هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
پیشخدمت نگاهی کرد و لیست دیگری از زیر لباسش در آورد.پس از نگاهی بلند پیشخدمت آهی کشید و گفت:باید از پدرم بپرسم.من الان برمیگردم.


10 مین بعد:

پیشدمت وارد شد و نفس زنان گفت:اوه...یادم رفته بود.آنی مونی خود پدر مه.
ریگولس نفسش را در سینه حبس کرد و گفت:چی؟

پیشخدمت گفت:همین که گفتم.آنی مونی پدرمه.اون مرده...
ریگولس جدی شد و گفت:اگه این جوریه چی جوری ازش پرسیدی؟
پیشخدمت گفت:من میتونم با مرده ها حرف بزنم.
ریگولس آستین هایش را بالا داد و خیلی جدی،جوری که جای هیچ صحبتی باقی نمیماند گفت:منو ببر پیش اون پیرمرد.
پیشخدمت پوزخندی زد و گفت:چه زودباور.من تاحالا اسم اینو که دیدی هم نشنیدم.اصن زنه یا مد؟

ریگولس اخمی کرد و گفت:من چه میدونم.به احتمال زیاد زنه.مگه میشه یه مرد آشپز باشه؟نمیشه که...
پیشخدمت گفت:شاید مامانم همین کسی باشه که تو دنبالشی.

ریگولس هیچ احساسی نشون نداد.ترس دوباره "خیط شدن" به اون اجازه نمیداد هیچ احساسی از خود بروز دهد.پیشخدمت گفت:بیا دنبالم...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
ریگولوس برای جلوگیری از خرد شدن فکش سر جایش نشست و مثل یک بچه خوب منتظر آماده شدن سفارشش شد.چند دقیقه بعد پیشخدمت با لیوان بزرگ حاوی نوشیدنی قرمز رنگ برگشت.
پیشخدمت:از الان گفته باشم.تا تهش باید خورده بشه وگرنه...
ریگولوس حرف پیشخدمت را قطع کرد و گفت:بله متوجهم.فکر خرد میشه.من یه سوالی از شما داشتم.با پرسیدن سوال که هیچکدوم از اعضای بدنم خرد نمیشه؟میشه؟:worry:
پیشخدمت لیست بلند بالایی از جیب پیش بندش در آورد و بررسی کرد و گفت:نه.این تو لیست نیست.با پرسیدن سوال فقط چند سکه به صورتحسابت اضافه میشه.حالا بپرس چون با انصراف از پرسیدن سوالی که در ذهن داشتی هم فکت خرد میشه.
ریگولوس درحالیکه فکش کمی میلرزید پرسید:شما خیلی وقته اینجا کار میکنین؟
پیشخدمت با صدای خشنی جواب داد:آره، اینجا مال پدرم بود و قبل از اون مال پدربزرگم و قبل از اونم مال پدر پدربزرگم و حدس بزن قبل از اون مال کی بود؟
ریگولوس:پدر پدر پدریزرگتون؟
پیشخدمت:نه دیگه.اشتباه کردی.قبل از اون اینجا ساخته نشده بود.اینجا رو پدر پدربزرگم ساخته.
ریگولوس:من دنبال یه آشپز ماهر میگردم.فکر کردم شاید شما بشناسینش.اسمش آناکین مونتاگ معروف به آنی مونیه.تا حالا اسمشو شنیدین؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
... شماها دارین اون پایین چیکار میکنین؟
ایوان با ترس سرش رو بالا اورد و گفت: هیچی به جان تک تک اجزای سازنده ام! داریم دستور رو اجرا میکنیم دیگه.
بلاتریکس با خشونت نامه ها رو از دست ایوان میگیره، نگاهی به اونها میندازه، پوزخندی میزنه، بعد دوباره قیافه اش رو جدی و خشن میکنه، با نامه ها توی گوش ایوان میزنه و میگه: گفتم لرد میخواد وسایل رو بگرده، شماه فقط باید بچینینشون! سری بعدی ببینم چیزی رو وارسی میکنی توی آموزشگاه مرگخواری میدم تشریحت کنن انواع اثرهای طلسم های مختلف رو تست کنن روت، شیرفهم شدی یا نه؟!

ایوان که به شدت از این بلاتریکس خشن و تحت الحمایت لرد میترسید نامه ها رو در ردیف «ن» قرار داد و مشغول جستجو شد. در این بین لودو شکلکی برای ایوان در آورد که ایوان هم با اردنگی جوابش را داد و کروشیویی هم از جانب بلا تحویل گرفت!

در طرف دیگر، ریگولوس:

ریگولوس پس از طی هفت کوه و هفت دشت و هفت دریا در حالیکه به شدت خسته و نالان و ناتوان بود خودش رو به کافه درب و داغونی میرسونه تا گلویی تازه کنه و انرژی از دست رفته اش رو بدست بیاره. داخل کافه اوضاع به شدت بهم ریخته بود. صندلی ها و میزها هر کدوم در سمتی روی زمین افتاده بود و کف زمین هم پر از آت و آشغال های مختلف بود. ریگولوس از بین خرت و پرت ها رد میشه، صندلی و میز نسبتا مناسبی رو پیدا میکنه و روی اون میشینه.

پیشخدمت گردن کلفتی با پیشند خونالود به سراغ ریگولوس میاد و کاغذی رو روی میز میذاره: سلام غریبه. این منوی کافه است. هرچی دوست داری انتخاب کن. اما فقط سی ثانیه وقت داری، وقتت بگذره فکت رو خرد میکنم!
ریگولوس با تعجب از این شیوه عجیب مهماننوازی و با ترس از عضله های قلمبه پیشخدمت سریعا دستش را روی اولین گزینه میذاره و میگه:
یه نوشیدنی کره ای خونالود لطفا. بدون لیمو!

پیشخدمت گردن کلفت کاغذ رو از دست ریگولوس میگیره میگه: سفارشت چند دقیقه دیگه حاضر میشه. تا اون موقع حرف زدن ممنوعه وگرنه فکت رو خرد میکنم. از روی صندلی بلند شدن ممنوعه وگرنه فکت رو خرد میکنم. پول خرد نداشتن برای حساب کردن سفارش هم ممنوعه چون نمیتونی حدس بزنی چیکار میکنم...فکت رو خرد میکنم!!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۳:۵۸ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و نجینی در اثر گاز تسترال کوچیک شدن!مرگخوارا به دنبال راه حلی برای حل این مشکل هستن.تصمیم میگیرن کتاب آنی مونی رو که راه حل اینجور مشکلات توش نوشته شده پیدا کنن.برای پیدا کردن کتاب وارد کمد داخل اتاق سابق انی مونی میشن.ولی کتاب پیدا نمیشه.لرد به ریگولوس ماموریت میده که آنی مونی رو پیدا کنه.بقیه مرگخوارها به گشتن اتاق ادامه میدن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ریگولوس رفت و رفت و رفت...از کوهها و جنگلها و دشتها و صحراهای بسیاری گذشت.افراد بسیاری را که شبیه آنی مونی بودند دید...ولی آنها فقط شبیه آنی مونی بودند!او به خود آنی مونی نیاز داشت.یکبار تصمیم گرفت کلا بیخیال ارتش و ارباب شده و به محفل رفته و زندگی شیرینی را در کنار جسیکا آغاز کند...ولی فورا سطل آب یخی روی سر خودش ریخت، به خود آمد و به راهش ادامه داد!


خانه ریدل ها:

-زود باشین.ارباب دستور دادن همه اشیای اتاق رو مرتب و به ترتیب حروف الفبا کنار هم بچینیم.ارباب خودشون برای بررسیشون میان.
-بلا؟این لنگه جورابم بذاریم؟
-اوهوم...ولی قبلش اون دماغگیرو بده من لازم دارم.
-بلا؟کاریکاتور با کدوم ک شروع میشه؟باید به ترتیب حروف الفبا باشه.اینجا یه کاریکاتور از تو هست که نمیدونم کجا بذارمش!

مرگخواران به شدت سرگرم بررسی گوشه و کنار اتاق بودند.در گوشه ای از اتاق چند مرگخوار کنار تختخواب روی زمین نشسته بودند و هر از چند گاهی صدای قهقهه شان فضای اتاق را پر میکرد.

-هی اینجا رو باش...نامه های خصوصی ریگولوس!:zogh:
-هوم..خب اینجا بعد از رفتن آنی مونی به ریگولوس داده شده.زشته.نامه های همسرشو نخونین.
-همسر کدومه بابا...نامه ها از هشت ساحره مختلفه...اسم هیچکدومشونم جسیکا نیست!
-این یکیو...به یه ساحره آفریقایی قول داده که در صورتی که یه قرار ملاقات باهاش بذاره برای مرگخوار شدنش وساطت کنه!عجب...

بلا با جدیت بر چیده شدن وسایل نظارت میکرد...




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-برو.ریگولس،برو.برو تا ارباب دیگه نبینه تو رو.برو.برو...
مرگخوار ها که از ریتم خواندن لرد تعجب کرد بودند،بی اراده شروع به رقصیدن کردند.قر کمر ایوان به دی بود که صدای شترق آن یکی از پنجره ها را شکست!
لرد ولدمورت آهی کشید و ادامه داد:ازتون میخوام تمام وسایل اتاق رو به ترتیب حروف الفبا در بیارین و کنار هم بچینین تا ارباب ببینه.اصلا براتون مهم نباشه که چوبدستیه یا صندلی.همه رو بیارین.فقط چند ساعت وقت دارین.آنی مونی یکی از مرگخوار های بسیار با منظم!من بوده.شما باید هر چیزی رو که میخواین به راحتی پیدا کنین.
-ارباب شما گفتین اون منظم بوده؟
بلاتریکس که برای اولین بار به نادرستی حرف اربابش فکر کرده بود ادامه داد:اون نامنظم ترین و بدترین و کثیف ترین مرگخواره.حتی اگه تار های موی من و سوروس رو با هم مخلوط کنیم و با این اتاق مقایسه کنیم،باز این اتاق بدتره.تا یه درو باز میکنی،همچی فرومیریزه.آدامس و نخ دندون نعنایی تو اتاقش ریخته.نمیتونی پا بزاری.پاتو که برمیداری،جایی که پات بوده،پر میشه.ارباب،اون اصلا منظم نیست.
لرد با تفکر گفت:پس وقت بیشتری میخواین؟
-بله ارباب.
-48 ساعت.حالا همتون از جلوی چشمم دور شین.زودتر.

آغاز مسیر پر گشت و گزار(گذار)ریگولس:

-برو.ریگولس،برو.برو تا ارباب دیگه نبینه تو رو.برو.برو...
ریگولس پس از شندن این جمله،بی توجه به پاهایش که میخواستند برقصند،به طرف در حرکت کرد.وبا ذکر نام جسیکا،سفرش را به بی نهایت آغاز کرد.در حالی که از کوچه "شهید ولدی"میگذشت،نگاهش به مردی افتاد که شبیه مشنگ ها و در عین حال شبیه آنی مونی بود.فریاد کشید:اوی،تو...
مرد سرش را طرف او چرخاند.ریگولس با دیدن ریش دامبلدور مانند او،گفت:هیچی،ببخشید.
ریگولس سرش را میان دستانش پنهان کرد تا صورتش که از شرم میسوخت دیده نشود.بعد ازدور شدن از دیدرس آن مرد نفس عمیقی کشید و به راهش ادامه داد.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
چند دقیقه بعد بلا به همراه لرد به داخل اتاق برگشت. بلاتریکس با احترام لرد رو روی میز کنار تخت میذاره و یه قدم عقب میره. لرد روی لبه شمعدونی که براش مثل یه سکو میمونه میشینه و میگه: خیلی خب، بگین ببینم چیکار کردین؟
بلاتریکس سر تکون میده و میگه: ارباب متاسفانه انگار کتاب اینجا نیست!

لرد چوب دستیش رو به سمت بلاتریکس میگیره، اما بعد منصرف میشه و میگه: خودت رو کروشیو کن بلا!
بلا در کمال حرف شنوی خودش رو کروشیو میکنه و بعد ادامه میده: اما یه فکر دیگه ای به ذهنمون رسیده. من تصمیم گرفتم که برم دنبال آنی مونی بگردم. بالاخره باید یه جایی باشه. هرجایی باشه پیداش میکنم، یقه اش رو میگیرم و میارمش خدمت شما. هم خودش رو هم کتابش رو. لازم باشه هفت جد و آبادش رو هم میارم!

لرد به نشانه رضایت سری تکون میده و بعد اضافه میکنه: خب، ببینم تا اون موقع این تنبل ها قراره چیکار کنن؟
ایوان خمیازه ای کشید و کش و قوسی به استخون هاش داد و گفت: خب ارباب استراحت میکنیم دیگه! خسته شدیم از بس تو اون کمد خاک گرفته چرخیدیم!
بلا این بار قبل از اینکه لرد حرفی بزنه کروشیو رو مستقیم داخل حلق ایوان میفرسته و میگه: چطور جرات میکنی استخون!؟ تا وقتی من اینجا نیستم شماها دوباره میرین داخل کمد و مشغول گشتن میشین. از اول! شاید چیزی رو جا انداخته باشین. تازه اگه جا انداخته باشین هم شخصا برای اینکه باعث علافی من شدین خودم ریز ریزتون میکنم!

بلا تعظیمی به ارباب میکنه و به سمت در میره که از اتاق خارج بشه اما صدای لرد اون رو متوقف میکنه: نه بلا صبر کن...به جای تو، ریگولوس میره دنبال آنی مونی میگرده. به دو دلیل، البته فکر نکنین ارباب الزامی داره که دلیل کارهاش رو به شماها بگه! ولی این بار چون دوست دارم دلیلش رو میگم. اول اینکه ریگولوس خبرنگاره، توی تحقیق و جستجو سررشته بیشتری داره. شاید بتونه زودتر رد آنی مونی رو بگیره. دوم اینکه اگه تو اینجا نباشی این از زیر کار در روهای مفت خور مطمئنم سعی میکنن از مسئولیتشون فرار کنن. من هم که الان نمیتونم خدمتشون برسم، برای همین به کمکت احتیاج دارم.

بلا لبخند ملیحی رو به لرد زد به معنای ممنونم، و بعد همون طور که به سمت ایوان و لودو میچرخید لبخند تبدیل به لبخند شیطانی شد به معنای «یک پوستی از شما دوتا بکنم من امروز!!».
ریگولوس هم که دید اوضاع زیاد خوب نیست به لرد ادای احترام کرد و گفت: پس با اجازه من رفتم دنبال آنی مونی بگردم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ شنبه ۶ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لودو که با ناراحتی ردای مورفین رو میکشید از اون خواهش میکرد که کتاب رو به اون بده.لودو با اشک گفت:مورفین،من اون طرز تهیه نیزل سوخاری رو میخوام.خیلی خوشمزس.خواهش میکنم.
ایوان در حالی که به بلاتریکس بدو بیراه میگفت،در مغزش جرغه ای زد.بلاخره اون لامپ سوخته روشن شد و ایوان فریاد کشید:یافتم!یافتم!

بلاتریکس که دیگه اون شور و شوق اولیه رو نداشت گفت:چیو یافتی؟
ایوان فریاد کشید:اون کتاب لزوما اینجا نیست.شاید آنی مونی همراه خودش اون رو برده.
یکی از مرگخواران آهی کشید و گفت:ممکنه آنی مونی به اون دنیا رفته باشه.

-ممکنه همراه خودش برده باشه اون کتابو.اون مفقود شده.از کجا معلوم کتابش مفقود نشده؟
لودو نخود اش شد.

-اینم حرفیه.
با کروشیو بلاتریکس که همچون تازیانه ای به طرف او میشتافت؛لودو دهانش را بست و از درد به خود پیچید.بلاتریکس گفت:اینم حرفیه.

بعد با دیدن شتاب مرگخواران دستش را بالا برد و داد زد:اما...
با ابهت بیشتری به حرفش ادامه داد:اما...اول باید از ارباب اجازه بگیرم.چند نفریتونم اینجا میمونید تا من بیام.میخوام چند نفر مسئول حفظ نظم باشن.هیچ کدومتون با من نمیاد.. یک کلمه بشنوم به همتون منفی...چیز...کروشیو میدم.ارباب هم باید هم اجازه بدن تا ما بتونیم بیشتر در مورد آنی مونی و کتابش تحقیق کنیم تا بتونیم زودتر اون کتاب رو پیدا کنیم.تا من بیام،جیکتون نباید در بیاد.شیر فهم؟

بلاتریکس این رو گفت و به سرعت از جمع مرگخواران دور شد.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
بلا با هیجان : کدوم کتاب؟

مورفین : اول مژدگونی !

بلا : مژدگونیت محفوظ
مورفین : نه باید مژدگونی بدی !

بلا دس میکنه تو جیبش و کلی پول میده به مورفین

مورفین: هی روژگار این کتاب آشپژی مال خواهرم بود عژیز دایی هم توش نقاشی میکشید

این بدین به خواهر زاده ی عژیزم

بلا زیر لب کلی بد بیراه میگه و میزنه پس کله ی مورفین و همه بر میگردن سر کارشون (گشتن کمد )



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان جواب نداد.به سختی مشغوال پیدا کردن اون استخوان فکش بود که در اون کمد پر از خرت و پرت افتاده بود.بعد از چند لحظه پیدایش کرد.بعد نگاهش به کتابی افتاد و بدون اینکه جلد آن را بخواند داد زد:بله.بله.پیداش کردم.اینجاست.

بلاتریکس با شوق و ذوق گفت:بله.بله.پیداش کردی.اینجاست.
بعد کتاب رو از دست ایوان کشید.گرد و خاک روی کتاب از خواندن اسم کتاب جلوگیری میکرد.بلا گرد و خاک رو فوت کرد.وقتی گرد و خاک رفت کنار بلاتریکس با این عنوان مواجه شد:

101 غذای پیچیده،101 دستور آشپزی ساده

بلاتریکس با خشم کتاب رو به طرف جمجمه ایوان پرت کرد.اما لودو بگمن با خوشحالی اون کتاب رو تو هوا گرفت و با خوشحالی گفت:آخجون.طرز تهیه همه غذاهای مورد علاقم اینجاست.تری؛کجایی؟
لودو که در حال ورق زدن کتاب بود متوجه چیز عجیبی شد.فقط در ده صفحه اول کتاب راهمای آشپزی وجود داشت.بقیه نوشته های پیچیده و ترسناکی بودند.
لودو با ناامیدی به بیرون کمد رفت و دااد زد:ریگولس،بقیه این کتاب کجاست؟
ریگولس شونه هاش رو پایین انداخت.اما مورفین فریاد زد:این همون کتابه.به ریش مرلین شوگند،این همون کتابه.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۱۷ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و نجینی در اثر گاز تسترال کوچیک شدن!مرگخوارا به دنبال راه حلی برای حل این مشکل هستن.تصمیم میگیرن کتاب آنی مونی رو که راه حل اینجور مشکلات توش نوشته شده پیدا کنن.برای پیدا کردن کتاب باید اتاق سابق انی مونی رو که الان متعلق به ریگولوسه بگردن.
لودو و ایوان وارد کمد داخل اتاق میشن!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ده دقیقه بعد صدای لودو از اعماق کمد به گوش رسید.
-اربااااااب...اینجا یه چیزی پیدا کردم که شاید به دردتون بخوره.

بلاتریکس کمی جلوتر رفت و "چیز" مورد نظر لودو را گرفت.
-پیش بند بچه؟ای گستاخ!...به نظرت این چه استفاده ای میتونه برای ارباب داشته باشه؟:vay:

صدای لودو که همچنان در اعماق کمد مخفی شده بود مجددا به گوش رسید.
-خب هر قاشقی براشون بزرگه.گفتم بهتره موقع غذا خوردن رداشونو کثیف نکنن.همین یه دست رو داریم .برای این سایز ردا پیدا نمیشه که.وری ایکس اسمال شدن...راستی یه چیز دیگه هم پیدا کردم.ولی شک دارم که بدمش یا ندم!

بلا همانطور که سعی میکرد با لبخندهای ملیجحانه خشم لرد را کنترل کند پرسید:
-چی هست؟

-خب...اینجا کلی وسایل بچه هست که ممکنه به دردمون بخورن.ولی تو اول بگو ببینم...ارباب میتونن برن دستشویی یا ...؟

بلا کروشیوی سرگردانی به داخل کمد فرستاد.ولی کروشیو هم نتوانست در آن آشفته بازار لودو را پیدا کند و بعد از مدتی روی هوا ناپدید شد.بلا به یاد آورد که مرگخوار دومی هم برای جستجو داخل کمد رفته بود.
-هی ایوان...کجایی تو؟چرا ساکتی؟چیزی پیدا نکردی؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.