هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

پروژه بازسازی هاگوارتز



در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸:۱۵ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳
#76

اسلیترین، مرگخواران

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۳۴:۰۳
از خواستگاه شرارت
گروه:
اسلیترین
مرگخوار
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 88
آفلاین
آن اسلیترینی بخت برگشته، کسی نبود جز اسکارلت. اسکارلت با لبخند های هیستریکی قدمی به عقب برداشت، اما مرگخواران به جلو هلش دادند.

- فداکاری تو همیشه در یادها باقی می‌مونه اسکارلت.
- اره جون عمت
- زود باش دیگه ما همه منتظریم
- اگه بلایی سر خودم اومد یا دیگه مثل خودم نبودم، منو دور نندازین

اسکارلت که دیگر چاره‌ای نمی‌دید، برای اینکه جایی برای فکر کردن و پشیمانی باقی نگذارد، سریع گلدان را بو‌ کشید. مروپ هیچ فرصتی برای بروز علائم به اسکارلت نداد، دماغش را همانند کودکانی که از دارو متنفر بودند گرفت و محتوای معجون را در دهانش ریخت.

دوریا که حالا لزومی بر مرگِ مصنوعی نمی‌دید، بلند شد و با کنجکاوی به سمت اسکارلت رفت. همه دور او جمع شده بودند و لرد را فراموش کرده بودند. اما اسکارلت در مقابل تمام چشمان کنجکاو، فقط لبخندی زد و سرش را تکان داد.

- حالم خوبه انگار
- خوبه حالا شفتالوی مامانو بیارین اینجا
- ...
- نشنیدین‌ چی گفتم؟ شفتالوی مامانو بیارین اینجا!!

مرگخوار ها هم می‌خواستند اینکار را بکنند، اما‌ هرچقدر که اطراف خودشان، زیر مبل ها و پشت تابلو ها را گشتند، لرد را پیدا نکردند!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴:۴۷ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳
#75

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
دوریا روزیو به یاد میاره که گابریل فیلمی ماگلی وسط خوابگاه مدیران به نمایش در آورده بود و اصرار داشت حتما همه‌ی مدیرا از اول تا آخرشو ببینن و برای این که مطمئن شه هیشکی زیرآبی نمی‌ره و دقیقه‌ای از فیلم رو از دست نمی‌ده، هر از گاهی پخش فیلم رو متوقف می‌کرد و سوالاتی در مورد فیلم می‌پرسید تا اطمینان حاصل کنه همه با دقت در حال تماشا هستن.

باری به هر جهت تمام این سخنرانی‌ها از این جهت بود که نویسنده بگه تو اون فیلم دوریا دیده بود یکی از دختران درست در مکان و زمان مناسب، ادای این که حالش بد شده رو در آورد و غش کرد و پخش زمین شد. دوریا حس می‌کرد در این لحظه تنها راهکاری که داره همینه، حتی اگه با ابهتش سازگار نباشه.

دوریا چندان مطمئن نبود که بازیگر خوبی باشه، ولی بالاخره امتحانش ضرر نداشت نه؟ حداقل می‌تونست زمان بیشتری خریداری کنه.

پس دوریا ناگهان دستشو به پیشونیش می‌گیره و تلو تلو خوران به سمت دیوار می‌ره.
- آخ... وای... چی شد یهو... چرا دنیا داره دور سرم می‌چرخه... حالم بد شد... وای... یکی بگیره منو!

برخلاف انتظار دوریا، تمامی اسلیترینی‌های حاضر در اونجا با شنیدن "یکی بگیره منو"، اتفاقا مطمئن می‌شن که چندین قدم به عقب برن و فاصله‌ی مناسبی داشته باشن تا نتونن دوریا رو بگیرن.

دوریا قبل از برخوردش با زمین سخت، برای لحظه‌ای چشماشو باز می‌کنه.
- نامردا.

و با صدای گرومپی پخش زمین می‌شه.

مروپ با دیدنِ دوریای سقوط کرده، هم‌چنان گلدون و معجون به دست جلو میاد.
- خوبه حالا بدون مقاومت می‌تونم تستش کنم.

دوریا با شنیدن این حرف می‌خواست از جا بپره که یکهو یک اسلیترینی بخت‌برگشته که اگه ذره‌ای هوش ریونکلاوی داشت در اون لحظه دهن باز نمی‌کرد، لگد به بخت خودش می‌زنه.
- ولی اگه بیهوش باشه که نمی‌تونیم بفهمیم تاثیراتش چیه.
- درسته... خودت جایگزین دوریا می‌شی!


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶:۳۰ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳
#74

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۱۳:۲۱
از پشت درخت خشک زندگی
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مرگخوار
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
مترجم
پیام: 466
آفلاین
-سیلویا بیا بریم.

سیلویا که اصلا فکرش را نمی‌کرد دوریا نام او را صدا بزند، چنان یکهویی سرش را به سمت او چرخاند که مهره‌های گردنش مثل رگبار تق تق کردند.
-آخ آخ آخ گردنم.

سیلویا محکم به گردنش چسبیده بود و پاهایش را به زمین می‌کوبید.

-فکر نکنم سیلویا رو بتونی با خودت ببری دیگه.
-اتفاقا سیلویا رو باید با خودم ببرم. اگه نگفته بود دیده تام این گیاهه رو بو می‌کنه الان از این مشکلا نداشتیم!

یک آن همه متوجه شدند مشکلشان از کجا آب می‌خورد و به سیلویا خیره شدند. سیلویا به آرامی دستش را از روی گردنش برداشت و شانه‌هایش را بالا انداخت.
-خب دیدم تام بو میکنه‌ش!
-شفتالوهای مامان! یکیتون سریعتر بیاد اینجا تا شفته‌تون نکردم!

سیلویا سریع قدمی به جلو برداشت و دوریا را به جلو هل داد.
-هی!

اما دیگر دیر شده بود.

-دوریا مامان. بیا این معجون رو بچش ببین چطوریه؟

دوریا حتی از نگاه کردن به معجون رنگ چهره‌اش سبز شده بود.
-ولی من که گیاه رو بو نکردم! شاید مزه‌اش برای کسی که بوش کرده متفاوت باشه!

مروپ لحظه‌ای به دوریا خیره ماند.
-راست می‌گی نارنگی مامان.

دوریا هنوز می‌خواست نفس راحتی بکشد که مروپ به سمت گلدان رفت و آن را جلوی صورت دوریا گرفت.
-اول گلدون رو بو کن بعد بخور.

دوریا باید در می‌رفت. باید فرار می‌کرد.


Sometimes I can hear my bones straining under the weight of all the lives I'm not living


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸:۱۷ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳
#73

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱:۱۳ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۱۱:۲۳
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 127
آفلاین
- ای بابا خانوم یکم صبرم خوب چیزیه یکم مینشستی یه میوه ای، پسته ای، تخمه ای، پفیلایی چیزی دور هم میخوردیم یکم میگذشت اثرش میپرید دیگه.
- مگه اومدیم سینما؟ میخوای بچمو نگاه کنی تخمه بشکنی؟ تا اون گلدونو رو سرت خراب نکردم پاشو یکاری بکن.
- ای بابا دو دقیقه نشسته بودیما. خیلی خب بیا پسر از دست رفته ی بابا! ببرمت یکم از این معجونای مامانت بدم شاید هرچی از اون گل ما دادی تو بیاد بیرون بهتر شی.
-میخوای چیزی که از دماغ رفته از دهنش بدی بیرون؟
- نمیشه؟ خودت میگی یه کاری بکن دیگه بذار کارمو بکنم. حداقل به جای بحث با من پاشو یکم از اون معجونای عجیبت بیار دل و روده بچه تخلیه شه.
- الان یه چیز میارم کل سیستم گوارش عزیز مامان جلا پیدا کنه. بعدم گل و گیاهای خودت عجیبه. باقالی!

دعوا های مروپ و تام دیگر برای همه عادی شده بود اما چیزی که همیشه تازگی داشت و سوژه ی جالبی برای جلب توجه ها بود محتوا های حرف های آن دو بود که رد و بدل میشد. مثلا به کار بردن کلمه بچه جلوی آنهمه یاران و پیروان لرد چیز رایجی نبود. یا بهتر بگوییم کسی جرات گفتنش را نداشت.

- الان هم میخوام بخندم هم میخوام پدر گرامی لرد رو ببرم یکم ابزار زیبای شکنجه م رو نشونش بدم.
- آروم باش.
- راست میگه آروم باش عجولانه تصمیم نگیر ما جادوگریم بدون ابزارم میتونیم اینکارو کنیم.
- حیف الان دستمون بنده و برای درمان ارباب بهش نیاز داریم.
- کله فندقی های مامان یکی میاد اینجا!

مروپ از توی آشپز خانه در حالی که یک دستش محلول عجیبی به رنگ سبز و هاله های سیاه در لیوانی بی رنگ ریخته بود و در دست دیگرش کفگیر چوبی بدست قابلمه ای را با محتویات مجهول الحال هم میزد، اسلیترینی ها را صدا زد.

- تو میری دوریا؟
- من میرم ولی امیدوارم برای تست غذا نباشه.
- نگران نباش ما همیشه به یادت میمونیم.
- بهتر نیست کلا امیدوار باشین برام زنده برگردم.
- آره اینم ایده خوبیه.
- میخوای یکیمون بیاد باهات؟
- آره به نظر منم خوبه خبرش زود تر بهمون میرسه.


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


S.O.S


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶:۵۷ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳
#72

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
خونسردی خیلی با مروپ میونه خوبی نداشت، شایدم مروپ با خونسردی میونه خوبی نداشت. به هر حال هرچی که بود، مروپ به خاطر پسر گل گلابش هم که شده سعی می‌کنه با خونسردی منتظر راهکار تام بمونه.

ولی در عوض فکر می‌کنین تام چه می‌کنه؟

با قدم‌هایی استوار از وسط جمعیت اسلیترینی رد می‌شه و توی اتاقی ناپدید می‌شه. بعد از چند دقیقه با یک عدد صندلی راک و پتوی نازکی برمی‌گرده و اونو گوشه‌ی اتاق می‌ذاره. بعدش رو صندلی می‌شینه، پتو رو روی پاهاش می‌ندازه و چشماشو می‌بنده.

جماعت اسلیترینی یکم با تعجب به هم نگاه می‌کنن و بعد همگی به مروپ زل می‌زنن که در تلاش برای خونسرد بودن تیک عصبی گرفته بود و ابروش بالا می‌پرید. اما بالاخره خونسرد بودن هم حدی داشت، پس مروپ حالت خونسردی خودش رو رها می‌کنه و طلبکار به حرف میاد.
- فکرت چی بود مرد؟ یه تالار منتظر شنیدنشه!

تام با فهمیدن این که چقدر در این لحظات ملکوتی جایگاه مهمی تو تالار اسلیترین پیدا کرده، یکی از چشماشو برای چند ثانیه باز می‌کنه.
- صبر خانوم. صبر!

و دوباره چشماشو می‌بنده.
جماعت اسلیترینی هم دوباره یکم با تعجب به هم نگاه می‌کنن و بعد همگی به مروپ زل می‌زنن که این‌بار در تلاش بود تا با قابلمه‌ای نکوبه تو سر تام. روونا وکیلی تا همینجا هم صبر و خونسردی زیادی خرج کرده بود!

- مادر جان، می‌شه پنجره رو باز کنین؟ اون مار تک‌شاخ بالدار می‌خواد بیاد تو.

با چرخیدن سر مروپ به سمت پنجره و تنها یافتن کبوتری که با نوکش به پنجره می‌کوبید، مروپ هرچی صبر و خونسردی بود رو می‌ذاره کنار و مستقیم به سمت تام میاد و پتوش رو به کناری پرتاب می‌کنه.
- پاشو که پسرمون از دست رفت! چی کارش کردی؟ یا همین الان یه راهکار برای نجات شفتالوی مامان می‌دی یا خودتو یه کاری می‌کنم که از کرده‌ت پشیمون بشی.


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱:۱۰:۵۸ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳
#71

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱:۱۳ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۱۱:۲۳
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 127
آفلاین
- بیا زن همینو میخواستی؟
- اوا گوجه سبز مامان چرا رنگت پرید؟ این چی بود مرد؟
- خب...یه چیز واسه مصرف شخصی گفتم خاصه.
- راستشو بگو نمیبینی حال شفتالومو؟
- خب منم که داشتم از اون موقع همینو میگفتم تو و پسرت پاتونو کردین تو یه کفش گلدونو بده، گلدونو بده. بیا تحویل بگیر حالا بچت پس فردا معتاد بشه، انگل اجتماع بشه چیکار میکنی؟ بچه بزرگ کرده بودم عین دسته گل، سالم قوی. راه نیرفت ملتو میکشت. الان خوبه دست چپ و راستشم نمیشناسه؟
- وایسا ببینم چی گفتی؟
- زن من سه ساعته دارم حرف میزنم نگو که میخوای همه ی حرفامو تکرار کنم؟
- الان به بچه من گفتی معتاد؟ آره همینو گفتی. خودم شنیدم سعی نکن انکار کنی. میخوای بچمم عین داداش چیژ کشم کنی؟
-چیژ؟ چیژ رو نمیدونم یعنی اگه همون معنی ای باشه که فکر میکنم. ولی امم میدونی لغتم اشتباه بود. اصلا کیو دیدی با یه بار معتاد شده هوم؟
- بلایی سر بچم بیاد، یه تار موی عزیز مامان کم شه، من دارم با تو!
- البته موهاشو که قبلا از دست داده.
- رو حرف من حرف نزن. ایش...باقالی نپخته!
- تا یکم پیش که شوهرت بودم.
- حرف نباشه. تا این بچه حالش خوب نشه تو برام مجهول الهویه ای. بگو ببینم راه درمانش چیه حالا؟ تا کی وضعش اینجوری میمونه؟
- بستگی به وخامت اوضاع داره. بیا کنار. لرد بابا این سه تا انگشت چند تاست بابا؟
- ها؟ بر فرض این ۳ عدد با آن سه عدد که در حال پرواز است و آن یکی که دارد بی تربیت با ما بای بای میکند ۲ تا است. راستی گفتید شما کی بودید‌؟
- خب با توجه به این چیزی که من میبینم وضعش وخیمه کلا بیخیالش شو بریم بچمونو عوض کنیم زودتر به نتیجه میرسیم.
- مردک مگه سیب زمینی پیازه بچم که ببرم عوضش کنم؟ زود باش یه کاری بکن.

تام ریدل در چاهی که بزور برایش کنده بودند افتاده بود و حال باید راهی برای خلاصی از این دردسر پیدا میکرد.
- خونسرد باش یه فکر دیگه ای دارم.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۱۷ ۱:۴۴:۰۲

تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


S.O.S


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴:۱۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
#70

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۳۱:۴۰
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 238
آفلاین
خلاصه: اسلیترینی‌ها از کلاه گروه‌بندی خواستن که بهترین اعضای سایر گروه‌ها رو بیاره به تالارشون و کلاه هم در ازاش رون بوقلمون خواسته. از قضا لرد اصرار می‌کنه که همون رون هورکراکسش باشه؛ ولی طی درگیری‌ای رون بوقلمون خورده می‌شه و حالا لرد دنبال یه هورکراکس جدیده. مروپ برای این کار، عزیزترین گلدون شوهرش رو پیشنهاد می‌ده.

***


تام که گفتگوی بین همسر و پسرش رو می‌شنوه، زودتر از اونا می‌ره و گلدون رو برمی‌داره و تو بغل می‌گیرتش.
- نه.
- چیزی گفتی شوهر مامان؟

تام آب دهنش رو قورت می‌ده و گلدون رو محکم‌تر می‌گیره.
- گـ- گفتم نه. یـ- یعنی این گلدون نه. گلدونای دیگه هم تو گلخونه هست برای هورکراکس شدن.
- پدر ما نمی‌دونه مخالفت بیشتر ما رو ترغیب می‌کنه.

مروپ اما از اینکه تام روی حرفش حرف زده بود عصبی به نظر می‌رسه. گلدون رو می‌گیره و از دست شوهرش می‌کشه. و البته تام هم کوتاه نمیاد و گلدون رو از اونور می‌کشه. نگاه مرگخوارا بین زن و شوهر رد و بدل می‌شه.

- همسر مامان از کی جرئت کرده رو حرف مامان و آلو سبز مامان حرف بزنه؟ این گلدون چی داره که از پسر مامان دریغش می‌کنه؟ یعنی ارزش یه گلدون از جون بادوم مامان بیشتره؟

تام با قدرت گلدون رو از دست مروپ بیرون می‌کشه.
- خب... خب این یه گیاه خاصه! چیزه... داروییه!
- اربابی هستیم خاص پسند.

سیلویا سر تکون می‌ده.
- پدر ارباب راست می‌گن! خودم دیدم برگ‌های این گیاهو لای کاغذ می‌پیچن و آتیش می‌زنن و بو می‌کنن.

تام نگاه معناداری به سیلویا می‌ندازه، و همین باعث می‌شه مروپ از حواس پرتیش استفاده کنه و گلدون رو از دستش بقاپه.

- از دعوای مادر و پدرمون لذت بردیم. حالا وقت مراسم هورکراکس سازیه.

تام آخرین تلاش‌هاش رو برای اینکه جلوی لرد رو بگیره می‌کنه، ولی با برخورد ملاقه مروپ به سرش، پهن زمین می‌شه.
مروپ گلدون رو به لرد می‌ده.

- گیاه دارویی برای سلامتی روح‌مان خوب است. از خودمان تشکر می‌کنیم که همچین پدری داریم. گفتید گیاه را باید بو کرد؟

لرد بینی نداشته‌اش رو نزدیک گیاه می‌بره و نفس عمیقی می‌کشه.
- ما که چیزی حس نکردیم. صبر کنید ببینیم، چرا دارد یک طوری‌مان می‌شود؟


Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth



پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱:۲۶ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
#69

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱:۱۳ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۱۱:۲۳
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 127
آفلاین
آنهمه حساسیت و سخت گیری پیدا کردن هورکراسی که باب میل لرد باشد یخت بود چونان مراسمی برای برچیدن دختری برای نامزدی شاهزاده، لرد با دقت تک تک هورکراس هایش را نگاه میکرد و با وسواس دو چندان بررسی میکرد.

-سرورم اینو ببینید! این چطوره؟
- ترشی جا نیوفتاده مامان اون قندون سر جهازی من نیست؟
- عه مال شما بود؟ من دیدم وسط تالار بود گفتم شاید صاحاب نداره.
- من یه بی صاحابی نشون شما بدم بعد جلسه ی حلوا شکری مامان.
- بانو باور کنین نمیدونستم.
- مهم عمل شماست نه حرف.
- خوشمان می آید اقتدارمان به خودتان رفته.
-حال کردی؟
- آری اما قندان خوبی بود ها!
-کیوی مامان؟ من که با ارزش ترین داراییمو دادم هورکراس کردی دیگه جهیزیه مامانم میخوای هورکراس کنی؟
- نه هر چه شما مخالفت میکنین ما بیشتر از قندان خوشمان می آید.

مروپ که لرد را اینگونه مسمم دید بیشتر ترغیب شد مرگخوار مذکور را با تمام توان سر به نیست کند.

- ببین اگه بیخیال این قندون بشی بابات یه گلدون داره که عاشقشه. میدونی کدومو میگم؟
- میدانیم.
- همونو که نمیذاره کسی نزدیکش بشه. همونو میدم هورکراسش کنی.
- به نظر ایده ی وسوسه کننده ای میاد.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۱۶ ۱۸:۰۴:۴۶

تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


S.O.S


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳:۰۸ دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳
#68

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۱۲:۰۳
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 83
آفلاین
در همان لحظه که آن جمله از دهان لرد خارج شد مرگخواران دریافتند که چه اشتباهی کردند!

- چرا ایستادید و همینطور مرا نگاه میکنید؟ گفتیم بگردید برای ما هورکراکس پیدا کنید!

مرگخواران از جا پریدند و شروع به گشتن کردند. چند نفر رفتند تا طبقه بالا را بگردند. دو نفر هم رفتند برای گشتن انباری رفتند. بقیه هم در تالار پخش شدند. پشت پرده را گشتند. زیر مبل ها و صندلی‌ها را گشتند. زیر میز را گشتند. لای کریستال های لوستر را گشتند. خلاصه که مرگخواران همه جا را گشتند و هر کدام با وسیله ای در دست برگشتند. صفی تشکیل دادند. به نوبت جلو می آمدند و پیشنهادشان را به لرد ارائه میدادند.

- چه برایمان آورده ای مارکو؟
- محصولی شگرف از ایران زمین به نام ... عه ببخشید اشتباه شد... منظورم اینه که از تو انباری براتون جارو آوردم.
- فکر میکنی این جاروی زهوار در رفته شایستگی تبدیل به هورکراکس ما را دارد؟! بعدی!

مارکو جارو را از روی میز جلوی لرد برداشت و با ناراحتی رفت. مرگخوار بعدی جلو آمد.

- این جسم صورتی دیگر چیست؟
- این آدامس بادکنکیه سرورم! از زیر میز کندمش...
- چطور جرئت کردی این صورتی را برای ما بیاوری؟!

لرد بلند شد چوبدستی اش را به سمت آن مرگخوار بدبخت گرفت. مرگخوار سریع آدامس را برداشت و از ترس لرد فرار کرد. نوبت نفر بعدی بود...


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


پاسخ به: معجون‌های سیاه، افسون‌های سیاه (اسلیترین)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵:۵۰ دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳
#67

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
همه با تعجب ابتدا نگاهی به هم می‌ندازن و بعد به مروپ خیره می‌شن.

- چقد گفتم نذارین مامان مروپ اینقد با گابریل بگرده. تهش شد این.
- مامان مروپ جلو چشمامون از دست رفت.
- کسی فکرشو می‌کرد همچین روزی رو با چشمای خودمون ببینیم؟
- گابریل پریزاد نیستی! یه تالار رو عزادار کردی.

این وسط یکی از مرگخوارا که بیش از بقیه نگران سلامت روان مروپ بود، آروم به سمت لرد برمی‌گرده.
- می‌گم ارباب، حالا نمی‌شه به جاش یه رون بوقلمون دیگه رو برای هورکراکسی انتخاب کنین؟

لرد که تمام مدت با شوک به قربون صدقه رفتن مامانش برای یک عدد رون بوقلمون زل زده بود، با شنیدن این حرف ناگهان از جا می‌پره.
- ما رون بوقلمون رو مرخص کرده بودیم! یکی مادرمون رو نجات بده!

فرمان صادر شده بود. بنابراین مرگخوارا دسته‌جمعی به جلو هجوم میارن تا مروپ رو بگیرن و از رون بوقلمون جداش کنن. تو اون بلبلشو چنان گرد و خاکی بلند می‌شه که لرد برای دقایقی نمی‌تونه شاهد اتفاقاتی که در نزد مادرش در حال رخ دادن بود باشه.
بالاخره بعد از گذشت چند دقیقه که غبار گرد و خاک آروم می‌گیره و رو زمین می‌شینه، لرد رونی که بوی توطئه می‌داد رو می‌بینه که هر بخشیش تو دهن یکی از مرگخوارا رفته و فقط استخونش تو دست مروپ مونده.
- جدمون رو شکر که این ما نبودیم که در دستان مادرمون جا داشتیم.

مرگخوارا کم‌کم از هم جدا می‌شن و هرکدوم بخشی از رون که تو دهنشون رفته بود رو یا قورت می‌دن یا تف می‌کنن و دوباره در محضر اربابشون برمی‌گردن.

- حالا که رون بوقلمونمون از دست رفت، تمایل داریم پیشنهادات جدید شما برای انتخاب هورکراکسی مناسب و در شان بزرگوارمون رو بهمون معرفی کنید.


🦅 Only Raven 🦅







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.