هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲:۱۲ جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
آقای هسپر بلک!

پاسخی که به نفر قبل دادم رو برای تو هم کپی می‌کنم.

به نظر میاد پست تدریس رو درست مطالعه نکردی، چون برای تکلیف اول خواسته شده که یک رولی بزنی نه این که صرفا وسایل رو لیست و توصیف کنی. یه رول بزن که به کوچه ناکترن رفتی و اونجا فروشگاه‌هایی که می‌بینی و وسایل جادوی سیاهی که داخلشون هستن رو توصیف کن. در واقع خودت رو بذار توی موقعیتی که به اونجا رفتی و داری وسایل رو می‌بینی.

چالش اولت تایید نمی‌شه تا با یک رول برگردی.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸:۰۸ جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

هسپر بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰:۱۱ سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۴:۵۶:۵۸ جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموز سال‌پایینی
جـادوگـر
اسلیترین
پیام: 5
آفلاین
"چالش اول"

سنگ سرخ سحر جواهری درست مانند یاقوت قرمز بود که خیلی زيبا بود و می‌درخشید، اما پر از جادوی سیاه بود. هرکس برای طولانی‌مدت صاحب آن بود، تسخیر می‌شد و فقط قادر به کارهایی بود که سنگ به او می‌گفت. سنگ آنقدر او را تحت کنترل نگه می‌داشت که کم‌کم شخصیت قبلی آن فرد را از بین ببرد، بعد خودش ناپدید می‌شد و به سراغ قربانی بعدی‌اش می‌رفت.

انگشتر نگین ارغوان انگشتری زيبا با یک جواهر بدلی قرمز بود که هرکسی که آن را به دست می‌کرد را می‌کشت. کافی بود یک نفر تنها سی ثانیه آن را به دست کند تا قلبش از تپش بازدارد و ریه‌هایش نابود شوند. می‌گفتند سال‌ها پیش، جادوگری سیاه با زنی زيبا ازدواج می‌کند غافل از اینکه همسرش ساحره‌ای مهربان است. او به محض اینکه این را می‌فهمد حلقه‌ی ازدواج همسرش را می‌دزدد و آن را نفرین می‌کند. این حلقه همان انگشتر نگین ارغوان است.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۲:۲۶:۱۸ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
آقای هوریس اسلاگهورن!

به نظر میاد پست تدریس رو درست مطالعه نکردی، چون برای تکلیف اول هم خواسته شده بود که یک رولی بزنی نه این که صرفا وسایل رو لیست و توصیف کنی. یه رول بزن که به کوچه ناکترن رفتی و اونجا فروشگاه‌هایی که می‌بینی و وسایل جادوی سیاهی که داخلشون هستن رو توصیف کن. در واقع خودت رو بذار توی موقعیتی که به اونجا رفتی و داری وسایل رو می‌بینی. جدای از این، توصیفات هر وسیله خوب بودن.

چالش اولت تایید نمی‌شه تا با یک رول برگردی.


با این که چالش دوم باید بعد از اولی انجام بشه، اما این‌بار استثناء قائل می‌شم و قبل از تایید چالش اول چکش می‌کنم. دیالوگ‌های پستت خوب بودن، به جز این که گیلدوری مدام اول حرفاش "بله" رو تکرار می‌کنه. سعی کن در این مواقع خلاقیت به خرج بدی و از تکرار یه کلمه تکرار بپرهیزی و به جاش با کلمات معادل یا جملات دیگه جایگزینش کنی. مثل "درسته، اینطور به نظر میاد، همینطوره و...". در ادامه چند نکته دیگه هست که باید تو رولای بعدیت رعایت کنی.

اول: هیچ جمله‌ای نباید بدون فعل رها بشه. بنابراین برای توصیفاتی که قبل از دیالوگ آوردی، درست نیست که بدون فعل وسط جمله دو نقطه بزنی و دیالوگ رو بنوسی. باید حتما جمله رو کامل کنی و بعد دیالوگ رو بیاری. این مورد در مورد اکثر دیالوگ‌های پستت برقراره که من یکیشون رو مثال می‌زنم و تصحیح می‌کنم:
نقل قول:
گیلدوری با لبخند:
– اوه، سانتور‌ها! اونا موجودات خارق‌العاده‌ای هستن. اونا ترکیبی از انسان و اسب هستند و معمولاً در جنگل‌ها زندگی می‌کنن. اونا به شدت به طبیعت وابستگی دارن.

گیلدروی لبخندی می‌زند.
– اوه، سانتور‌ها! اونا موجودات خارق‌العاده‌ای هستن. اونا ترکیبی از انسان و اسب هستند و معمولاً در جنگل‌ها زندگی می‌کنن. اونا به شدت به طبیعت وابستگی دارن.


دوم: وقتی دو نفر (چند نفر) دارن دیالوگای پشت سر هم می‌گن، باید بین تمام دیالوگ‌ها یک بار اینتر بزنی. در حالی که چند جای پستت دو بار اینتر زده بودی و حتی یک‌جا به نظر میاد سه بار اینتر زدی! حواست باشه که ما همیشه چه برای دیالوگ، چه توصیفات یا هرجای دیگه، بسته به موقعیت فقط و فقط یا یک بار اینتر می‌زنیم یا دو بار. سه بار اینتر یا بیشتر از اون درست نیست! توضیحاتی که دادمو روی یه بخش از رولت پیاده می‌کنم:
نقل قول:
– فکر می‌کنی ما بتونیم روزی با سانتور‌ها ملاقات کنیم؟


– چرا که نه؟ فقط کافیه یه سر به جنگل ممنوعه بزنیم. البته دور از چشم پروفسور مک‌گونگال!


– فکر می‌کنی ما بتونیم روزی با سانتور‌ها ملاقات کنیم؟
– چرا که نه؟ فقط کافیه یه سر به جنگل ممنوعه بزنیم. البته دور از چشم پروفسور مک‌گونگال!



لطفا حتما یک‌بار دیگه نکات پست تدریس رو مطالعه کن. اگه اشکالاتی که گفتم و نکات تدریس توی رول‌های بعدیت وجود داشته باشه متاسفانه نمی‌تونی چالش‌های بعدی رو تایید بشی.

چالش دومت تایید می‌شه.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱:۲۰:۰۷ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

هوریس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۰:۵۹ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۸:۳۲:۱۱ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
از هاگوارتز
گروه:
جادوآموز سال‌پایینی
اسلیترین
جـادوگـر
پیام: 9
آفلاین
تکلیف اول: توصیف یک ابزار جادوی سیاه

نام گردنبند: گردنبند سایه‌ساز

ظاهر و طراحی:
گردنبند سایه‌ساز دارای زنجیری از جنس نقره سیاه است که به زیبایی و با دقت طراحی شده است. زنجیر به طول تقریبی ۵۰ سانتی‌متر است و دارای حلقه‌های کوچک و بزرگ است که به صورت متناوب در کنار هم قرار گرفته‌اند. این زنجیر به قدری سبک است که به راحتی بر روی گردن می‌نشیند، اما در عین حال حس سنگینی و قدرت را منتقل می‌کند.

آویز گردنبند:
در مرکز گردنبند، آویزی به شکل یک دایره‌ی بزرگ وجود دارد که قطر آن حدود ۴ سانتی‌متر است. این دایره از سنگی تیره و شفاف ساخته شده که به نظر می‌رسد درون آن توده‌ای از دود سیاه در حال حرکت است. این سنگ توانایی جذب انرژی‌های منفی و تاریک را دارد. در لبه‌های دایره، طراحی‌های پیچیده‌ای از نمادهای باستانی و جادوگری حک شده که هر کدام نمایانگر قدرت‌های خاصی هستند.

طلسم و قدرت‌ها:
گردنبند سایه‌ساز با طلسمی سیاه احضار شده است که به صاحب آن اجازه می‌دهد تا از قدرت‌های تاریک بهره‌برداری کند. این طلسم شامل چندین عنصر جادویی است:

احضار سایه‌ها: صاحب گردنبند قادر است سایه‌ها را احضار کند و از آن‌ها برای جاسوسی یا ایجاد ترس در دیگران استفاده کند. این سایه‌ها می‌توانند به صورت موجودات غیرملموس ظاهر شوند و اطلاعاتی را از اطراف جمع‌آوری کنند.

پنهان‌سازی: با پوشیدن این گردنبند، صاحب آن می‌تواند به مدت کوتاهی در برابر دید دیگران پنهان شود. این قابلیت به او اجازه می‌دهد تا از خطرات فرار کند یا به راحتی در مکان‌های غیرقابل دسترس حرکت کند.

تأثیرگذاری بر احساسات: گردنبند سایه‌ساز توانایی تأثیرگذاری بر احساسات دیگران را دارد. صاحب آن می‌تواند ترس، ناامیدی یا حتی وسوسه را در دل دیگران بکارد و از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.

محافظت و هشدارها:
این گردنبند همچنین دارای یک سیستم حفاظتی است. اگر فردی غیرمجاز سعی کند از قدرت‌های آن سوءاستفاده کند، انرژی منفی موجود در سنگ اوبسیدین جادویی به شدت افزایش می‌یابد و ممکن است باعث آسیب به فرد شود. بنابراین، تنها جادوگران با تجربه و آگاه باید از این گردنبند استفاده کنند.

حس و حال:
وقتی که کسی گردنبند سایه‌ساز را بر گردن می‌آویزد، حس سنگینی و قدرتی عجیب او را فرا می‌گیرد. این حس گاهی اوقات با صدای خفیفی شبیه به زمزمه‌ای در گوش همراه است که گویا ارواح تاریک او را به چالش می‌کشند. همچنین، وقتی کسی به آویز نگاه کند، احساس می‌کند که چیزی درون آن در حال حرکت است، گویی که خود سنگ داستان‌های ناگفته‌ای را در دل دارد.

گردنبند سایه‌ساز، نه تنها یک وسیله جادویی بلکه نمادی از قدرت تاریک و خطراتی است که همراه خود دارد. کسانی که قصد خرید آن را دارند باید آماده‌ی مواجهه با عواقب تصمیمات خود باشند.

تکلیف دوم: مکالمه بین هوریس اسلاگهورن و گیلدوری لاکهارت در قطار هاگوارتز درباره سانتور‌ها

قطار هاگوارتز در حال حرکت به سمت مدرسه جادوگری هاگوارتز است. هوریس و گیلدوری در یک کوپه نشسته‌اند، پنجره باز است و باد ملایمی در حال وزیدن است. صدای چرخ‌های قطار و گفت‌وگوی دانش‌آموزان دیگر در پس‌زمینه به گوش می‌رسد.

هوریس با نگاهی به بیرون رو به گیلدوری:
– گیلدوری، فکر می‌کنی در جنگل‌های ممنوع، سانتور‌ها چه شکلی زندگی می‌کنن؟ من همیشه کنجکاو بودم راجب این موضوع.

گیلدوری با لبخند:
– اوه، سانتور‌ها! اونا موجودات خارق‌العاده‌ای هستن. اونا ترکیبی از انسان و اسب هستند و معمولاً در جنگل‌ها زندگی می‌کنن. اونا به شدت به طبیعت وابستگی دارن.

هوریس چشمانش را بزرگ می‌کند.
– واقعاً؟ پس یعنی اونا هم مثل دیمنتورها می‌تونن احساسات رو حس کنن؟

گیلدوری به نشانه تاکید سرش را تکان می‌دهد.
– بله! سانتور‌ها به طور خاص درک عمیقی از احساسات و وضعیت روحی افراد دارن. اونا می‌تونن آینده رو پیش‌بینی کنن و از طریق ستاره‌ها و طبیعت پیام‌هایی دریافت کنن.

هوریس با شگفتی:
– این خیلی جالبه! به نظرت اوناهم برای خودشون رئیس دارن ؟

– بله، یکی از معروف‌ترین سانتور‌ها، فلیوره. اون تو جنگل‌های ممنوعه زندگی می‌کنه و به خاطر حکمت و دانشش شناخته شدست. به طوری که میتونه حوادث آینده رو پیش بینی کنه!

– اون واقعاً این توانایی رو داره؟

گیلدوری با نگاهی جدی:
– بله، اما اون همیشه نمی‌تونه آینده رو به وضوح ببینه. گاهی اوقات، پیش‌بینی‌هاش مبهم هستن و نیاز به تفسیر دارن. این یکی از دلایل جذابیت سانتور‌هاست؛ اونا مثل معماهایی میمونن که باید حل بشن.

در این لحظه، یکی از دانش‌آموزان وارد کوپه می‌شود و با هیجان و صدای بلند می‌گوید:

– بچه‌ها! شنیدید که یک گروه سانتور در جنگل‌های ممنوعه دیده شدن؟!

هوریس به سمت دانش‌آموز نگاه می‌کند.
–واقعاً؟ چه خبر جالبی!

– بله، این خبرها همیشه هیجان‌انگیزن. سانتور‌ها معمولاً از انسان‌ها دوری می‌کنن، اما وقتی دیده بشن، یعنی چیز مهمی داره اتفاق میفته!!

دانش‌آموز خارج می‌شود و هوریس و گیلدوری دوباره به صحبت ادامه می‌دهند.
هوریس با چهره ای متفکر به بیرون خیره شده.
– فکر می‌کنی اگه با سانتور‌ها صحبت کنیم، چه چیزایی قراره ازشون بشنویم؟

– احتمالاً خیلی چیزا! اونا به طبیعت احترام میزارن و ازش محافظت می‌کنن. شاید بتونن به ما درباره‌ی اهمیت حفظ محیط زیست آموزش بدن. هر موجودی تو این دنیا نقش خاصی داره. حتی دیمنتورها هم نمایانگر جنبه‌های تاریک وجود ما هستن. اما سانتور‌ها نمایانگر حکمت و ارتباط با طبیعت هستن.

قطار ناگهان کمی تکان می‌خورد و صدای خنده و شوخی از کوپه‌های دیگر به گوش می‌رسد. در این لحظه، یکی از معلمان وارد کوپه می‌شود و با صدای بلند می‌گوید:
– بچه‌ها! لطفاً ساکت باشید! ما به زودی به هاگوارتز میرسیم. امیدوارم آماده درسای جدید باشید.

معلم خارج می‌شود و هوریس و گیلدوری دوباره به گفتگو ادامه می‌دهند.

– فکر می‌کنی ما بتونیم روزی با سانتور‌ها ملاقات کنیم؟


– چرا که نه؟ فقط کافیه یه سر به جنگل ممنوعه بزنیم. البته دور از چشم پروفسور مک‌گونگال!

قطار به آرامی وارد ایستگاه هاگوارتز می‌شود و هوریس و گیلدوری با هیجان آماده‌ی پیاده شدن می‌شوند. هوریس و گیلدوری با امیدواری به سمت مدرسه حرکت می‌کنند تا شاید روزی بتوانند با سانتور‌ها ملاقات کنند.


Prof.slughorn


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱:۱۶:۲۹ سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
دوشیزه یولا بلک!

شاگرد با استعدادی هستی دختر جان. به نکات قبلی هم خوب توجه کردی... پس وقتش رسیده یه نکته حرفه‌ای‌تر بهت بگم.

بهتره برای معرفی گوینده به صورت تکراری ننویسی گفت: یا پرسید: و... می‌تونی بجای اینکار یه توصیف از شخصیت بیاری که حالتش در اون لحظه رو توضیح بده و آخرش نقطه بذاری و بعدش دیالوگ اون شخصیت رو بنویسی. مثلا:

"لبخندی پر اعتماد به نفس که از حسی درونی‌ام سر چشمه می‌گرفت بر لبانم نقش بست.
- قبول. ولی من مطمئنم که چیزی پیدا می‌کنیم. ما به زودی وارد دنیایی از ماجراجویی‌های جادویی می‌شیم که تا حالا تجربه نکردیم."

همون‌طور که می‌بینی توصیف مرتبط با یولاست و دیالوگ هم بهش متصله پس دیگه نیازی به نقل قول نداریم. اینطوری توصیفاتت حرفه‌ای تر می‌شن.

از روند پیشرفتت خیلی راضیم. امیدوارم توی کلاسای دیگه‌ هم موفق باشی. حتما توی تاپیک‌های عمومی ایفا هم فعالیت کن... مطمئن باش همه از خوندن پستات لذت می‌برن.

چالش دومت هم تایید می‌شه.


پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴:۴۹ دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

یولا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰:۱۰ جمعه ۵ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۴:۰۲ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 12
آفلاین
چالش دوم

نشسته بودم تو کوپه قطار هاگوارتز، جایی که همیشه بهترین جا برای گپ و گفت‌های جادویی بود. کنارم، تئو نات، پانسی پارکینسون و بلیز زابینی نشسته بودن. هر کدوم از اونا، دانش‌آموزای باهوش و تیزبین اسلیترین بودن.
پانسی با هیجان گفت:
- یولا، شنیدی پروفسور مک‌گونگال گفته امسال تو جنگل ممنوعه موجودات جدید پیدا شدن؟

با اعتماد به نفس جواب دادم:
- آره، شنیدم. جنگل ممنوعه همیشه پر از اسرار و موجودات جادویی بوده. ولی می‌دونی، چیزی که بیشتر از همه تو ذهنم مونده، درختای جادوییه که گفته شده اونجا هستن.

تئو با شک پرسید:
- درختای جادویی؟ اینم یکی از داستانای خیالیه یا واقعا وجود دارن؟

با لبخند مغرورانه گفتم:
- البته که وجود دارن. در حقیقت، سه تا درخت خاص تو جنگل ممنوعه هست که هر کدوم ویژگی‌های خاصی دارن. ولی برای اینکه بیشتر بفهمین، یه معما دارم براتون.

چشمای بلیز برق زد:
- معما؟ بگو ببینم، چی تو چنته داری؟

شروع کردم.
- تصور کنین که وارد جنگل ممنوعه شدین و سه تا درخت جادویی پیدا کردین. هر کدوم از این درختا یه قدرت خاص بهتون می‌دن. یکی از درختا نور جادویی تولید می‌کنه که تو تاریکی کمک می‌کنه. دومی میوه‌های جادویی می‌ده که قدرتای ویژه‌ای بهتون می‌بخشن و درخت سوم یه دروازه به دنیای دیگه باز می‌کنه که می‌تونه شما رو به مکانای ناشناخته ببره. حالا، اگه شما بودین، کدوم درخت رو انتخاب می‌کردین و چرا؟

پانسی که همیشه دوست داشت اولین باشه، با اطمینان گفت:
- من درخت نور جادویی رو انتخاب می‌کنم. نور همیشه به کار میاد و تو تاریکی جنگل ممنوعه خیلی مفیده.

تئو با همون شکاکیت همیشگیش گفت:
- ولی نور همیشه نمی‌تونه همه مشکلات رو حل کنه. من فکر می‌کنم میوه‌های جادویی بیشتر کمک می‌کنن، چون ممکنه قدرتایی بدن که تو شرایط مختلف به درد بخورن.

بلیز کمی فکر کرد و بعد با اعتماد به نفس گفت:
- من درخت دروازه به دنیای دیگه رو انتخاب می‌کنم. دنیای ناشناخته پر از امکانات و فرصتای جدیده. با این دروازه، می‌تونم چیزای بیشتری یاد بگیرم و کشف کنم.

با لبخند مغرورانه به همه نگاه کردم.
- هر کدوم از شما دلایل خوبی دارین. ولی واقعیت اینه که تو دنیای جادو، هیچ انتخابی کاملا درست یا غلط نیست. مهم اینه که بتونیم با توجه به شرایط و نیازای خودمون، بهترین تصمیم رو بگیریم.

تئو که هنوز کمی شکاک بود، پرسید:
- و اگه این درختا واقعا وجود داشته باشن، چطور می‌تونیم مطمئن بشیم که قدرتاشون واقعیه؟

با لبخند مرموزی جواب دادم.
- این دقیقا همون چیزیه که باید کشف کنیم. شاید یه روز، وقتی به اندازه کافی شجاع و آماده باشیم، بتونیم به جنگل ممنوعه بریم و خودمون اونا رو ببینیم.

پانسی با شوق گفت:
- حتما باید این کار رو بکنیم. فکر کنین، اگه واقعا این درختا رو پیدا کنیم، می‌تونیم تاریخ‌ساز بشیم.

تئو که هنوز کمی شکاک بود، گفت:
- به هر حال، باید مطمئن بشیم که این داستانا واقعیه. من نمی‌تونم فقط با شنیدن حرفای دیگران قانع بشم.

بلیز با لبخند گفت:
- پس بیاین یه نقشه بکشیم. وقتی به هاگوارتز رسیدیم، می‌تونیم از پروفسور مک‌گونگال یا حتی هاگرید درباره این درختا بیشتر بپرسیم. اگه اونا تایید کنن، می‌تونیم برنامه‌ریزی کنیم که چطور به جنگل ممنوعه بریم.

پانسی با هیجان سر تکون داد.
- موافقم. این ماجراجویی می‌تونه بهترین تجربه‌مون باشه. و اگه واقعا این درختا رو پیدا کنیم، می‌تونیم چیزای زیادی یاد بگیریم و شاید حتی بتونیم از قدرتاشون استفاده کنیم.

تئو با لبخند کمرنگ گفت:
- خوب، اگه اینقدر مطمئنید، منم همرا‌تون میام. ولی اگه چیزی پیدا نکردیم، باید اعتراف کنین که حق با من بوده.

با لبخند به همه نگاه کردم و گفتم:
- قبول. ولی من مطمئنم که چیزی پیدا می‌کنیم. ما به زودی وارد دنیایی از ماجراجویی‌های جادویی می‌شیم که تا حالا تجربه نکردیم.

بحث ما ادامه داشت و هر لحظه بر هیجانمون اضافه می‌شد.
این مکالمه باعث شد که همه بیشتر از قبل منتظر رسیدن به هاگوارتز و شروع این ماجراجویی شگفت‌انگیز باشیم. قطار به مسیر خودش ادامه می‌داد و ما با هر لحظه بیشتر به دنیای جادویی و اسرارآمیز نزدیک‌تر می‌شدیم. هدف من روشن بود: این کشف بزرگ رو به نام گروه اسلیترین ثبت کنیم و نشون بدیم که اسلیترین‌ها بهترین هستن.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲:۲۵ دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
دوشیزه یولا بلک!

رولی که نوشتی و توصیفاتت عالی بودن. از نظر من اول‌شخص نوشتن کار راحتی نیست که تو خوب از پسش براومدی. سرعت پیشبرد داستان هم خوب و مناسب بود. اما انگار پست تدریس رو مطالعه نکرده بودی، چون نکاتی که در مورد دیالوگ اونجا گفته شده رو رعایت نکردی که ازت می‌خوام حتما بخونی. لطفا برای چالش بعدی نکات زیر رو رعایت کن:

اول: برای نوشتن دیالوگ بعد از "-" حتما اسپیس بزن (فاصله بده) و بعد دیالوگ رو بنویس. مثال:
- چیزی توجهت رو جلب کرده، دختر جوان؟

دوم: برای تمام افعالی که قبل از دیالوگ اومدن دو نقطه گذاشتی. در حالی که فقط افعالی مثل "گفت، پرسید، پاسخ داد و..." بعدشون ":" قرار می‌گیره. سایر افعال باید با یک نقطه "." پایان پیدا کنن. شاید اینجا سوال برات پیش بیاد که اگه دو نقطه نذارم خواننده از کجا بفهمه دیالوگ رو همون شخص بیان کرده؟
جوابش توی پست تدریسه که اگه به طور خلاصه بخوام بگم وقتی آخرین توصیفات قبل از دیالوگ، متعلق به شخصی هست که دیالوگ رو به زبون آورده، با زدن یک‌بار اینتر دیالوگ رو می‌نویسم. و اگه آخرین فاعل توصیفات متفاوت از گوینده دیالوگ هست، دو بار اینتر می‌زنیم و بعد دیالوگ میاد. به این شکل:

مرد لبخندی محو بر لب آورد و به گوی بلورین اشاره کرد.
- این گوی، قدرتی بی‌نظیر داره. می‌تونه آینده رو نشون بده، ولی مراقب باش، هرگز چیزی رو که نمی‌تونی کنترل کنی، احضار نکن.


همون‌طور که می‌بینی بین دیالوگ و توصیفات قبلش، یک‌بار اینتر زده شده. چون هم توصیفات و هم دیالوگ متعلق به یک نفر هستن.

چالش اولت تایید می‌شه.


پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹:۰۵ دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

یولا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰:۱۰ جمعه ۵ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۴:۰۲ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 12
آفلاین
چالش اول:

با قدم گذاشتن به کوچه ناکترن، حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت. تاریکی و سکوت مرموز در این کوچه حکم‌فرما بود. آسمان ابری و تاریک، به کوچه حالتی مرموز و ترسناک داده بود. دیوارهای قدیمی و نمور با تابلوهای قدیمی و فرسوده که اسامی ناشناخته و غریبی رویشان حک شده بود، توجه‌ام را جلب کردند.

نوری کم‌سوتر از شعله شمع از درون مغازه‌ها به بیرون می‌تابید و سایه‌های عجیب و غریبی روی سنگ‌فرش‌های کثیف و ترک‌خورده نقش می‌بست. بوی تند و تلخی در هوا پیچیده بود که حسی از خطر و هیجان را در من برانگیخت. اینجا، جایی بود که همیشه آرزوی دیدنش را داشتم.

قدم‌هایم را آهسته و محتاطانه برداشتم و به اطراف نگاهی انداختم. مغازه‌های تاریک و کهنه با ویترین‌های پر از اشیای عجیب و غریب، توجه‌ام را به خود جلب کردند. در یکی از ویترین‌ها، یک گردنبند طلایی با سنگ‌های سیاه براق قرار داشت که جاذبه‌ای مرموز و خطرناک از خود ساطع می‌کرد. این گردنبند به نظر می‌رسید که قدرتی فراتر از تصور دارد.

به سمت مغازه‌ای که ابزار و وسایل جادوی سیاه را می‌فروخت نزدیک شدم. درون مغازه، نور کم و فضای مرموزی حاکم بود. قفسه‌ها پر از کتاب‌های کهنه و تاریکی بودند که به نظر می‌رسید هر کدامشان رازهای ناگفته‌ای را در دل خود دارند. در گوشه‌ای، چوبدستی‌های عجیبی قرار داشتند که هرکدام با طراحی‌های منحصر به فرد و سنگ‌های قیمتی تزئین شده بودند.

توجه‌ام به یک گوی بلورین جلب شد که درون آن مهی غلیظ و سیاه جریان داشت. این گوی بلورین به نظر می‌رسید که می‌تواند ارواح را احضار کند یا آینده تاریکی را نشان دهد. در کنار آن، یک کتاب بزرگ و سنگین با جلد چرمی قرار داشت که حروفی طلایی روی آن حک شده بود. این کتاب با زنجیرهایی بسته شده بود و حس می‌کردم اگر آن را باز کنم، دنیاهای ناشناخته‌ای به رویم گشوده خواهد شد.

در حالی که به دقت به هر کدام از این وسایل نگاه می‌کردم، صدایی از پشت سرم بلند شد:

-چیزی توجهت رو جلب کرده، دختر جوان؟

به آرامی برگشتم و مردی با لباس‌های کهنه و چهره‌ای سخت دیدم. او چشمانی تیزبین و نگاهی نافذ داشت که انگار تمام رازهای من را می‌خواند. با لبخندی محکم و بدون ترس جواب دادم:

-بله، به نظر می‌رسه اینجا پر از اسرار و جادوهای سیاهه که من به دنبالشون هستم.

مرد لبخندی محو بر لب آورد و به گوی بلورین اشاره کرد:

-این گوی، قدرتی بی‌نظیر داره. می‌تونه آینده رو نشون بده، ولی مراقب باش، هرگز چیزی رو که نمی‌تونی کنترل کنی، احضار نکن.
بدون اینکه چشم از گوی بردارم، با اطمینان گفتم:

-من از هیچ‌چیز نمی‌ترسم. اومدم تا قدرت واقعی رو پیدا کنم و ازش استفاده کنم.

مرد به آرامی سر تکان داد و به یکی از چوبدستی‌ها اشاره کرد:

-این چوبدستی از استخوان اژدها ساخته شده و با جادوی سیاه آمیخته شده. مناسب کسانیه که قدرت و شهامت دارن.

به سمت چوبدستی رفتم و با دقت بیشتری به آن نگاه کردم. احساس کردم که اینجا، کوچه ناکترن، پر از اسرار و جادوی سیاه است. احساس کردم که این مکان، جایی است که می‌توانم بسیاری از رازهای جادویی را کشف کنم و به قدرت‌هایی دست پیدا کنم که تا کنون تنها در خواب‌هایم دیده بودم.

باز هم با صدای محکم و بدون تردید گفتم:

-اینجا جای من است. من آماده‌ام تا با هر چالشی روبرو بشم و هیچ چیزی نمی‌تونه من رو متوقف کنه.

نگاه مرد عمیق‌تر شد و لبخندی مرموز بر لبانش نشست:

-پس خوش اومدی، یولا بلک. جادوی سیاه منتظرته.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
آقای آنتونی گلدشتاین!

لطفا وقتی توسط اساتید، ناظرها، یا مدیران به پستت جواب داده میشه، دیگه پستت رو ویرایش نکن. علاوه بر اینکه چنین کاری جواب به پستت رو زیر سوال میبره، اگر پیام شخصی بهم نمیدادی اصلا نگاه نمی‌کردم که پستت ویرایش شده.

این‌بار خیلی بهتر بود و نکاتی که گفتم رو به خوبی رعایت کردی.

چالش دومت رو تایید میکنم.


پیش از شرکت در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸:۵۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور

پروفسور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱:۳۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۲:۴۲ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 31
آفلاین
آقای آنتونی گلدشتاین!

رولات رو از ورودت به سایت تا به الان دنبال کردم و خیلی خوش‌حالم که هروقت نکته‌ای بهت گفته شده سعی کردی تا جای ممکن رعایتش کنی. اما توی چالش دوم با این که دیالوگات خوب بودن و از این نظر می‌تونی تاییدیه رو بگیری، ولی چون هنوز از نظر ظاهری نکاتی که تو پست تدریس گفته شده رو رعایت نکردی نمی‌تونم تاییدت کنم.

حس می‌کنم شاید وقت کافی نذاشتی و با دقت نخوندی ولی ازت می‌خوام حتما پست تدریس رو بخونی و فاصله‌هایی که بین دیالوگ‌ها، و بین توصیفات و دیالوگ هست رو رعایت کنی. چون این چالش در مورد دیالوگه تا وقتی ظاهر درست مربوط به دیالوگ‌ها رو یاد نگیری متاسفانه نمی‌تونم تاییدت کنم.

ضمنا مجبور نیستی حتما یه رول جدید بنویسی، می‌تونی همین رو دوباره بفرستی و فقط اشکالات ظاهریش رو رفع کنی تا تایید بشی.

پس فعلا چالش دومت رد می‌شه.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.