تدریس و چالش کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه (توصیف و دیالوگنویسی)
کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه، با نور خوشید که از پنجرهها وارد میشد، روشن شده بود. دانشآموزان مرتب و منظم پشت نیمکتهاشون نشسته بودن و منتظر استادشون بودن. چیزهای زیادی راجع به استاد این درس شنیده بودن، و همین باعث شکلگیری میزان زیادی پچ پچ بینشون شده بود.
- من شنیدم نصف سلولای آزکابان رو اون به تنهایی پر کرده...
- شنیدم تو هیچ دوئلی تا حالا شکست نخورده...
- میگن خیلی آدم ترسناکیه و حتی پشت سرش رو هم میبینه...
و بعد، شنیدهشدن صدای قدمهای سنگینی که به در کلاس نزدیک میشدن، باعث سکوت دانشآموزان شد. دانشآموزان بیشتر که دقت کردن، متوجه شدن صدای قدمها نه از کفش، بلکه از برخورد چیزی چوبی و سنگین به کف سنگی راهرو ایجاد میشه. چیزی که صدای "تق" بلند و محکم، و البته فاصلهداری ایجاد میکنه و همینطور به در کلاس نزدیک میشه.
و ثانیهای بعد، در کلاس باز شد. و دانشآموزا گردنشون رو چرخوندن تا نگاه بهتری به استادشون بندازن. مردی بلند قد، با موهای جو گندمی، و یک چشم جادویی که دیوانهوار در حدقه میچرخید و همهچیز رو زیر نظر داشت.
دانشآموزان وقتی نگاهشون رو اندکی پایین آوردن، دیدن که گویا نیمی از بینی استادشون کندهشده و سوراخ زشت و عجیبی روی محل بینیش مشاهده میشه. اما از اون عجیبتر، ردا و جلیقه استادشون بود که پر از جیب بود. و حتی بازهم عجیبتر از اون، این بود که استادشون فقط یک پا داشت که توی چکمهای چرمی و سنگین فرو رفته بود، و اون یکی پاش از جنس چوب بود.
دانشآموزان متوجه شدن که دلیل صدای "تق" همین پای چوبی استادشونه، و نه پای واقعیش، و البته این باعث ارضای کنجکاویشون نشد. چشمهاشون همچنان روی استادشون که از بین ردیف نیمکتها عبور میکرد و به جلوی کلاس میرفت، ثابت بود.
- پروفسور مودی هستم، استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاهتون. کاراگاه سابق، و هرچیزی که تو شایعات به گوشتون خورده. میدونید چرا اینجا هستم؟ چون مدیریت مدرسه ازم خواسته، و چون میتونم بهتون چیزای خوبی آموزش بدم که ممکنه یه روز زنده نگهتون داره.
مودی با قدمهای سنگین پای چوبیش دوباره بین ردیف نیمکتها به حرکت در اومد. به هیچکدوم از دانشآموزان با چشم سالمش نگاه نمیکرد، ولی چشم جادوییش به طرز دیوانهواری بین دانشآموزا در حرکت بود، و ناگهان متوقف شد و فریاد زد:
- هوشیاری دائمی! دیدمت داشتی موشک کاغذی درست میکردی!
دانشآموزی که داشت موشک کاغذی درست میکرد، سر جاش خشکش زد. انتظار داشت مودی ازش امتیاز کم کنه، یا حتی هر تنبیه دیگهای رو براش در نظر داشته باشه. ولی بهنظر میرسید استاد دفاع در برابر جادوی سیاه، در همون لحظه هم اون رو فراموش کرده و مشغول ادامه تدریس شده.
- هوشیاری دائمی... خیلی مهمه. درس امروزتون همینه. میتونه نجاتتون بده. بارها من رو نجات داده. خب... نتونست یه تیکه از بینی و صورتم رو نجات بده... ولی تونسته کل سر و گردنم رو نجات بده! چیزی که میخوام بگم اینه که به اطرافتون خوب دقت کنید، به چیزایی که میبینید و میشنوید طوری دقت کنید و سعی کنید توصیفشون کنید، یا بازگو بکنیدشون که انگار جونتون بهشون وابستهست. چون شاید واقعا هم همینطور باشه!
و بعد پروفسور مودی روی پاشنه پای سالمش چرخید و تک تک دانشآموزان رو با هر دو چشم سالم و جادوییش از نظر گذروند.
- درس امروزتون تمومه... ولی تکلیفتون؟ اون تازه قراره شروع بشه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکات آموزشی: نوشتن توصیف و دیالوگها اولین پایه برای نوشتن یک رول هست. توصیف چیزیه که به رول ما روح میده و باعث میشه خواننده بتونه حسش کنه و خودش رو تو اون موقعیت قرار بده و از خوندن لذت ببره. و البته حواستون باشه از علائم نگارشی درست توی جملاتتون استفاده کنید.
نکته اول در مورد توصیف: باید توش یه تعادلی وجود داشته باشه، نه خیلی زیاد یه چیزی رو تکرار کنیم، و نه خیلی سریع از روی همهچیز بپریم. چون این توصیفات ممکنه خودشون به یک نفر دیگه سوژهای برای نوشتن بدن؛ و این چیز خوبیه. هدف ما از توصیف این هست که خواننده بتونه خودش رو در اون موقعیت تصور کنه و به راحتی با رول ما ارتباط برقرار کنه. اگر خیلی زود از روی توصیفات عبور کنیم و بریم سراغ موضوع بعدی، خواننده این فرصت رو پیدا نمیکنه، که طبیعتا چیز خوبی نیست. ولی نباید انقدر هم توصیف زیاد یا اضافه بنویسیم که خواننده از خوندنش خسته بشه.
نکته دوم در مورد توصیف: لحن توصیف خیلی مهمه، حالتی رو انتخاب کنید و باهاش پیش برید که براتون راحتتره، حس بهتری بهتون میده و بیشتر به نوشتن تشویق میشید. و وقتی رولتون رو با یک لحن شروع کردید، با همون لحن تا آخرش پیش برید. نباید وسط کار یک دفعه لحن توصیفاتتون عوض بشه. من شخصا با توصیف به صورت محاورهای توی رولهای طنزم راحتترم، ولی برای نوشتن رولهای جدی، توصیفاتم رو کتابی مینویسم. در کلاسهای بعدی با رول طنز و جدی بیشتر آشنا خواهید شد.
و اما بریم سراغ دیالوگ نویسی!
نکته اول و اساسی در مورد دیالوگ: قبل از اینکه شروع به تایپ کنید تا دیالوگ بنویسید، از خودتون این سوال رو بپرسید: آیا این دیالوگ واقعا هدف خاصی داره و چیزی به رولم اضافه میکنه؟ یا فقط برای پر کردن عریضه و طولانیتر کردن روله؟ اگر جوابتون این بود که قراره واقعا با نوشتن این دیالوگ چیزی به رول اضافه بشه و هدف خاصی داره، پس راه رو دارید درست میرید و باید بنویسید این دیالوگ رو. در غیر اینصورت اصلا نیاز نیست و ممکنه حتی دیالوگی بشه که خواننده رو از خوندن رولتون زده کنه.
نکته دوم در مورد دیالوگ: ما توی دیالوگهای طنز از شکلک هم استفاده میکنیم که بتونیم احساسات شخصیتهارو بهتر نشون بدیم. شکلک رو هم در انتهای دیالوگمون، بعد از علامت نگارشی پایان جمله میاریم.
مثالش:- اون چیه دیگه؟! فرد! باز تو دست گل به آب دادی؟
نکته سوم در مورد دیالوگ: دیالوگ نویسی نگارش خاص خودش رو داره. یه جاهایی باید دوتا اینتر بخوره، یه جاهایی یدونه.
اگر دیدیم که در انتهای توصیفمون، شخصی که آخرین فاعله، دیالوگ گفته، اینجا یک اینتر میخوره.
مثالش:رون به هری نگاه کرد و به او چشمک زد.
- بریم تو قهوه اسنیپ مو بریزیم؟
هری که دقایقی پیش اسنیپ یک شیشه چشم وزغ به سمت سرش پرتاب کرده بود، سرش را به نشانه تایید تکان داد.
تحلیلش کنیم حالا این توصیف و دیالوگ رو. کسی که چشمک زد، رون بوده. کسی که دیالوگ رو گفت هم رون بوده. بنابراین اینجا فقط با یک اینتر دیالوگ بعد از توصیف قرار میگیره. توصیفات بعدی هم کلا همیشه با دوتا اینتر از دیالوگ جدا میشن.
حالت دیگهش اینه که شخصی که آخرین فاعل در توصیفه، چیزی نگفته. به جاش یه نفر دیگه یه چیزی گفته. اینجا باید دوتا اینتر بزنیم به جای یدونه.
مثالش:رون در حال باز کردن کادوهای کریسمش بود و اصلا حواسش به اطرافش نبود.
- چه خبره؟ چقدر سر و صدا میکنی!
رون سرش را از روی کادوهایش بلندکرد و به هرمیون گرنجر که وارد تالار عمومی گریفیندور شده بود و به شدت بدخلق به نظر میرسید، نگاه کرد.
حالا تحلیلش... همونطور که میبینید، رون آخرین فاعله. کسی که حواسش به اطرافش نبوده.
حالا دیالوگی که نوشته شده، از سمت یکی دیگه به جز رون بوده. بنابراین دیالوگ رو با دوتا اینتر از توصیف مربوط به رون جدا میکنیم.
و بعد دوباره توصیف اومده، که با دوتا اینتر جدا شده از دیالوگمون.
و اما یک حالت دیگه هم وجود داره، اونم اینکه چندتا دیالوگ پشت سر هم بیاد. دیالوگهایی که پشت سر هم گفته میشن، با یک اینتر از هم جدا میشن.
مثالش:- هری، وقتی رفتیم هاگزمید بریم کلی نوشیدنی کره ای بزنیم!
- نمیتونم... عمو ورنون رضایتنامه هاگزمیدم رو امضا نکرد.
- از دست این دورسلی ها... ناراحت نباش رفیق. حالا که فکر میکنم نوشیدنی کره ای بوی کره میده و اونقدرام جالب به نظر نمیرسه!
نکته چهارم در مورد دیالوگ: لحن دیالوگهاتون رو به صورت محاورهای و راحت بنویسید. کتابی ننویسیدش، مگر اینکه موقعیت رولتون مثلا یک روح باستانی یا یه شخصیت قرون وسطایی چیزی بود که کتابی اصلا حرف میزد. وگرنه توجیهی نداره کلا که دیالوگ رو کتابی بنویسید.
چالشهای کلاس:چالش اول: تکالیفتون قرار نیست فقط پر کردن کاغذ پوستی باشه. میرید به کوچه ناکترن. توی یک رول تکی وسایل جادوی سیاهی که اونجا میبینید رو بنویسید و توصیف کنید. تمرکز روی توصیف کردنه، نه دیالوگ نویسی. میخوام که بتونم خودم رو راحت توی اون موقعیت تصور کنم.
چالش دوم: میدونم که توی قطار هاگوارتز مکالمهای با دوستان یا دشمناتون در مورد انواع طلسمای سیاه، طلسمای دفاعی، حتی انواع موجودات جادویی و سیاه مثل تکشاخها، سانتورها، دمنتورها و غیره داشتید. شاید هم در حال بحث بودید و فهمیدید هم کوپهایتون یه خونآشام، گرگینه یا هر موجود دیگهایه. میخوام اون مکالمه رو کامل و زیبا برام بنویسید. استفاده از توصیف مشکلی نداره. ولی تمرکز اصلی دیالوگ نویسی و شرح مکالمهست. باز هم به صورت یک رول تکی.
هر دو چالش رو داخل همین کلاس برام ارسال کنید.