1.یک نفر رو به انتخاب خودتون سلکت کنین و بگین که بود و چه کرد؟ (پنج نمره) در جمعه، چهاردهم ژوئن سال دوهزار و سیزده، یک
روانی راونی گوشهگیر، در گروه اسلیترین پا به عرصهی جادوگران گذاشت!
بنا به گزارشات موجود، دقایقی از عضویتش نگذشته بود که پیامی در چتر مبنی بر:
نقل قول:
ارسال نمود که به علت بیفرهنگی چت در آن دوران، نه تنها با برخورد مدافعان حقوق چت باکس مواجه نشد، بلکه استقبال گرمی هم از این سلامِ پر جنب و جوش وی صورت گرفت!
وی در حالی که هنوز سیب زمینی را دیب دمینی تایپ میکرد، جاه طلبی خود را با عضویت در گروه کاراگاهان به ریاست ارنی مکمیلانِ اسبق برای همه روشن ساخت. در ابتدا بین دو گروه محفل و مرگخواران مردد بود و البته آنها هم کم سر او مردد نبودند، چون هرجا که درخواست میداد درخواستش رد میشد!
بالاخره پس از اینکه آخرین درخواستش در خانهی ریدل تایید نشد، وی با قلبی شکسته و چشمانی پر از اشک به "دفتر توجیهات محفلیه" (در جستجوی راز ققنوس سابق) بازگشت و پس از توجیهات مفصل توسط ناظر وقت، پرسی ویزلی، به محفل ققنوس پیوست.
در آغاز با توجه به این که محفل ققنوس چیزی جز خرابهای خاک خورده با ناظری که سالی یک بار آنلاین میشد نبود، فعالیتهای خود را روی وظایف کاراگاهیاش متمرکز کرد و حتی موفق به دریافت نخستین ستارهی خود در دایرهی کاراگاهانِ دورهی آزادی و پرواز شد. اما با بازگشت مقتدرانهی آلبوس پرسیوال ولفریک وزیر دیگر دامبلدور، مجدداً فعالیتهای سفیدانهی خود را از سر گرفت.
وی از همان ابتدا به میتینگها علاقهی وافری نشان داده و هـِــــی رفته، عکسهای میتینگهای قدیمی را آورده و در چتباکس منتشر میکرد و فریاد میزد:"من میتینگ دوس!
من میتینگ دوس!
" که بعدها هم این علاقهی خود را با شرکت در میتینگهای سایت نمایانتر نمود.
پس از این که تدی ریموس لوپین مسئولیت قلم پر تندنویس را به ماندانگاس دامبلدور! واگذار کرد، او که حالا به فرم ریتا اسکیتر در آمده بود قلم پر تندنویس را از اموال شخصی خود دانسته و بعد از سوسک بازیهای فراوان مسئولیت قلم پر و نظارت قدح اندیشه را بدست آورد.
او که در قالب ریتا اسکیتر، مشکلات و مصائب و
قرررررررچ!های طاقت فرسایی را متحمل شده بود، بار دیگر به قالب اصلیاش یعنی همین راونی گوشهگیر بازگشت و هم اکنون هم خیـــلـــــــی بیآزار، میآید و میرود و خیلی کاری به کار کسی ندارد!
این بود انشا و "یک نفر" ِ سلکت شدهی من!
2.همونطور که دیدین مرلین جان اگه نبودن من امروز بی تدریس میموندم نصفه شبی. همینجا همزمان ازش تشکر میکنم و معذرت میخوام. چیزی که میخواستم بگم این بود که یه رول انتقادی با محوریتِ من بنویسین، بزنین منو قهوه ای کنین نابود کنین خورد و خاکشیر کنین هرکی خاکشیر تر کنه نمره بیشتر میگیره. (بیست و پنج نمره)
آم... جدی گفتم اینو. یه رول انتقادی؟ خب.
شما توش محور باشین؟ خب.
توش شما رو بزنیم و قهوهایتون کنیم؟ اوهوم.
نابودتون کنیم؟ چشم.
خاکشیرتون کنیم آخر سر؟ اونم چشم.
فقط این رو بگم... به قول خودتون؛ به ناموسم قسم! اگر همهی اتفاقات فوق توی رولم اتفاق افتاده باشه و شما ایراد بگیرید و شده نیم نمره بابت بیربط بودن رول به سوال کم کنید، حمله میکنم!(؟!)
شما بخون حالا، متوجه میشی.
**************
- این دیگه چیه آرسینوس؟
- گاریه دیگه، گاری دستی.
نوربرتا که معلوم نبود چارلی کی و چطور حرف زدن یادش داده، با تعجب به گاری دستی نگاه کرد. دو چرخ جلوی آن هیچ موردی نداشتند ولی دو چرخ عقب آن... در واقع دو چرخ عقب آن هم موردی نداشتند. بخش عجیب گاری، محورِ دو چرخِ عقب آن بود! به جای میلهای که چرخها حول آن بگردند، یک شخص موسیاه به عنوان محور نصب شده بود. (این از محوریت ریگولوس!
)
نوربرتا با دیدن این صحنه آب دهانش را قورت داد و گفت:
- آخه... خب...
آرسینوس که فکر او را خوانده بود گفت:
- حقوق بازنشستگیم کم شده نوربرتا... مجبورم بیام شربت خاکشیر بفروشم!
- خب حالا، چکشّـت رو بذار اونور.
نوربرتا به مخلوط کن روی گاری نگاه کرد که داشت مایعی را که احتمالاً شربت بود را هم میزد، اما در آن اثری از خاکشیر دیده نمیشد.
- خب خاکشیرش کو پس؟
- خاکشیر؟ ئه یادم رفته!
آرسینوس پشت سرش را خاراند، مکثی کرد و فریاد زد:
- ای وای بر من! کسب و کار امروزم فنا شد! بدون خاکشیر چه خاکی توی سرم بریزم؟ چطوری پول امروزمو در بیارم هفت سر عائله رو سیر کنم؟
نوربرتا تا به حال اشک آرسینوس، آن مرگخوارِ جدی و معجون سازِ رسمیِ ولدمورت و اجل معلق را ندیده بود. در حالی که از این موضوع که فقر و نداری چه بلاهایی که سر انسانها نمیآورد سخت متاثر شده بود، با چشمانی مملو از اشک اژدها به آرسینوس گفت:
- غمت نباشه آرسی! الان یه راهی پیدا میکنیم.
- چه راهی آخه؟
- آم... چطوره این یاروئه...
- ریگولوس بلک.
- آره، این ریگولوس رو خاکشیر کنیم؟ تازه بیست و پنج نمره هم داره!
آرسینوس دستی به نقابش کشید، کراواتش را صاف کرد، ردای سیاهش را تکاند، نگاهی به خیابانی که در آن زیر آفتاب سوزان ایستاده بود و میخواست به مردم تشنهاش خاکشیر بفروشد انداخت. دست آخر وقتی مطمئن شد که به قدر کافی فضاسازی کرده چشم غرهای به نوربرتا رفت و گفت:
- کی بهت اجازه داد چکشمو ور داری؟
بعد که نوربرتا چکش را زمین گذاشت ادامه داد:
- ضمناً... چطوری میخوای اینو خاکشیر کنی؟
نوربرتا جوابی نداد. به جای آن نگاهی به ریگولوس کرد که به جای محور زیر گاری بسته شده بود و یک پارچه در دهانش فرو کرده بودند. بالهایش را باز کرد و... نفس آتشینش را به سمت او فرستاد. ریگولوس با دهان بسته نمیتوانست جیغ بزند.
ریگولوس ابتدا بر اثر حرارت قهوهای شد!
سپس سیاه شد.
و سپس آن قدر سوخت تا پودر و نابود شد!
نوربرتا هم از فرصت استفاده کرد و ذرات باقی مانده از ریگولوس را آن قدر کوبید تا حسابی خورد و خاکشیر شد. دست آخر هم دانههای خاکشیر را از روی زمین بر داشت و توی مخلوط کن آرسینوسِ ذوق زده ریخت!
دقایقی بعد- یه لیوان بزرگ چقدر میشه؟
- ده گالیون خانوم کوچولو.
-
ده گالیون؟!آرسینوس با خونسردی یک "بله!
" تحویل دختر بچه داد. مادر دخترک با عصبانیت گفت:
- مگه شهر هرته آقا؟ نمیخواد دخترم! من از این آقا به خاطر گرون فروشی شکایت میکنم اصلاً.
آرسینوس از پشت نقاب پوزخندی زد و گفت:
- دست فروشها قانون ندارن، شکایتتون هم به جایی نمیرسه. یا نخرین، یا اگه میخواین یه لیوانش ده گالیونه.
مادر جواب نداد و دختر بچهی گریان را کشان کشان از آن جا برد. نوربرتا که از عقب شاعد ماجرا بود، خرسند از این که با گران فروشیِ آرسینوس رولش انتقادی هم شده بود، بال گشود و به سمت آسمان بیانتها پرواز کرد.
پایان!
سوال مخصوص دانش آموزان رسمی:
در واقع همونطور که دیدین بالغ بر ده نمره نمره ی مفت میدم بنده.
بنابرین بِیسد آن دِ فکت که استر گف شیوه تدریس یاروئه و شخصیه و این صحبتا، دوس داشتم سوال بدم که آیا من خیلی خوشگلم؟! پنج نمره
منتها خب آسلام دس پای مارو بسته و مجبورم این سوالو بدم:
نظرتون چیه؟
چیه خب؟ نظرتون چیه؟ سوالمه. ناموس قسم حمله میکنم کسی ایراد بگیره. نظر من؟ واقعاَ؟
خب راستش نمیدونم چی بگم... این اولین بار... یعنی چیزه... یه دفعه گفتین دست پاچه شدم.
راستش با اجازهی آقا بزرگ، ننه هاگرید، کاکا چارلی، خان داداش و سایر بزرگترای فامیل...
نظرم مثبته!
من مدلم این طوریه که بعد ارسال پست از اول میخونمش، بعد سر هر غلط نگارشی یه ویرایش میزنم، ارسال میکنم بعد بقیهشو میخونم! واسه همین خیلی ویرایش شد، شرمنده!