در تاريكي خيابان، ناگهان مردي از دور نمايان شد. مرد، كه گوي از زمين سبز شده بود آرام و بي صدا به خانه قديمي اما شاهانه ريدلها نزديك شد. مرد، چهره رنگپريده و لاغري داشت. با قد دراز و كج و كوله اش، خود را به درب ورودي رساند و زنگ در را به صدا دراورد. صداي قدمهاي فردي بر كف چوبين خانه شنيده شد و بعد، در با صداي قيژ قيژي باز شد. فلور نگاهي به مرد انداخت و همان طور كه ابروه خود را بالا انداخت گقت: شما؟
- گومري! مونتگومري، بانو فلور.
مرد دست فلور را در هوا قاپيد و همان طور كه كمر خو را به نشانه احترام خم كرده بود، بوسه اي بر دست وي زد. فلور سرفه كوتاهي كرد و گفت: اوه! خداي من. همه فكر كرديم مرده ايد شما. بفرماييد داخل.
--
-بععله! ميخوايد هر شب دوباره با كروشيوهاي لرد بخواب بريد؟ من كه نميخوام.
صداي ايوان در كافه قديمي كه مرگخواران در آن جمعوشده بودن ميپيچيد.
-اصلا ما بايد خودمان يك لرد تايين كنيم. چرا كه نه؟ اين يكي رو هم ميندازيم تو شيشه خيارشورها.
ايوان اين را گفت و بعد جرعه اي از نوشيدني كره اي خود نوشيد. صداي هياهو مرگخواران در كافه خلوت طنين انداخت. سوروس فريا كشان گفت: همينه! من هر روز من سگ از صب خروس خون تا هو هو جغد برا لرد كار ميكنم، تازه اخر هر ماه بايد وام بگيرم پول روغن موهامو بدم!
- منم خسته شدم! مرگ بر آستكبار!
ليني به نشانه اعتراض از جاي خو بلند شد: هيچ كس نميتونه قدرت لرد رو داشته باشه. لرد رو اگر برنگرده محفل همه مارو ميكشه!
صداي كف زدن شخصي از گوشه تاريك كافه شنيده شد و سرها همه به آنسو چرخيد. مونتگمري، همان طور كه صورتش را شمع لرزاني روشن كرده بود از جاي خود بلند شد و با قدهاي كوتاه، حيله گرانه شروع به راه رفتن در كافه كرد.
- من لذت ميبرم شمما دوستان رو ميبينم كه نگران آينده همين. واقعا عاليه. بنظر اين بنده حقير، شما براي داشتن زندگي بهتر، بايد بفكر يك لرد دموكرات باشيد.
مونتگومري ادامه داد: قدرت؟؟ قدرت اقا ميوه فروش سر كوچست. ايوان منوي مديريت داره. بلاك آقا!براي همين اين مشكلي نيست. فقط من فروتنانه نگران اينم كه كي ميخواد حساب و كتاب پول و مال چرك دنيا رو به دست بگيره؟حسابهاي گرينگوتز؟
مونتگومري دستمال كثيفي ازجيب خود بيرون آورد و همان طور كه اشكهاي خود را پاك ميكرد گفت: ولي از اونجايي كه بني آدم اعضاي يك ديگرند و در آفرينش... در آفرينش.... حالا در آفرينش مهم نيست. از اونجايي كه ما همه باهم دوستيم من حاضرم اين مسئوليت سخت و سنگين رو قبول كنم.