نام:کجول
نام خانوادگی:هات
لقب:کج، جول، بوته ی گریان، کجی مایل به جول
سن: 1919
نژاد: درخت سان-جادوگر
گروه: اسلیترین
پاترونوس: برگ ( البته که برگ هم نوعی
حیوانه!)
ویژگی های ظاهری:درخت سانان هر کدام یه جاییشان به درخت ها می رود. به طور مثال کجول موهای سبز بوته ای دارد و اندامی دیلاق و نی قلیان.
هر زمان خوشحال می شود به جای اینکه لب هایش بخندند، بوته هایش گل می دهند. (از او انتظار ذوق و خوشحالی نداشته باشید، به گل دادن بوته هایش روی سرش کفایت کنید.)
گاها روی سرش خربزه به ثمر می نشیند که چشمه ای از بدبختی و بد شانسی او را نشان می دهد.
اگر خیلی زیاد برایش مهم باشید، تهش برای اینکه شادی اش را نشان دهد، لباس بنفش
معروفش را می پوشد.
پای چشم های او در 99 درصد زندگی اش، گود افتاده است و خستگی و چوب بودن از سر تا پای او معلوم است.
ویژگی های اخلاقی:به دلیل زندگی بسیار طولانی و درخت وارانه اش حوصله ندارد، ترجیحا از معاشرت طولانی با او بپرهیزید.
اگر او را درخت صدا بزنید، سقط خواهید شد، (او بسیار روی بوته بودن موهایش حساس است. ) بوته صدایش بزنید تا شاد شود. ( گل بدهد.)
از آنجایی که افسردگی حاد دارد، خوشحالی، عصبانیت، ناراحتی، استرس و هیجان او در صورت پوکر فیسش خلاصه می شود.
ممکن است حرف های او برای انسان های دل نازک ترسناک باشد زیرا او معتقد است مرگ حق است و همه باید بمیرند و هر کسی مخالف این مسأله باشد بسیار احمق است و باید خاکش کنند. ( تصور می شود عاقل تر از آن باشید که با او بحث کنید زیرا او بسیار ناامید تر آن است که بخواهد با کسی بحث کند. اهمیت نخواهد داد.)
با توجه به شکست عشقی که در گذشته خورده، از ماگُل ها متنفر است و گمان می کند درخت های خیابان هم نیز ماگُل اند و در جنگل جایی ندارند. زیرا جنگل فقط برای درخت های اصیل و جادویی است.
بوته ی خدا عاشق گوشت است.
گاها تصور می کند تناسخ قبلی او دخترکی شاد بوده که همه ی زندگی اش فقط می خندیده.
حیوان خانگی: برگوخانواده: اعتقادی به این سوسول بازی ها ندارد! خانواده او خیلی وقت پیش به خاک بر گشته اند.
توانمندی:ثمر هندوانه و خربزه.
نفس کشیدن.
راه رفتن.
غمگین ترین حرف های روی زمین را به زبان آوردن.
هیچکاری نکردن به مدت 1900 سال.
زندگی نامه:در سن 16 سالگی، با شکوفه دادن موهای سبزش فهمید که درخت سان است و از همان موقع تا به الان در بهت فرو رفته و هنوز در نیامده.
به دلیل دیدن مرگ بسیاری از عزیزانش، افسردگی حاد گرفته و کسی تا به حال قادر به درمان او نبوده.
در 100 سالگی با دخترک ماگلی آشنا شد و خوب پیش نرفت. پس از ماگل ها متنفر شد.
وقتی فهمید چندی جادو در او وجود دارد، خوش خوشانش شد و با لباس بنفش برای جادوگر شدن آماده شد.
حیوان خانگی اش برگو، که همانند او بسیار بی حوصله و خسته به نظر می رسید، را در میان جنگل های قوزدره پیدا کرد و تا به حال ازش مراقبت کرده.
با او مهربان باشید. گناه دارد!شناسه قبلی-----
کجول هات به اسلایترین خوش آمدی.
تایید شد.