هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۲۳ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 132
آفلاین
_اگه فرد و جرج اینکارو نکردن پس کی کرده؟

فرد و جرج باهم گفتن:
_حتما کاره این اسلیترین ها هست

_ما بدون مدرک نمی تونیم تهمت بزنیم

_برو بابا

_فرد وقتشه کاری بکنیم

_جرج وقتشه کاری بکنیم

_صبر کنید کجا می رید

مخفیگاه فرد و جرج

_فرد حالا با چی حسابشون بگذاریم

_به نظرم از اختراع جدیدمون استفاده کنیم

_اره.....

_برای نابودی اسلیترین ها

_

_

ناگهان وارد شدند

_چی میگین

_اومدیم کمکتون کنیم

_ما به کمک نیاز نداریم

_خب من فکر می کردم نمی دونید تالار اسلیترین ها کجاست حالا که می دونید پس...

_باشه شما هم هستین

_خب قراره چی کار کنیم

_ باید ........................


اینجاست هاگوارتز
اینجاست گریف


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹

پروفسور سینیستراold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۴۶ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
سوژه جدید



بـــــــــــــــــــــــوم!

این صدا نه تنها در کل ساختمان هاگوارتز، بلکه تا نیمه های جنگل ممنوعه هم شنیده شد!

دو سانتور برای مدتی چشمانشان را از آسمان بر گرفتند و به سایه ی دیوار های قلعه هاگوارتز نگریستند.

- امشب مریخ به اون حد درخشان و قرمز نشده.

- هووم... حق با توه رونالد.

هر دو با گفتن این جملات، دوباره نگاهشان را به آسمان دوختند.


خوابگاه گریفیندور، هاگوارتز، ساعت 12:59


- اُهو...اُهو... اینجا... اهو اهم... چه اتفاقی افتاده!

-درمیان گردوخاک و دود فراوان چهره پروفسور مک گونگال که از شدت نگرانی و ترس به سفیدی گچ شبیه شده بود، پدیدار شد. با این وجود صدایش در میان سر و صدای بچه های خوابگاه گریفیندور گم بود.

- ســــــــــــــــــــاکـــــــــــــــــــــت!

اینبار پژواک صدا که با قدرت جادویی تا چند کیلومتر آنورتر هم شنیده میشد باعث شد سرها به سوی مدیر گروه بچرخد و صدای جیغ و سرفه ها تا حد زیادی کم شود.

- یکی توضیح بده اینجا...چه اتفاقی افتاده!صبر کن ببینم... اون چیه اونجا... پشت سر دین توماس، زیر اون مبله خرد شده!

دین توماس وحشت زده به پشت سرش نگاه کرد. در حالیکه گرد و غبار همچنان در فضا پر بود، شاگردان توانستند توده ی سیاهی که به سختی سعی در بلند شدن را داشت، را ببینند.

- دابی!

جن خانگی در حالیکه کاملا گیج به نظر می رسید سعی کرد جلوی پروفسور مک گونگال خم شود.

- ارباب متاسفم... اما من نیست مقصر... من خواست جابجا کرد آشغال ها رو که ناگهان... یه چیزی توی صورتم منفجر شد!

پروفسور مک گونگال پس از کمی جستجو در اطراف جاییکه دابی افتاده بود، حالیکه چهره اش از خشم سرخ شده بود ایستاد.

- بمب کودی و فشفشه... کاره کی بوده!؟

- سکوت

- دیگه شورشو در اوردید. این دفعه چهارمه که اینجا به خاطر کارای شما بهم میریزه!

کمی صبر کرد تا اعصابش آرام تر شود. سپس ادامه داد

250 امتیاز از گروه کم میشه و تا زمانی که عامل اینکار خودشو معرفی نکنه هر روز 50 امتیاز از گروه کم می کنم! در ضمن با پروفسور دامبلدور هم صحبت خوام کرد. حالا با همتونم شروع کنید به تمیز کردن تالار... بله دوشیزه لاوندر و آقای لانگ باتم، همه شما باید اینکارو تا دو ساهت دیگه انجام بدید!

و با عصبانیت آنجا را ترک کرد.

- پرسی به سمت فرد و جرج برگشت و گفت:
- این کار شما بوده مگه نه.

- نه قسم می خوریم کار ما نبوده! بچه ها باور کنید!

...


در تالار اسلیترین

- فکر کنم امشب حال گریفیندوری ها حسابی گرفته بشه


ویرایش شده توسط پروفسور سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۱ ۱۸:۴۷:۴۴



-------------------------------

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
خلاصه سوژه :

هری پاتر بعد از مدت ها به هاگوارتز بر میگرده و با جو خاک گرفته و سوت و کور تالار گریفیندور مواجه میشه. پس برای جمع کردن بچه های تالار دور هم، لوله فاضلاب رو منفجر میکنه.
بچه ها جمع شدن و در حال بررسی وضعیت هستن، در همین لحظه دامبلدور با سر و هیکل کثیف از شکستگی لوله بیرون میاد و میگه که دیروز توی دستشویی ( نگارنده از توضیح نحوه ورود دامبلدور به فاضلاب صرف نظر میکنه ) وارد فاضلاب میشه...



جیمز با چشمای باز جلو تر رفت و در حالی که با انزجار به ریش قهوه ای دامبلدور نگاه میکرد گفت : خوب...چه خبر اون تو؟
پیرمرد که موشکافانه مشغول بررسی وشعیت تالار بود گفت : خوب بود، فقط یه چیزی...


در میان حرف های پیرمرد، ناگهان صدای مهیبی شنیده شد...لوله دیگری از پشت شومینه ترکید و انبود فاضلابات جدید وارد تالار شد...
آبرفورث که برادرانه() مشغول پاک سازی و سفید کردن ریش های برادرش بود، کارش را رها کرد و به سمت شومینه حرک کرد.


- اینجا مگه شومینه نبود؟
ملت : چرا!
- پس چرا پشتش لوله گشی گاز داره؟
در میان تعجب ملت، دامبلدور ییهو فریاد زد...


- اوه اوه اوووووووووووووووووووه الان یادم اومد... اون تو...توی فاضلاب... اون... اون میخواست.... وای!
و بدون اینکه حرفش را تمام کند، از هوش رفت.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۱ ۱۹:۳۳:۳۹

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ سه شنبه ۸ تیر ۱۳۸۹

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
در همين حين ناگهان سيريوس از بالاي پله هاي خوابگاه دخترانه چيز يعني پسرانه ميپره و ميگه:
- برين كنار! يا بروسلي! سرباز فدايي! جانم فداي دامبل!

و با اين سخنان يه كله ميپره توي دريچه...ويژ! ناگهان مثل فشنگ بيرون مياد.

- واااااااااااااااااااااااااي! غلط كردم! دامبل كيه؟! من خودم جونمو لازم دارم! نميدم اون!

جماعت هم دارن با تعجب سيريوس رو نگاه مي كنن: از اون نگاه هاي عاقل اندر، صحفيش رو هم بايد بياريم اونور!

در همين حين عمو آبر جلو مياد و از سيريوس مي پرسه:
- بگو چي ديدي؟ آروم، آروم. نفس عميق.

سيريوس با لكنت مي گويد:
- ه...ه...هي... هيو...هيو... هيولا!

ناگهان پيكري كثيف، قد بلند، با ريش و موي بلند از داخل دريچه مياد بيرون و روي سرش اينجوري ميشه

جماعت:
در همين لحظه استرجس كه در همه حال رعايت ادب رو ميكنه اين تابلو رو كنار هيولا قرار ميده:

آبرفورث به آرامي شروع به صحبت مي كنه:
- هيولاي تالار! خيلي وقت بود مي خواستم ببينمت و شرت رو كم كنم!

آلبوس:
- آبر ديوونه شدي؟ منم آلبوس! بابا من توي چاه فاضلاب گير كرده بودم! ديشب كه رفته بودم دستشويي، بعد كه سيفونو كشيدم، ريشم گير كرد و منو كشيد تو! شما هم كه هي فاضلاب توليد مي كرديد در شرايط سختي كه من بودم! واسه همين راهشون بسته شده بود. اين فيلچ هم كه هي تلمبه ميزد منو عقب جلو ميكشيد!

جسيكا:
- پس اگه تو هيولا نيستي هري كو؟ چرا غيبش زده؟

--------------------------
الله بختكي يه چيزي نوشتم! به گندگي خودتون ببخشيد



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۳۳ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹

آلیشیا اسپینتold*


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۳۱ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
از زیر آسمون آبی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
خوابگاه دختران:

-استر تمومش کن!
-نه ، اگه دله پس باید...

بومب!!!

جسی: این دیگه صدای چی بود؟؟انگار یه چیزی تو تالار منفجر شد!
آبر: اه ، چه بوی گندی راه افتاده.زود برین ببینین چه خبره.

چند دقیقه بعد تالار عمومی

کل تالار رو آب لجن مانندی گرفته بود و تقریبا همه ی مبل ها نابود شده بودند.بچه ها که از در خوابگاه وارد تالار شدند در حالت شوک قرار داشتند و چشم ها بسوی تنها موجود زنده ی آنجا ، هری ، خیره شد.
-ببین چه گندی زده شده!!!
هری خوشحال کنار شومینه ، تنها جای تقریبا سالم تکیه داده و به شاهکارش نگاه می کنه:
- می خواست جمعتون کنم راهی بهتر از این...
آبر که داشت از شوک می آمد بیرون و به فضا عادت می کرد متوجه هری شد ،ناگهان منفجر شد و رو به او کرد و گفت
: چی؟؟؟ راهی بهتر از این پیدا نکردی؟!چطور جرئت کردی هر خبری که میخواستی بدی ،هر کی هستی باش ولی من الان مدیر این تالارم!حرف هم حرف منه!
هری:
جسی: حالا بی خیالش، باید یه فکری به حال درست کردنش بکنیم فیلچ بدبختمون کنه.باید قبلش یه فکری بکنیم.
سارا: همه چی وحشتناکه، این غیر قابل باوره.هری چطور تونستی؟!
آلیشیا جلوی فاضلاب رفت و گفت : اینجا خیلی مشکوکه. خیلی هم بزرگه باید مواضب باشیم که یه وقت خطرناک نباشه.
استر: نه بابا فاضلابه دیگه چی میتونه توش باشه بجز... !
هری گفت: راستش یه چیزایی تو هاگوارتز هم مشکوکه!
ناگهان انگار هری متوجه چیزی شد و به سرعت از تالار خارج شد طوری که هیچ کس متوجه نشد ، خطری که بچه ها رو تهدید می کرد....
استر: فکر کنم بوی گندش قبلش کارمونو بسازه، وردی که بینی مونو بی حس کنه یادم رفته.
-اول باید یه فکری برای تالار کنیم، مثل اینکه الان داریم تو فاضلاب راه می ریم.
جیمز: الان دیگه می تونم نهنگامو بیارم اینجا تا محیط جدید رو تجربه کنند
آبر به سمت دیوار پشتی رفت و گفت: هی بچه ها ! انگار فاضلاب اینجا رو خراب کرده و یه قسمتشو کنده، ولی پشت دیوار انگار یه چیزیه!
سارا: هری کو؟! غیبش زد یهو...
آبرزیر لب گفت: اینجا واقعا مشکوکه.یه اتفاقی واسه تالار می افته.
ناگهان آلیشیا فریاد زد و گفت : پایین گودال فاضلاب یه چیزیه؛ مثل دریچست!
بقیه:

....
ببخشید بد بود ، سعی می کنم رول نویسیم خوب شه فقط بیشتر صرف فعالسازی یود!


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۱ ۰:۴۹:۴۴
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۱ ۰:۵۵:۴۳


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹

گراوپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۶ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۳۳ جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۲
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
گراوپي وارد تالار ميشه

_

گراوپي بو رو احساس ميكنه

_

گراوپي خيلي خسته است

_




من یه دوره با این پست ها برخورد کردم، انقدر ملت حقوق بشر دوست شدن که جنگ راه افتاد تو سایت!
خوب واقعا کار سختی نیست، اگر حوصله نداریم پست نزنیم! هوم؟
این پست رو به احترام گراوپ که بعد از مدتی برگشته پاک نمیکنم، خواهشمندم تکرار نکنید.

ممنون


دلتون بسوزه ، فقط پست من پاك نميشه ...


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۰ ۱۷:۴۴:۳۷
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۰ ۲۳:۰۵:۰۸

آستكبار + رفيق بازي + قوانين مغيير ِ من درآوردي = كادر مديريت جادوگرن


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۸۹

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
سوژه جدید :


پیش شروع ترم، تالار عمومی گریفیندور :

هری پاتر خوشحال و خندان در حالی که تازه از تعطیلات تابستانی و خصوصی(!) برگشته بود، وارد سرسرای بزرگ مدرسه شد. به سرعت از راه رو ها و پله های سنگی عبور کرد و خود را به ورودی تالار گریفیندور رساند.

در این لحظه، هری که دچار احساسات مافوق ناسیونالیتی و غیره شده بود، روی زمین زانو زد، دستانش را روی زمین گذاشت و محکم سرش را به زمین کوبید!!

- خبرش اومده بودا! فکر نمیکردم در این حد راست باشه!

پسر به سرعت سرش را بلند کرد و به تابلوی بزرگ روی دیوار نگریست.
- اوه سلام....
هنوز حرفشش تمام نشده بود که متوجه تغییر عجیب ظواهر تابلو،دیوار ها و همه چیز مدرسه شد! تازه به یاد آورد که چرا وقتی در سرسرا میدوید، پژواک صدایش آنقدر بلند بود! چون سرسرا خالی و سوت و کور بود.

بانوی چاق، بدون پرسیدن اسم رمز در را به تالار گریفیندور گشود و هری داخل شد...


آنسوتر،خوابگاه دختران

جسی : استرجس، بازی کن دیگه باب، حالمونو بهم زدی از بس طول دادی!
استر : ببخشید دوستان، اون که روش عکس قلب داره اسمش چیه؟
- اون دله! پسر جان، حکم الان پیکه، پیک!
- ئه؟ ویژدانا؟ اون که مثل درخته؟
- آره!
- اینجا دو جور درخت داریم خوب! یکیش مثل کاجه اون یکی...
ملت :


این سوتر، تالار عمومی گریفیندور :

هری وارد تالار شده بود. در و دیوار خاک گرفته، شومینه خاموش، مبل ههایی که احتمالا برای باز کردن فضا جهت بازی فوتبال یک گوشه جمع ده بودند، به تالار رنگ و بوی خاصی بخشیده بود.
شروع به قدم زدن کرد، صدای پایش در فضای سوت و کور، چند برابر میشد.
به فکر فرو رفت، باید کاری میکرد، فوری!
در همین لحظه، بوی نا مطبوع فاضلاب به مشامش خورد و به دنباله آن، فریاد آبرفورث: فلیچ! فاضلاب گرفته، این چه وضعیه...

بو لحظه به لحظه شدید تر میشد و فکر شیطانی درون ذهن هری را پرورده تر میکرد. به سرعت به سمت خط لوله های فاضلاب برگشت، چوبدستیش را بیرون آورد و فریاد زد : پروتگو!

لحظه ای بعد، فضای ساکت و خاک گرفته تالار، با آب زلال فاضلاب شسته شده بود و هری پاتر خشنود به پهنای صورتش میخندید...



توضیح : هری به تالار میاد و با دیدن خلوتی اون، تصمیم میگیره راهی برای جمع کردن ملت پیدا کنه. به خاطر همین، لوله فاضلاب رو منفجر میکنه تا از این طریق، ملت برای درست کردن اون دوباره دور هم جمع بشن...اما این وسط مشکلاتی هم هست، مثل گم شدن یکی از بچه ها در فاضلاب، یا مثلا کشف شدن هیولای مخفی گریفیندور...


پ.ن : یادم نیست اون ورد انفجاری چی بود اگه پروتگو نیست ببخشید! رول نویسیم فسیل شده


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۸ ۲۲:۱۸:۳۰

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸

پاتریشیا استیمپسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
جیمز خودش رو شوت میکنه جلوی بانوی چاق، و نفس نفس زنان داد میزنه:

-غورباقه ی صورتی!

بانوی چاق:" اسم رمز عوض شده."

جیمز :" یا مرلین، ولی من باید همین الان به بچز گریفیندور بگم که اسنیپ..."

تق تق تق....صدای قدم هایی توی راهرو می پیچه و سپس موج شنل اسنیپ زودتر از خودش از پیچ می گذره و نمایان میشه!

جیمز با آخرین سرعتی که میتونه به سمت یکی از فرشینه هایی که به دیواره آویزونه شیرجه میره.

تق تق تق تــق ....

کوپ کوپ، کوپ کوپ، کوووپ(صدای قلب جیمز)

تق تق تق...

کوپ، کوپ ...

صدای قدم های اسنیپ نزدیک و نزدیک تر میشه و جیمز بیش تر و بیش تر عقب میره.

تق تق تق تق...

کوپ کوپ، کوپ کوپ...

جیمز به دیوار میخوره، دیگه راهی برای عقب رفتن نیست.

تق تق....

کوپ کوپ....

فقط چند لحظه ی دیگه تا اسنیپ جیمز رو پیدا کنه.

تق ....


تالار گریفیندور

-"از جلو نظام."

جسی :" ولی این سومین باره که ما صف میگیریم."

مونتی که ششمین دست شطرنج رو هم به ولدی باخته بود در حالی که چشمانش رو ریز می کرد، گفت: " عدد مقدس هفتاده!زود بلند شید."


گودریک : "مگر هفت نبود؟"


پنجاه و پنج دقیقه بعد:

جسی که با آخرین توانش برای سی و ششمین بار می گفت :

-مونتی ای هستی من
نور و سرمستی من

با خودش فکر کرد:

- چه بلایی سر جیمز اومده، اگه نتونسته باشه معجون رو گیر بیاره چی؟ اگه اسنیپ اون رو گرفته باشه چی؟اگه مجبور شیم جورابایه ولدی رو بشوریم چی؟اگه ..."

و با نا امیدی به در ورودی تالار گریف نگاه کرد.


ویرایش شده توسط پاتریشیا استیمپسن در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۱ ۱۸:۰۷:۱۳


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
از ابرها!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
در دفتر اسنیپ:


جیمز آروم دستگیره ی دخمه رو به پائین فشار داد و در حالی که سرک میکشید کسی نباشه، سرشو عین بز انداخت پائین و رفت تو!!!

داشت روی سرپنجه ی پا راه می رفت و تمام مدت اینجوری بود:

رسید به شیشه ی معجون مرکب پیچیده... دستشو دراز کرد... اومد برش داره... هنوز دستش دور شیشه حلقه نشده بود که ناگهان...

گوپـــــــس!

_ یا مرلین!


ترق.. تورق... دونگ...


_ استاد به خدا ما نبودیم! استاد غلط کردیم! همش تقصیر این مگ مگه! استاد همه دخمه تونو تمیز میکنیم، جیک هم نمیزنیم! استاد ببخشیییییییید!


هووو هووو! هوووو هووو!

جیمز که چشماشو بسته بود و داشت مقادیر متنابهی عررررر میزد! یه چشمشو باز کرد و دید که یک موجود پرآلود! جلوش نشسته و حسابی زخمی شده!

رفت جلو و دید که بههه! اینکه جغده!


_ خدایا منو ببخش! ولی از فوضولی نمیتونم خودمو کنترل کنم!

و به صورت وحشیانه ای پای جغد رو گرفت و نامه رو از پاش باز کرد!!! و شروع کرد به خوندن:


" از لباس شخصی، به اسی! ... ناظر دوم همکاری میکنه!... جمعه کودتای چین چینی میکنیم!... همه چیز برای اینکه ریاست قلعه رو به دست بگیرید حاضره!!!! امضا: موهاهاهاها! " !!!!!


جیمز:


و بدو بدو از دخمه می یاد بیرون!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۸

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



.:. فلش بک .:.

در خرابه ی دنج !

1 - از سوسک سیا به خرمگس!
2 - خرمگس به گوشم !
1 - خخششش خشش ... وضعیت ، موقعیت ! خششش ...
2 - خشش ... همه چیز برای کودتای جمعه چین چینی آمادس رئیس! ... خششش ... مطمئنا" ما آنها را بر میاندازیم ! ... خخششششش ...
1 - ژوووهاها ... یعنی اون همه طلسم و ورد دروغه ؟! ... الف دال دروغه ؟! ... ریش های دامبل دروغه ؟! ... خشخشخشخشخش !!!
2 - ! هخخخخخخخخخ !
.
.
.
.


- آن شخص کی بود که با مشنگ های لباس شخصی ارتباط برقرار کرده بود ؟!
- آیا شما به مونتی مشکوکید ؟! یا حدس میزنید زمانی که جسی به بهانه ی مرتب کردن موهایش خوابگاه را ترک کرد، با آنها حرف زده است ؟!!
- و در آخر ، چه چیزی در پس رگ برگ های بی شمار یک درخت است ؟!



.:. داخل خوابگاه .:.

مگی با اصرار دوستان آستینش را رها کرد و گفت:
- اینها همه میخوان تالار رو زیر سوال ببرن! ... ببینید، مونتی به نظر من زیر نظر طلسم فرمانِ ... . سپس صورتش رو نزدیکتر آورد بطوری که چند اسلیترینی که کنار شومینه مشغول حل معادله درجه سه به روش ذهنی بودند متوجه او نشوند. مونتی نیز بعد از حمام هوس خوابیدن کردن کرده بود، روی کاناپه لم داده بود. مگی نجوا کرد:
- حالا کی میخواد بره دفتر اسنیپ ؟!

ملت همگی به سمتی خیره شدند !
جیمز که روی جعبه ی روغن حلبی نشسته بود و مشغول کندن پرهای جغدی فلک زده، جهت ناهار نهنگش بود، گفت:
- ! نننعععع !!!
ملت : !

و بدین ترتیب، جیمز با سیستم بزکشی از تالار پرت میشه بیرون !

* سخن نویسنده : اوج قدرت ناظر!

جیمز قصه ی ما افسرده و ناراحت، در حالی که دستاتش را در جیب ردایش گذاشته بود، پاهایش را روی زمین میکشید و به سمت ماموریت تحمیلی خود رفت.


ناگهان " بیب بیب ، بیب بیب " !
حضار :
- اوه ! من الان برمیگردم !!!!


- آیا فرد فوق الذکر احضار شده بود ؟؟!

-----------------------------------------

هنر بعد از 3-4 ماه رول ننوشته ! تحمل کنین!










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.