- ای بابا! همینجا گذاشته بودیمش. پس کجاست؟
- پس دانش آموز این جا بود!
آلکتو با شنیدن این صدا جا خورد.
- دانش آموز چطور جرئت کرد که از سر کلاس جیم شد؟ چطور جرئت کرد به ارباب ریگولوس اهمیت نداد؟
آلکتو ماتش برده بود؛ کریچر همانطور تند تند صحبت می کرد.
- اصلا تو اینجا تو جنگل ممنوعه چی کار کرد؟ چطور این وقت شب به جای اینکه تو رخت خواب بود، اینجا اومد؟
آلکتو که نطقش را بازیافته بود، به سخن آمد.
- اومدیم که اومدیم! عشقمون کشید بیایم اینجا هوا بخوریم. به تو چه؟ سر پیازی یا تهش؟!
کریچر عصبانی شده بود و درحالی که خود زنی می کرد گفت:
- کریچر استاد بود! به کریچر ربط داشت.
آلکتو نمی دانست که کریچر استاد معجون سازی است؛ زیرا هرگز پایش را هم در کلاس معجون سازی نگذاشته بود.
- چه حرفا مگه جنم استاد می شه؟ به حق چیزای ندیده!
کریچر که از فرط عصبانیت موهایش را می کند گفت:
- دانش آموز هم به کریچر بی احترامی کرد هم به ارباب ریگولوس. کریچر باید معجون وایتکس رو تو حلق دانش آموز کرد تا ادب شد.
آلکتو که استاد بودن کریچر را باور نکرده بود، کریچر را به عقب هل داد.
- برو بینیم باو! نگا کن ببین یه جن چطوری واس ما شاخ شده؛ بر کنار بذا باد بیاد.
از نظر کریچر وایتکس ریختن در دهان آلکتو کافی نبود. او باید یک تنبیه سنگین تر برای همچین دانش آموز بی تربیتی در نظر می گرفت.
کریچر با یک بشکن غیب شد. آلکتو هم که خیال کرده بود کریچر بیخیال او شده است؛ مشغول کندن زمین شد. اما هر چه که بیشتر زمین را می کند، ناامید تر می شد.
پس از چند دقیقه سر و کله کریچر پیدا شد در حالی که فنریر خواب آلود و خمیاز کشان را، همراه خود می کشید. آلکتو آن قدر مشغول بود که متوجه حضور آن دو نشد.
- آقای مدیر کریچر شکایت داشت! این دانش آموز سر کلاس ها حاضر نشد، بلبل زبانی کرد، و این وقت شب به جنگل اومد و زمین رو کند. کریچر اشد مجازات رو برای این دانش آموز خواست.
فنریر در حالی که خمیازه می کشید کلاه خواب خود را تنظیم کرد.
- وایسا ببینیم دوشیزه کرو برای دفاع از خودش چی داره.
آلکتو درحالی که زبانش بند آمده بود، ابتدا نگاهی به کریچر عصبانی و سپس نگاهی به فنریر انداخت. در حالت معمول او ترسی از کسی نداشت اما در مورد فنریر فرق می کرد. فنریر گرگینه خطرناکی بود و ملت را به سوسیس کالباس تبدیل می کرد؛ حالا مدیر هم شده بود و با منویش هر کاری که دلش می خواست می کرد.
آب دهانش را به زحمت قورت داد.
- چیزه جناب مدیر، اومده بودیم یکم هوا بخوریم!
فنریر از اینکه این وقت شد به جای اینکه در تخت خواب گرم و نرمش باشد در جنگل ممنوعه است، بسیار ناراضی بود.
- مطمئنا دلیل خوبی برای نقض قوانین نیست.
آلکتو با این فکر که فنریر دوست و هم گروهی خودش است، دلش را به دریا زد و حقیقت را گفت.
- خب ما یه چاقو عتیقه داشتیم، ملت همش می خواست ع چنگمون دربیارنش ما هم یه شب اومدیم اینجا چالش کردیم. حالا هم که لازمش داریم پیداش نمی کنیم.
فنریر با بی حوصلگی خمیازه کش دار دیگری کشید.
- متاسفانه اصلا دلیل خوبی نیست. با این رفتاری که دارید مجبورم تنبیهتون کنم.
کریچر لبخند کریهی بر لب داشت.
فنریر نگاهی به منو مدیریت خودش انداخت و رو گزینه "کالباس شدن" کلیک کرد. قبل از اینکه آلکتو حتی بتواند فریاد بکشد، تبدیل به کالباس شد.
- خیالت راحت شد؟ حالا می تونم برم؟
کریچر با خوشحالی سرش را تکان داد و با یک بشکن غیب شد.