جیمز خودش رو شوت میکنه جلوی بانوی چاق، و نفس نفس زنان داد میزنه:
-غورباقه ی صورتی!
بانوی چاق:" اسم رمز عوض شده.
"
جیمز :" یا مرلین، ولی من باید همین الان به بچز گریفیندور بگم که اسنیپ..."
تق تق تق....صدای قدم هایی توی راهرو می پیچه و سپس موج شنل اسنیپ زودتر از خودش از پیچ می گذره و نمایان میشه!
جیمز با آخرین سرعتی که میتونه به سمت یکی از فرشینه هایی که به دیواره آویزونه شیرجه میره.
تق تق تق تــق ....
کوپ کوپ، کوپ کوپ، کوووپ(صدای قلب جیمز)
تق تق تق...
کوپ، کوپ ...
صدای قدم های اسنیپ نزدیک و نزدیک تر میشه و جیمز بیش تر و بیش تر عقب میره.
تق تق تق تق...
کوپ کوپ، کوپ کوپ...
جیمز به دیوار میخوره، دیگه راهی برای عقب رفتن نیست.
تق تق....
کوپ کوپ....
فقط چند لحظه ی دیگه تا اسنیپ جیمز رو پیدا کنه.
تق ....
تالار گریفیندور-"از جلو نظام."
جسی :"
ولی این سومین باره که ما صف میگیریم."
مونتی که ششمین دست شطرنج رو هم به ولدی باخته بود در حالی که چشمانش رو ریز می کرد، گفت: "
عدد مقدس هفتاده!زود بلند شید."
گودریک : "
مگر هفت نبود؟"
پنجاه و پنج دقیقه بعد:
جسی که با آخرین توانش برای سی و ششمین بار می گفت :
-مونتی ای هستی من
نور و سرمستی من
با خودش فکر کرد:
- چه بلایی سر جیمز اومده، اگه نتونسته باشه معجون رو گیر بیاره چی؟ اگه اسنیپ اون رو گرفته باشه چی؟اگه مجبور شیم جورابایه ولدی رو بشوریم چی؟اگه ..."
و با نا امیدی به در ورودی تالار گریف نگاه کرد.
ویرایش شده توسط پاتریشیا استیمپسن در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۱ ۱۸:۰۷:۱۳