در حالی که به برد سالن عمومی گریفیندور که اسامی بازیکن های چهار تیم هاگوارتز و تاریخ مسابقات بروی آن دیده می شد، نگاه می کرد گفت :
- ماشاال... یکی دو تا هم نیستند. ولدی جمعیت مرگ خوارا رو جمع کرده واسه رو کم کنی!
جیمز که به نظر راضی نمی رسید، گفت :
- این ولدیی که من می بینم حتما نقشه ای تو سرشه! برای وقت تلف کنی یا خوش گذرونی پا نمی شه بیاد مسابقه کوییدیچ بده! در نتیجه من که باهاشون مسابقه نمی دم. خود دانید!
آبرفورث هم سری به نشانه موافقت با حرف های جیمز تکان داد و در ادامه آن اضافه کرد :
- جیمز راست می گه! اگه وسط زمین یکی از بلوجر ها تبدیل به یه اژدها بشه و هممونو قورت بده من یکی که تعجب نمی کنم. از این هیئت مرگ خوار هیچ چیز بعید نیست.
اما جسیکا که برق شیطنت در چشمانش موج می زد، در مخالفت با آنان گفت :
- اتفاقا واسه اینکه اونا مرگ خوارن باید حتما مسابقه بدیم و برنده بشیم. ولدی به خاطر شکست چند دوره قبل اسلی از گریف و قهرمانیمون اومده که آبروشونو با یه برد برگردونه. ولی کور خوندن! آخ که چقدر دلم می خواد با یکی از اون بلوجرها سر کچل ولدی رو نشونه بگیرم!
ریموس هم که احساس کرده بود دوباره شده یه پسر 14 ساله و می خواد با جیمز و سیریوس بره یه خراب کاری دیگه گفت :
- درسته. حق با جسیه! جیمز تو هم اگه نمی خوای به عنوان یه گریفی مسابقه بدی، بهتره به عنوان یه محفلی تو زمین باهاشون بجنگی!
استر بعد از بحث وقتی مطمئن شد اعضا برای مسابقه مصمم شدن و مشکلی وجود نداره، با نگاهی به ساعت گفت :
- ساعت شیشه! زمین کوییدیچ برای تمرین رزرو شده. پس بهتره راه بیافتید.
روز مسابقهخوابگاه پسران گروه اسلیترینولدی چشماشو باز کرد و کش و قوسی به دست و پاهاش داد و از روی تختی که به نظر خیلی براش کوچیک بود بلند شد.
چوب دستیشو بلند کرد و شروع به روشن کردن یکی یکی چراغ های توی خوابگاه کرد.
بعد با صدای بلند گفت :
- خب مفت خورا! صبح شده... زود پاشید...بسه...بسه... امروز روز مسابقست... باید زود از خواب بلند شید.
رابستن پتوشو روی سرش کشید و گفت :
- خب مسابقه باشه! به ما چه...
ولدی با عصبانیت :
- چی گفتی؟ روی حرف اربابت حرف زدی؟ کرو... یعنی بزار از اینجا بریم، من می دونم و شماها...همه باید بلند شن! مسابقه تماشاچی می خواد. شماها هم لطف می کنید اون هیکل های تنبل و تن پرورتونو تکون میدید تشریف می آرید ورزشگاه و تیمتونو تشویق می کنید وگرنه...
ایوان زیر لب غرغرکنان زمزمه کرد :
- ولی من کلی تکلیف نکرده دارم!
- گفتم همه! دیگه هم حرف نباشه... وگرنه مجبور می شم قولمو به مدیر مدرسه در استفاده نکردن از طلسم های سیاه و شکنجه بشکنم و به هرکدوماتون یکی تقدیم کنم.
و سپس قبل از اینکه از در خوابگاه خارج بشه به عنوان تأکید اضافه کرد :
- صبحونه هم کمتر بخورید که نای تشویق داشته باشید. می خوام امروز بترکونید!
بعد انگار که چیزی به یادش اومده باشه پرسید :
- راستی گریندوالد کجاست؟
دراکو خمیازه ای کشید و جواب داد :
- فکر کنم طبق معمول توی دستشویی در حال جدول حل کردنه!
چند ساعت باقی مانده به شروع مسابقه به سرعت سپری شد. حالا هر دو تیم پشت درهای بسته منتظر ورود به زمین و شروع مسابقه بودند. ورزشگاه پر از تماشاگر و آسمان هم تقریبا صاف بود. تنها نسیم سردی می وزید.
عاقبت درها همزمان با شروع نطق گزارشگر باز شد.
- با سلام به همه شما عزیزان! دوستداران ورزش جذاب کوییدیچ. سکوی طرفداران اسلیترین مملو از جمعیته. این جمعیت غیر عادی به نظر می رسه. امروز چه خبره؟ هنوز هم داره بهشون اضافه می شه! من که فکر نمی کنم تحت طلسم فرمان به ورزشگاه اومده باشن!
تایبریوس رو به گرابلی گفت :
- شکی نیست که از نبوغاته ولدیه! دوباره طبق معمول با تهدید سرویس کردن دهنشونو و یکی کردن خوار و مادر و هفت نسل پشتشون، می خواد روی ما رو کم کنه!
و سپس نگاه هردو به سمت دراکو و بلیز افتاد که به این
صورت به آنها نگاه می کردند.
گزارشگر پس از خواندن اسامی بازیکن ها به شرح وقایع پرداخت :
- خب حالا همه بازیکن ها می خواد به روی هوا بلند شن. اما داور جلوی تیم اسلیترین رو می گیره! چه اتفاقی افتاده؟ بعله مثل اینکه داور می خواد مانع بازی کردن اسمشو نبر بشه. انگار برای اینه که اون یادش رفته لباس تیم رو برای بازی بپوشه!
صدای خنده طرفداران گریفیندور ورزشگاه رو پر کرد :
در همین حال ولدی با عصبانیت فریاد زد :
-چی؟ بزرگترین، سیاهترین و خطرناکترین جادوگر قرن اون لباس مسخره کوییدیچ رو بپوشه؟ تو یه ریزه داور می خوای جلوی منو بگیری؟
و سپس چیزی در گوش داور زمزمه کرد که او همزمان با اینکه رنگش سفید شد به سرعت اعلام کرد مشکلی نیست.
گزارشگر هیجان زده :
- بله بازی با آزاد شدن بلوجرها و اسنیچ و کوافل شروع می شه. توپ با عکس العملی سریع و در عین حال خشنی در دستان بلاتریکسه.میره جلو...به طرف دروازه در حرکته، شوت می کنه اما ریموس توپشو می گیره! حالا...
طرفدارای اسلی : پیپیپ هورااا... پیپیپ هورااا
گزارشگر :
- حالا ریموس کوافل رو به جیمز پاس داد... عجب مهارتی...اما ایگور داره بهش نزدیک می شه... واو... چه غیر منتظره... ایگور اونو با انتهای چوب جاروش می زنه و توپ رو از چنگش در می آره! ... به نزدیک دروازه می رسه و شوت می کنه... گـــــل برای اسلی!
طرفدارای اسلی : دم دروازه می دن عدس پلو... استرجس تیمتو بردار و برو!
در آن سوی زمین جسی در فکر شیطانیه خودشه که یه بلوجر رو می بینه و به طرفش شیرجه می زنه و اونو میگیره. سپس به دنبال ولدی و یه فرصت مناسب، چوب جاروشو به حرکت در می آره و به طرف وسط زمین پرواز می کنه.
گزارشگر :
- استرجس کاپیتان تیم گریف که به نظر از گل خورده ناراحته خودش توپو بدست می آره و به طرف دروازه حریف می تازه. شوت میکنه و گــــــــــل...
اما صدای طرفداران گریف در جیغ و دادهای تماشاگر های تیم اسلی گم می شه : روحیه روحیه عامل پیروزیه!
گرابلی که سخت مشغول جست وجو برای پیدا کردنه اسنیچه تا همین اول بازی کار رو تموم کنه، ناگهان متوجه شی عجیب در گوشه ای از زمین می شه.
به سرعت به طرفش حرکت میکنه و بعد با یه حرکت اونو می گیره! می خواد فریاد بزنه که اسنیچ رو گرفته که همچین که نگاهش بهش می افته به جز یه توپ کوچیکه سیاه رنگ و کثیف چیزی نمی بینه!!
برای همین سریع اونو توی جیبش میزاره و دوباره مشغول جست و جو می شه.
گزارشگر :
- بلیز توپی رو که به زحمت از تایبریوس گرفته بود رو به اسمشو نبر پاس میده. حالا توپ توی دستای اونه. از پشت سر هم آبرفورث داره اونو تعقیب می کنه.
ولدی :
- به چه جرئتی دنبال من می آیی؟ اون برادرت نتونست منو شکست بده حالا تو یه جوجه جادوگر می خوای... آخ...
بله جسی کار خودش رو کرد.
- زدمش ...آخ جون...زدمش... خورد به کله کچلش!
و بعد از لحظه ای کوتاه، ولدی با چوب جاروش به پایین سقوط می کنه و پخش زمین می شه. دراکو که معلوم نبود چرا تا اون لحظه در حال چرت زدن بوده، با این اتفاق با نگرانی به بلیز و ایگور نگاه می کنه.
بلا در حالی که اشک تو چشماشه :
- مای لرد... مـــای لرد!
بلا که خیلی عصبانیه به طرف جسی حرکت می کنه :
- چی کار کردی؟ ارباب منو زدی؟ بگیر...دختره پررو!
و بومب...
دقیقه ای از سقوط ولدی نمی گذره که برای جسی هم پرونده ای در درمانگاه مدرسه برای استراحتی دو سه روزه باز می شه چرا که اون هم بر اثره مشت بلاتریکس کف زمین ولو شد!
گزارشگر :
- حالا نتیجه بازی 50 به 40 به نفعه اسلیترینه.
طرفدارای اسلی : تیم ما قهرمان می شه... مرلین می دونه که حقشه... به لطف مرلین و بچه ها... تیم ما قهرمان می شه ... تیم ما قهرمان می شـــــــــــه... پیــــــــــــــس!
گزارشگر :
- بعله... مثل اینکه دیگه سوخت طرفدارای اسلی تموم می شه و مثل این تریلیهای 18 چرخ، ترمز رو می کشن. در وسط زمین گرابلی و دراکو همچنان به دنبال اسنیچ می گردن و من نمی دونم چرا نگاه های نگران دراکو به بلیز و ایگور تموم نمی شه. مدت زمان زیادی از بازی گذشته ولی خبری از اسنیچ نیست. کم کم داور هم انگار به یه چیزایی شک برده!
داور سوار چوب جارو می شه و یه دور، دور زمین می زنه و با چوب جادویی که توی دستشه یه تفحصی می کنه. بعد از مدتی سوت رو به صدا در می آره... نتیجه بازی 60 به 40 به نفعه اسلیترینه!
داور متعجب و یکم عصبانی :
- اسنیچ گم شده! فعلا بازی مختومه اعلام می شه... بعدا نتیجه بروی برد زده می شه.
گرابلی با شنیدن این موضوع به سمت داور حرکت می کنه و اون اسنیچ قلابی رو بهش می ده و بعد از یه صحبت کوتاه از داور دور می شه و به سمت رختکن می ره.
هر دو تیم هم خسته زمین رو ترک می کنند.
دو روز بعدآبرفورث در تالار را به شدت باز کرد و در حالی که از شدت دویدن نفس نفس می زد وارد سالن شد.
بچه های تیم که منتظر نتیجه بازی بودند و دور شومینه نشسته بودند، با دیدن آبرفورث هیجان زدن به سمتش میرن ، استر جلوتر از همه :
- چی شد؟ نتیجه رو روی برد زدن؟
آبرفورث چند تا نفس عمیق کشید و گفت :
- از اونجایی که من همیشه دم دفتر مدیر و همون ورا پلاسم به محض اینکه نتایج رو زدن، اونا رو دیدم!
جیمز با عجله پرسید :
- خب چی شد؟ زود باش بگو...
- صبرکنید الان می گم. اول از اسنیپ گم شده بشنوید که اونو توی جیب ردای ولدی وقتی توی سنت مانگو بیهوش بوده پیدا کردن! معلوم نیست چجوری تونسته جای اسنیچ اصلی رو با اون اسنیچ قلابی عوض کنه!مثل اینکه ولدی می خواسته بعد از حسابی خندیدن به ریش ما اسنیچ اصلی رو به دراکو بده! اما خب بعد از ضربه جسی، نقششون نقشه بر آب می شه!
بهرحال تیم داورا اعلام کردن به خاطر این کار اسلیترینیها، اونها از دور مسابقات حذف می شن و برنده مسابقه اخیر، مــــــــا هستیم!
گریفی ها : هوراااا
ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۸ ۱۵:۴۲:۰۴
[color=FF0000][b]پس ÙدÙ
ÙدÙ
تا رÙØ´ÙاÙ٠از Ø´Ù
ع٠در تارÙÙ٠تا ÙÙر٠پر ابÙت Ù ÙراگÙر!
Ù
ÙجÙÚ¯ÙÙ
تا آخØ