به نام خودم!
سوژه جدید - انتخاباتصحنه سیاهه و صدای وحشتناکی به گوش میرسه ... صدایی شبی به عرعر، شبیه به زجه، شبیه به اره برقی مشنگی!
دوربین یکم میاد عقب و یکم نور میره تو سولاخش و یک چشم چپ مشخص میشه ... صدا چند لحظه قطع میشه و بعد با شدت و قدرت دوچندان به عرصه بازمیگرده
دوربین یکم عقب تر میاد و تصویر پس کله ی مرد پیری رو داریم با ریش و موی سفید و بلند که یک چشم رو گردنش خالکوبی کرده و داره خرناس میکشه.
سپس رول از این قالب کلیشه ای خارج میشه و مث آدم داستان روایت میشه ...
ناگهان چند افگر رنگ و وارنگ از چوبدستی پیر مرد به سمتش شلیک شد و او را مثل هر روز سر ساعت بیدار کرد.
پیر مرد از تخت پایین آمد و رخت خوابش را مرتب کرد و از تنها اتاق وزارتخانه که هنوز سکنه ای داشت و در و دیوارش تار انکبوت نبسته بود خارج شد.
پیر مرد افتان و خیزان خود را به آسانسور رساند تا از وزارتخانه خارج شود و روزنامه ای بخرد و در کافه ای مشغول خواندن شود و وقتش را تا آخر شب پر کند.
سراریدار و آبدارچی وزارت به محض این که از آسانسور پیاده شد با صحنه عجیبی روبرو شد؛ ناگهان جادوگر قدبلندی به همراه تعداد بیشماری جن خانگی وسط سرسرای اصلی ظاهر شدند! جادوگر دست هایش را به هم کوبید تا توجه آن ها را جلب کند و فریاد زد: زود باشید، شما سه تا دسته کار سرسرا رو ظرف ده دقیقه تموم کنید و بعدم به بقیه دسته ها بپیوندید، میخوام تا نیم ساعت دیگه همه طبقات برق بیوفته ... الانه که سر و کله ی خبرنگارای فضول پیدا شه.
جن ها که هر لحظه بیشتر میشدند مثل مور و ملخ دسته دسته در وزارتخانه پخش شدند و به سرعت مشغول تمیز کاری شدند.
پیرمرد خود را به رئیس مجمع تشخیص مصلحت جادوگران یعنی ایوان روزیه که با سرعت و عجله مشغول امر و نهی بود رساند و پرسید
- اینجا چه خبره؟
- خوب شد اومدی، معلومه دیگه انتخاباته! زودباش چند تا از جن هارو بردار ببر آبدارخونه، تا چند دقیقه دیگه بزا میرسن!
- بز ها؟ ینی چی؟
- بزها نه، بزا! اعضای ستاد "برگزاری ضربتی انتخابات رو میگم"
کم کم سر و کله ی جادوگرانی با با ردا و کلاه مخصوص که ظاهرا اعضای ب.ض.ا بودند هم پیدا شد و در جایگاه های مخصوص خود مستقر شدند.
کار نظافت سرسرای اصلی بالاخره به پایان رسید و اجنه با یک بشکن به طبقات دیگر آپارات کردند و سپس سر و کله ی خبرنگار ها پیدا شد.
دوربین ها روی چهره اسکلتی ایوان زوم کردند و چوبدستی ها جلوی صورت او گرفته شد ...
یک ساعت بعدصف طویلی برای ثبت نام تشکیل شده بود و کسانی که نام نویسی کرده بودند از همان لحظه مشغول مصاحبه و تبلیغ و تشکیل ستاد بودند و توی سرو کله ی همدیگر میزدند.
پرسی گوشه ای از سرسرا با ساحره های جوان عکس می انداخت. روفوس در گوشه ای دیگر کارتن کارتن آبنبات چوبی چیده بود و سعی می کرد بچه ها را جذب ستادش کند. مورفین که جنس اعلا مصرف کرده بود با شور و حرارت از 50 سال خدمت صادقانه به جامعه جادوگری و رشادت هایی که در این دوران به خرج داده بود تعریف میکرد. لی جردن گوشه ای اعلامیه پخش میکرد و وعده احداث استخر میداد. ویریدیان در حال معامله و خرید و فروش رای بود. لودو به همراه گراوپ گوشه ای کمین کرده بود تا اندیداهای دیگر را حذف فیزیکی کند
و آبدارچی از پنجره ی اتاقش شاهد تقلای بی مورد آن ها بود و پوزخند می زد، گرچه هنوز آن ها نمیدانستند که تمام وزرای قبلی را در حقیقت چه کسی انتخاب کرده بود اما بالاخره مثل دوره های قبلی می فهمیدند و نان "بن" بعد از مدت ها توی روغن بود!