هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جنگ ارتش تاریکی در برابر وزارتخانه سحر و جادو!

لرد ولدمورت به همراه ارتش تاریکی فراخوان حمله‌ای به وزارتخانه سحر و جادو داده است که پایه‌های جامعه جادوگری را لرزانده است! او تنها یک پیام دارد: اگر واقعا فکر می‌کنید در مقابل ما می‌توانید زنده بمانید، بیایید و از جامعه جادوگری دفاع کنید!

پس در این حمله جزء غارتگران باشید و وزراتخانه را تصاحب کنید، یا سفید بمانید و همراه با وزیر سحر و جادو از جادوگران دفاع کنید! (لیست نبردها) بازه‌ی زمانی: از 16 بهمن تا پایان 26 بهمن


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۰:۴۹:۵۵ جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۵۰:۵۰
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1388 | خلاصه ها: 1
آفلاین
الستور چونه‌ش رو خاروند و یکی از اون لبخندای فوق شیطانیش رو به نمایش گذاشت.
- فقط یه معامله کـــــــوچولوئه. همین.

صدایی گفت: اهم اهم... حرف از معامله‌ی کوچولو شد. الستور معامله‌ت هنوز سر جاشه؟

چشم‌های الستور در حدقه شروع به چرخیدن کرد تا بتواند صاحب صدا را پیدا کند، اما فراموش کرده بود که رنگ صورتی گوگولی در قدرت‌های ماورایی چشم جادویی‌اش اختلال ایجاد می‌کند، بخصوص اگر صاحب صدا یک جادوگر حرفه‌ای مثل گلرت گریندلوالد باشد.

الستور فریاد زد: کجایی؟! راجع به کدوم معامله حرف می‌زنی؟

صدای گلرت در سرش پیچید: خودتو نزن به اون راه. فکر می‌کنی من از وضعیت معامله‌ت خبر ندارم؟ برو خودتو سیاه کن. من خودم دارکم.

الستور که رنگ به رنگ می‌شد و فکر می‌کرد چه راز بزرگی از او فشا شده است، عصبی به همراهانش پشت میز نگاه می‌کند تا ببیند آنها هم صدای گلرت را شنیده‌اند یا هنوز امیدی برای نجات آبرویش هست. ریموس و رزالین داشتند با لبخند تمسخرآمیزی او را نگاه می‌کردند.

الستور از جایش بلند شد و فریاد زد: هر سولاخی هستید خودتون با پای خودتون بیایید اینجا بیبینم!

صدای گلرت گفت: آی قربون آدم چیزفهم. من داشتم راجع به معامله‌ی هفته‌ی پیشت تو بازارسیاه مرغ‌های پاکوتاه تپلی حرف می‌زدم. دیگه نمی‌دونم تو به چه معامله‌ای از خودت فکر می‌کردی. حالا که ما رو "دعوت" کردی، ما دوباره می‌آییم.

یکباره گلرت گریندلوالد، لرد ولدمورت، سالازار اسلیترین و عده‌ای از دو پست قبل‌تر از سوراخ کلید ریختند داخل اتاق صورتی.

آهنگ بندری بار دیگر فضای اتاق را پر کرد.

لرد ولدمورت که داشت کیم لیس می‌زد، کیم را به الستور تعارف کرد و گفت: بزن خنک شی داداش. چرا اینقدر یخید شما. بریزید بیرون. منشوری باشید. سمی باشید. بیا بلرزونیم.

سالازار یک دستش را به دست الستور و دست دیگرش را به دست ریموس می‌دهد و آنها را وادار می‌کند با بندری رقص کردی کنند . بقیه هم یکی در میان سیاه و سفید به آنها اضافه می‌ شوند و حلقه‌ی بزرگی دور کیم کارداشیانی تشکیل می دهند که شیک ترکیبی فوق‌العاده‌ای از بستنی کیم‌های لرد ولدمورت و ابرموز گلرت درست کرده بود و شات به شات پر می‌کرد و به دستشان می‌داد.


ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۴۰۳/۱۱/۵ ۱:۰۶:۰۳

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!
تصویر کوچک شده
قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۵:۳۱:۳۲ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۲۰:۳۳
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 286
آفلاین
خلاصه:
مرگخوارا تازه‌واردشون یعنی گابریل رو برای جاسوسی فرستادن به محفل. ولی گابریل در تلاش برای آروم بودن، بهش حمله عصبی دست می‌ده و محفلیا با معجون خواب‌آور می‌خوابوننش. محفلیا از فرصت استفاده می‌کنن و وارد رویای گابریل می‌شن بلکه بتونن اطلاعات ارزشمندی به دست بیارن. از طرفی مرگخوارا نگران وضعیت گابریلن و به همین بهونه، می‌خوان اون یکی تازه‌واردشون یعنی الستور رو هم بفرستن به محفل. الستور هم که ماجرای خواب و رویا و این داستانا رو می‌فهمه، دنبال ریموس و بقیه وارد خواب گابریل می‌شه. ولی فضای ذهن گب بیشتر از چیزی که انتظار داشتن مشوش و بی‌منطقه...


***



یکم قبل‌تر

- عه اونجا رو ببین! لرد پرنسس!
- چقدر هم خوب با بال‌های پروانه‌ایش پرواز می‌کنه.
- پرنده‌ها دارن با ماهیا می‌رقصن! عین خوابای منه!
- به نظرتون سیریوس اینجا بِلَکه یا پینک شده؟

برای ریموس، آلنیس، گادفری و جوزفین، تقریبا همه چیز (در حد گابریل!) عادی بود. ولی همونطور که توی یه مسیر نامعلوم و صورتی پیش می‌رفتن، اتفاقات عجیب‌تری رخ داد... اتفاقاتی که حتی قابل پخش نبودن و یه جاهایی ریموس مجبور می‌شد جلوی چشم و گوش اون سه نفر رو بگیره تا نبینن و نشنون اینا رو. ریموس حتی با خودش فکر کرد چطوری بچه به این معصومی می‌تونه همچین خوابای منشوری‌ای ببینه و می‌‌خواست حتی توی حضورش در محفل هم تجدید نظر کنه! تا اینکه چهره جدیدی دیدن. اول فکر کردن این هم یکی از شخصیتای کابوس گابریله، ولی وقتی شخص متوجه حضورشون شد و به سمت‌شون اومد، فهمیدن واقعیه.

- الستور؟
- ریموس!
- تو اینجا چی کار می‌کنی؟
- رزالین لطف کرد و بهم گفت که می‌تونم اینجا پیداتون کنم. منم تا شماها بیاین، یکم... می‌دونی، سرگرمی برای خودم درست کردم.

الستور به خواب‌های عجیب و منکراتی اطراف‌شون اشاره کرد.

- پس کار تو بود! چطوری روت شد همچین کارایی تو خواب این بچه کنی؟! بیدار بشه که تراماتایزد می‌شه بنده روونا!
- فقط یه سرگرمی کوچیک بود. گب چیزیش نمی‌شه.

الستور بشکنی زد و دور و برشون به شکل صورتی و گوگولی اولیه‌ش برگشت.
- خب... شنیدم اینجا دنبال نقشه‌های ارتش تاریکی هستین، نه؟
- که چی مثلا؟ به تو چه!
- فکر که نمی‌کنین تو همچین دنیای عجیبی بتونین هدف دلخواه‌تون رو پیدا کنین؟

هر چهار محفلی، به هم نگاه کردن. الستور درست می‌گفت. قطعا اینجا و با الکی پرسه زدن نمی‌شد به اطلاعات ارزشمندی رسید.

- خب، من می‌تونم یه کمکایی بهتون بکنم. شاید اصلا راهنماتون بشم، هوم؟
- تو هیچ کاری رو محض رضای مرلین انجام نمی‌دی. اصلا چرا باید بهت اعتماد کنیم؟ تو یه شیطان مرگخواری! در مقابل‌‌ش چی ازمون می‌خوای؟

الستور چونه‌ش رو خاروند و یکی از اون لبخندای فوق شیطانیش رو به نمایش گذاشت.
- فقط یه معامله کـــــــوچولوئه. همین.



Together we do whatever it takes
We're in this pack for life
We're wolves
We own the night!

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲:۰۹:۰۵ دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۴۲
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 130
آفلاین
HOW YOU DOIN
(برگرفته از سخنان گهربار جویی در سریال رفقا)


روبروی لرد، گلرموز با کیم در حال گفتگو بود و کیم عشوه های فراوانی برای گلرموز سیاه میریخت.


I take you to the candy shop
I let you lick the lollipop
Go 'head, girl, don't you stop
Keep goin' until you hit the spot, woah


لرد هیچ وقت به پنجاه گالیونی گوش نکرده بود اما در آن لحظه این آهنگ در ذهنش پلی میشد. همچنین لرد هیچ وقت آمار را درک نکرده بود ولی آن لحظه به نمودار زنگوله ایی و زیبایی منحنی های عالم ایمان آورده بود.

Girl, what we do (What we do)
And where we do (And where we do)
The things we do (Things we do)
Are just between me and you, yeah (Oh yeah)



لرد هیچ وقت به در هم آمیختگی چربی و عضلات توجه نکرده بود اما آن لحظه موجهای عضلات برایش جذاب بود. همچنین لرد هیچ وقت به لباسهای لاتکس علاقه ایی نداشت ولی در آن لحظه فکر میکرد که چرا که نه...این لباس به جسمهای خاصی می آمد.


I take you to the candy shop
I let you lick the lollipop
..........


ناگهان ضربه عجیبی به پس کله لرد خورد و نوار کاستی پنجاه گالیونی که در سر لرد پخش میشد قطع شد. لرد چون مو نداشت ضربه را شدیدتر از یک فرد مودار احساس کرد و به صورت رفلکسی از جایش برخواست و به سمت ضربه زننده برکشت.
- چطور جرئت کردی به ما ضربه بزنی؟ سیروس!

پشت سر لرد، سیریوس در لباس سبز ارتشی، ریش بلند در حال تسبیح چرخاندن ایستاده بود.
- سیریوس! سیروس چیه؟....سوراخ کردی منحنی مردم رو! حیا کن برادر! حالا یه لاتکسی به یه جایی چسبیده... تو باید اینجوری هول بازی دربیاری؟

- کی تو رو تو سوژه راه داد؟ تو که ادعات میشه.... مگه این ها زیبایی نیست؟ ما فقط زیبایی دوست داریم! سیروس پلنگ!
- خجالت بکش! این بی فانوسیا چیه؟


به لرد برخورد. البته منظور حرف سیروس نبود بلکه کیم بود که از کنار لرد رد شده بود. کیم که انگار در اسب کردن گلرموز شکست خورده بود، اصلا به لرد توجهی نکرد و با عصبانیت سراغ کانتر آشپزخانه رفت و ظرف سالادی که رویش بود را برداشت و شروع به تکان دادنش کرد که بتواند محتویاتش را بهتر مخلوط کند. ناگهان همه چیز کند شد و صحنه به صورت اسلوموشن برای لرد و سیروس پخش شد.


I take you to the candy shop
I let you lick the lollipop
........



سیروس پلنگ با دیدن این صحنه زوزه ی دردمندی کشید و تسبیح را در هوا رها کرد و فریاد زد:
- آقا قطع کن آهنگو! سریعم میخواد ببره قنادی ملت رو! یه دو دقیقه آروم بگیر!... خواهر کیم! عزیز من! شیک نکن سالادو! با چنگال هم بزن! نمی بینی لرد مملکت از دست رفته؟... ال چه استوری کجاست این اوضاع رو درست کنه!

اگرچه خواهر کیم از شیک کردن سالاد دست کشیده بود اما وضعیت لرد خرابتر از این حرفها بود و مجبور شدند به اورژانس زنگ زده و ماموران اورژانس 20 گرم کافور زیرجلدی به لرد تزریق کنند. البته خبرنگارانی که بیرون خانه کیم کمین کرده بودند، لرد برایشان مهم نبود و در روزنامه روز بعد گزارش کردند که 20 گرم کافور به خود کیم تزریق شده است.

این اوضاع کیم را بسیار عصبانی تر کرد.
- گلرً! ببین اوضاعی که داوشت درست کرده! الان من چجوری با این وضعیت و بدون یک بلک من (مرد سیاه) برم روی فرش قرمز؟

گلرموز که کل وقت در حال لذت بردن از ابرموز بود، دیگر علاقه ایی به کیم و حتی لرد نداشت. با بیخیالی جواب داد:
- ایشون هم ارباب تاریکی اند! همینو ببر با خودت!

- اییی! این خیلی کچل و هوله! نمیخوام! اقا دیگه بلک من ندارین؟
-اممم....آها! چرا داریم! سالازار اسلیترینم هست!
- اخ جوون! برم دنبالش؟
- هرکاری میخوایی بکن! فقط الان تایم موزیمه! برو بیرون!

و اینگونه سالازار به سوژه سمی وارد شد.



تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲:۵۰:۰۶ یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳

مدرسه هاگوارتز

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۱۱:۳۷
از هاگوارتز
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره جادوگران
مدیر هاگوارتز
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 575
آنلاین
گلرت همین‌طور موزی‌تر می‌شد و رابستن و لرد و حتی ال چه استوری و ال کوماندوها با تعجب بهش نگاه می‌کردن. اما این وسط یه مشکلی وجود داشت. بعد از اینکه دست گلرت موزی شده بود، چشماش هم موزی شده بود و برای همین تفاوت عمده‌ای در دستانش نمی‌دید.

- داوش گلرت... ابر موزه سمی بود و داری تبدیل به ابر ابر ابر موز یا گلرموز (Glamorous) می‌شی.

گلرت بازم به بدنش نگاه می‌کرد که هر لحظه موزی‌تر می‌شد و به گلرموز شدن نزدیک‌تر می‌شد و با تعجب گفت:

- من موزی نمی‌شم که... تا حالا فکر کردین شاید شما کم موزی هستین؟
- به نظرت الان که ابر ابر ابر موز شده بازم پاره می‌شم یا چون خیلی بزرگ شده ممکنه که پاره نشم؟

رابستن در حالی که آب دهنش هنوز داشت می‌ریخت این رو گفت و خیلی دراماتیک به سمت لرد برگشت تا ببینه نظرش چیه. لرد هم با تعجب سوالش رو با سوالی دیگه جواب داد تا خط قرمزهای پست کمی جا به جا شده و محتوای پست برگرده به پشت خط قرمز.

- کجات پاره شه؟
- دهنم دیگه... از خنده زیاد... چون یکی از اربابان سیاهی داره تبدیل به موز سیاهی می‌شه.

حالا که تونستیم برگردیم به پشت خط‌های قرمز، خیلی سریع برمی‌گردیم به سمت گلرت و تغییراتی که داره می‌کنه. گلرتی که روزی جزو ترسناک‌ترین جادوگران زنده بود حالا کم‌کم بخش‌های مختلف بدنش که شبیه موز نبودن (مثل دماغش) هم داشتن شبیه موز می‌شدن. کم‌کم مسخش کامل شد و تبدیل به گلرموز شد و این تبدیل شدن مساوی بود با اینکه سوژه دوباره از جایی که همه فکر می‌کردن داره برمی‌گرده به سر جای عادی خودش، دوباره از دست ال چه استوری فرار کرده و این بار همه شخصیت‌های داستان در کالیفرنیا (ولی همچنان در افکار گابریل برای اینکه یه موقع سوژه اصلی تاپیک فراموش نشه ) و در خانه کارداشیان‌ها ظاهر شدن.

گلرموز که حالا کفش پاشنه بلندی به پا داشت و لباس بسیار تنگ ولی سیاه (بالاخره یکی از پیامبران مرگ حتی در اوج گلومرس (پرانتز در پرانتز هم استفاده می‌کنم تازه و بهتون می‌گم که می‌دونم چجوری تلفظ می‌شه ولی گلرموز به داستان بیشتر می‌خورد ) بودنش هم همچنان کمی تاریک بود). این لباس سیاه گلرموز توجه یکی از اعضای خانواده کارداشیان‌ها رو که گویا در به در دنبال مردان سیاه (صد البته منظور سیاه‌پوش ) هست، جلب می‌کنه و این کسی نیست جز خود کیم.

- ای وای... شما چقدر قشنگین... فقط قشنگین یا پول اینام داری عزیزم که بریم خرید کنیم و ازدواج کنیم و بعدش هم طلاق بگیریم نصف پولت رو بالا بکشم؟

گلرموز، لرد و رابستن وارد دنیای جدیدی از محتوای سم شده بودن.


ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۳۰ ۲:۵۶:۰۲
ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۳۰ ۲۲:۳۶:۴۵

تصویر کوچک شده


موسس ارتش تاریکی

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰:۱۶ شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۴۲
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 130
آفلاین
- به نظرت موز جایزه میشه؟
- به نظرت سوپ غداست؟
- چی؟
- باهام بد حرف بزن! خسن باس باهام!

لرد ولدمورت نگاهی به دستبد در دستش و بعد به گلرت سرخوش کنارش انداخت. کی فکرش را میکرد که لرد ولدمورت بزرگ منکراتی شود؟
البته باز شکرگزار بود که گلرت را طناب پیچ کرده بودند و او نمیتوانست نیمساز سرباز کنارش شود و تنها به جمله " الهی بمیرم برات" بسنده میکرد وگرنه ال چه استوری این را هم به پرونده شان اضافه میکرد. بله. همه چیز تقصیر ال چه استوری بود.

چند ساعت قبل

مسابقه تازه تمام شده بود و قرهایی که در کمر فراوان بود و نمیدانستند کجا بریزند را از روی صحنه جمع میکردند. البته تنها قرهای ریخته شده نبود و عوثاما که گلرت روی سینه اش امضای طرفداری زده بود هم روی صحنه غش نموده بود که ایشان هم همراه با قر های مذکور جمع شدند.
بعد گلرت با اشک شوق مربع شده در چشمش به صحنه آمد و خردادیان با عشوه به او نزدیک شد که کاپ قهرمانی را به او بدهد. تا این لحظه همه چیز نرمال بود و لرد که در گوشه ی صحنه ایستاده بود حس آمریکن گات تلنت را داشت. همه چیز نرمال بود تا اینکه خردادیان کاپ را به دست گلرت داد.
کاپ قهرمانی در واقع یک موز زرد غول آسا بود.

لرد با ناباوری به گلرت نزدیک شد و گفت:
- این دیگه چیه؟ جایزه ما کو؟

گلرت که از اندازه جایزه بدش نیامده بود با نیشخندی گفت:
- ابر موزه!... ببین چه قطریم داره!
- ابر موز به چه دردم میخوره؟ یه ابرچوبدستی...ابر ساحره ایی چیزی! الان اینو چی کار کنیم؟
-بدیم به رابستن؟
- نه بابا پاره میشه!
- چی پاره میشه؟
-جیبش دیگه! کدوم جیبی این موز توش جا میشه؟
- افسون گسترش جیب؟
- افسون...گلرت!... این خردادیان کجا رفت؟

در همین حین که گلرت و لرد در بحث گسترش جیب بودند، خردادیان و گروهش فلنگ را بسته و غیب شده بودند و لرد و گلرت در یک صفحه سفید مثل دو کارکتر بی پناه، تنها مانده بودند. لرد میخواست دوباره غر زدن در مورد موز را شروع کند که ناگهان چشمش به رابستن افتاد.
- راب! این چه سر و شکلیه؟

راب با قیافه بچه گربه شرک روبروی آن دو ایستاده بود و سر تا پایش خیس بود و بوی موز شدیدی میداد. موز کوچکی هم دهانش بود و با همان قیافه پوکر و خیره به آن دو مشغول جوییدنش بود. اما قبل از اینکه راب بتواند سوال لرد را جواب دهد، ال چه استوری با ال کوماندو هایی در اطرافش در صحنه ظاهر شدند.
- روی بچه مردم با ابر موز، آب موز میریزین؟ سلاحم که دستتونه! از سوژه میندازمتون بیرون! منکر المنکراتی ها!

با این حرف ال چه استوری، ال کوماندو ها به حالت بروسلی طور و با فن میمون خفته و سگ بالدار در هوا تاب خوردند و بر سر لرد و گلرت آوار شدند. این ال کوماندو ها زور بازوی عجیبی داشتند و توانستند در چند حرکت ساده لرد را بگیرند.
- گلرت کجایی که داوش تو بردن!

البته گلرت همانجا بود و خیلی زودتر از لرد تسلیم شده بود. در واقع تسلیم نشده بود و با دیدن یکی از ال کوماندوهای چشم ابرو مشکی که دل نمیده به هیچکی ، عنان از کف بریده و به اغوشش پریده بود. این رفتار حتی برای گلرت هم عجیب بود و لرد میدانست یک قابلمه ایی زیر نیم کاسه است. کمی که دقت کرد متوجه دستان زرد گلرت شد و همه چیز را فهمید.

- وایی گلرت موزه سمی بود! موزی شدی گلرت! موزی شدی!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷:۲۹ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۵۰:۵۰
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1388 | خلاصه ها: 1
آفلاین
موقعیت: استیج مسابقات رقص خردادیان

سه داور پشت به صحنه به صندلی‌های بلند خود تکیه داده‌اند: خردادیان، شِرِک و عوثاما، سه اَبَرشِیکِر از سه بُعد مختلف: رنگین‌کمان، جن و پری و بومبا!

صدای سوت و جیغ و دست و هورا از جایگاه تاریک تماشاچیان به گوش می‌رسد. دوربین روی خردادیان زوم شده که با نیش باز منتظر اولین اجراست. او به دوربین دست تکان می‌دهد و مهره‌ی مار خودش را درمی‌آورد می‌تاباند و دوباره دست تکان می‌دهد.
بعد دوربین روی شِرِک قفلی می‌زند که از گوشه‌ی چشم خردادیان را می‌پایید و در ذهن خود خردادیان را می‌... می‌ستود!
در آخر دوربین روی عوثاما بین لادن طلایی می‌چرخد که در شُرت خود دنبال چیزی می‌گشت. کارگردان ناخودآگاه یک لحظه دستور می‌دهد شُرت عوثاما شطرنجی شود اما تا می‌بیند چیزی جز نارنجک از آن بیرون نمی‌‎کشد، تصویر را به حال قبل برمی‌گرداند.

موسیقی شروع به نواختن می‌کند و نفس‌ها در سینه حبس می‌شود. همه‌ی تماشاچیان سکوت می‌کنند تا شاهد اجرای زیبایی باشند که برای آنها ترتیب داده شده بود.

اولین شرکت‌کننده، لرد لردها، سایه‌ی سایه‌ها، کچل‌ترین کچل‌ها پا به مرکز صحنه می‌گذارد.

آهنگ عموحسن پخش می‌شود و غوغا به پا می‌کند.

حالا داورها پشت به صحنه چطور می‌خواهند رقص لرد را ببینند؟!

تا تو رو پیدا کردم با دلم دعوا کردم


لرد ولدمورت بندری می‌زد و داورها دست می‌زدند.

یه نیگا اینجا کردم یه نیگا اونجا کردم


در این لحظه گلرت گریندلوالد شِیک‌زنان وارد صحنه شد و رقص به اوج خود رسید.

یک نفر به داورها اشاره کرد که اولین شرکت‌کنندگان خواننده نیستند و رقاصند. آنها هم دکمه را زدند و برگشتند تا پاشش هنرهای جوشان دو دارک لرد را با تمام وجود حس کنند.

در این لحظه آهنگ عوض شد و گلرت رو به عوثاما شروع به خواندن و قر دادن کرد: سیا نرمه نرمه، سیا توبه توبه

خردادیان تا آمد دستش را به نشانه رأی مثبت بالا ببرد، شِرِک از جایش پرید و او را زیر بغل زد و از کنار صحنه خارج شد.

بلافاصله دو نفر دیگر صندلی‌های خالی را پر کردند.

عوثاما از جا بلند شده بود و بشکن زنان و با قر و قمیش به صحنه نزدیک می‌شد تا به آن دو ملحق شود.

صدای ال چه استوری از میان تماشاچیان به گوش می‌رسید: این چه بساطیه ساختین وسط محفل ما!


ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۲۷ ۱۶:۴۶:۱۶

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!
تصویر کوچک شده
قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱:۴۱ دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۴۲
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 130
آفلاین
پارکور!
( به سبک شخصیت مایکل در سریال اداره)


در واقع هیچ کس نمیدانست.
هیچ کس نمیدانست که "ال" در " ال چه استوری" به چه معنا است. میتوانست مخفف المرکخوار باشد یا الداف یا حتی الدامبل. البته نمیتوانست مخفف المرگخوار باشد چون بهرحال ال ها، گژپژ یا پژگژ یا پگ ژژ یا ژژ گپ را ندارند.
ولی ال مخفف هیچ کدام از آنها نبود. ال مخفف البی قاعده بود. بی قاعده بودن بسیار خطرناک بود و نه گلرت و نه لرد که در حال شیک رفتن بر روی میز صورتی بودند این را نمیدانستند. البته ال جه ریلیزی یا همان السی قاعده در یک پست در فضای مجازی خودش و پسر عمویش را معرفی کرده بود ولی چون همان دنیای حقیقی برای گلرت و لرد مجازی بود و فضای مجازی در دنیای حقیقی که خودش حکم مجازی را دارد، حکم را میبرید، هیچ کدام از آنها آن پست را ندیده بود.
در حال لحظه البی قاعده بودن در وجود ال چه استوری بالا زده بود و رقص باسن گلرت هم کمکی به قضیه نمیکرد. لرد و گلرت انگار به برق وصل بودند و لرزش ها و لغزش ها و داخل ها و خارج هایشان تمام نمیشد و سوژه رسما از دست رفته بود. دیگر چیزی برای ماندن وجود نداشت و گیتار هم با خودشان برده بودند. همه این چیزها باعث شد که ال از کوره دربرود و با کشیدن ضامن نارنجکی، آن را در میان سینه های گلرت بیاندازد.
آخرین چیزی که شنیده شد فریاد ال بود که میگفت:
- به به پس!

و بعد همه چیز منفجر شد.

یک ثانیه بعد گلرت و لرد در استدیوی بزرگی بودند و دور میز شیشه ایی نشسته بودند. همه چیز تم سبز و قهوه ایی داشت. دوربین و میکروفن و بقیه وسایل ضبط هم موجود بود اما خبری از آدمها نبود.

لرد که کت و شلوار قهوه ایی زشتی پوشیده بود پرسید:
- الان سوال من از شما به عنوان کارشناس اینه که ملت برای چی رفته بودن تو خواب گابریل؟

گلرت که در مقابلش نشسته بود و کت و شلوار آبی با خط های صورتی پوشیده بود، جواب داد:
- به نام تاریکی... سلام میکنم خدمت بینندگان عزیز...والا میخواستن از نقشه ارباب سر دربیارن رفتن تو مخ گابریل! کلا یا تو مخ اند یا رو مخ!... الان سوال من از شما به عنوان مجری اینکه الان اینجا کجاست؟

- شبکه چهاره!
- خو چرا ضبط نمیکنن؟
- میکنن! روی ضبط خودکاره! بیننده نداره.
- میگم یارو اونجا داره شورتشو عوض میکنه؟
- اره... کسی اینجا رو نگاه نمیکنه!
- در بیارم منم ببینی؟
-چی رو؟
- رابستن رو از جیبم! بچه دلش میخواست تو سوژه باشه ولی چون امتحان مکانیک داشت نتونست بیاد و ما همینجور آوردیمش دکور سوژه باشه.
- من لوله کش دوست دارم ولی!
- من خودم لوله کش عالمم! اگزوز دامبلم خودم درست کردم! دست به اگزوزم خوبه!
- اوکی... من تو لباسشویی گیر کنم؟
- مگه شما لباسشویی دارین؟
- نه والا...خب پس هیچی! کنسله.

بعد گلرت رابستن را در آورد و روی صندلی کنار خود نشاند. اما رابستن تنها خیره نگاه میکرد و حرفی نمیزد.


- این چرا میوته؟
- گفتم که دکوره! حال ندارم براش دیالوگ بنویسم!

- بیا گریب بابا! یه موز بردار حداقل بیکار نباشی تو سوژه!
بعد موزی برداشت و به رابستن داد.

در همان لحظه نامه ایی در هوا ظاهر شد و در آغوش گلرت افتاد. گلرت نامه را باز کرد و بعد از چند ثانیه با ذوق گفت:
- وایی تامی! خردادیان رقصمونو دیده و بدجور پسندیده! دعوت شدیم مسابقه رقص!

بعد هر دو دخترانه ذوق کردند و اکلیلی شدند.



پی نوشت:

- میگم این ال مرد؟
- نه بابا! این گوشه کنارا داره معو بازی میکنه حتما!
- میخواستم براش " تو خراب کردی همچی رو خودت" بخونم! ای بابا!
- نگران نباش! تو پست بعدی! تو صندوق کیلو کیلو سمه!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۷:۳۱:۳۱ دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۵۰:۵۰
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1388 | خلاصه ها: 1
آفلاین
Challenge accepted! (به سبک بارنی در سریال "آشناییم با ننه‌ت")

گلرت گریندلوالد در گوشه‌ای از تاریخ بالای سر آغامحمدخان قاجار نشسته بود و داشت برای خودش تخمه می‌شکست که ناگهان متوجه شد چیزی غیرمستقیم زیر پوستش می‌خزد و در مغزش تکرار می‌کند: «این نامه رو فقط گلرت بخونه، فقط می خوام که حالمو بدونه.»

در یک آن دست از تخمه‌های نیمه‌شکسته برداشت و آغامحمدخان قاجار را به همان وضعیت در تاریخ رها کرد و به زمان حال برگشت.

«جون چه جیگری اونجا لب ساحل نشسته. چه موهای لختی. لختی دوست دارم.»

گلرت که سافت اسپاتی برای موهای لخت و لختی مو داشت، عنان از کف بداد و طبق عادت همیشگی از پشت نزدیک شد.

«جوون این کیه که اینقد هات و جذابه؟ معو معو می‌کنم براش.»

مولخت از جابلند شد و برگشت: «آه! گلرت بتمنی من!»

گلرت لرد ولدمورت را در مقابل خود دید که از روی صندلی صورتی بلند شد و فیس تو فیس به چشم‌های گلرت زل زد.

گلرت با خودش گفت: «اما ولدمورت که تایپ من نیست. ولی می‌دونم بتمن تایپ ولدمورته.» در چشم بر هم زدنی کاستوم بتمن از غیب ظاهر شد و به تن گلرت رفت.

اهالی محفل هاج و واج به صحنه خیره شده بودند و مطمئن نبودند باید صحنه را رد کنند یا نکنند. کبوتری آن وسط پرپر شد و دو سه تا خانم نی‌نی‌سایت‌طوری جیغ کشیدند و پشت صحنه به بیرون از صحنه فرار کردند.

لرد ولدمورت بشکنی زد و کاستوم اسپایدرمنی از داخل آستینش بیرون آمد و به تنش رفت.

ولدمورت: بتمنا باید برقصن!!!

گلرت: هفتاد روزه که رفتی!!!

آهنگ شادی پلی می شود و هر دو رقص بندری را شروع می کنند.

دو دارک لرد آن وسط هر چه هنر در جاهای مختلفشان داشتند رو می‌کردند. گلرت قرهای ریز می‌آمد و ولدمورت با قرهای درشت موهایش را در چشم می‌ریخت.

چالش رقص‌های ناموزون ادامه داشت تا اینکه آل چه استوری تصمیم گرفت کاری بکند و سوژه را از دست آن دو بیرون بکشد.


تولیدات دارک لردز تقدیم می‌کند. سم خون‌تون نیفته


ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ ۷:۴۶:۵۲
ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ ۷:۵۴:۰۲

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!
تصویر کوچک شده
قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱:۵۳:۳۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۴۲
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 130
آفلاین
لرد پشت نیمکت صورتی در ایوان رو به دریا نشسته بود. موهای لخت مجعدش را پشت گوشهایش مرتب کرد و دستش را زیر چانه اش تکیه داد. نگاهش خیره به نامه روی میز بود که تنها دو‌ خط رویش نوشته شده بود:

این نامه رو گلرت فقط بخونه
فقط میخوام که حالمو بدونه


بقیه صفحه سفید بود و لرد نمیدانست چگونه افکارش را به ادامه آن دو جمله تبدیل کند.

- آه گلرت… چقدر قرار بود به صورت غیر مستقیم به تو اشاره کنیم! ولی چه کنیم؟ ما غیر مستقیم مان نمی آید! بهرحال ما سیاهی هستیم که اگر سیاست حالی مان بود تمام سفیدها را از سرسره میفرستادیم پایین و خودمان زیر سرسره مینشستیم! حیف که لرد ساده ایی هستیم! بی آلایش و بی ارایش و نچرال!

ریموس که بر لبه تراس نشسته بود بغ بغویی کرد و بالهایش را بهم زد.

- ریموس که بال نداره! خودش خبر نداره!
- البته که خبر نداره! هیچکس تو محفل خبر نداره! اخه خبری برای داشتن نیست! تهش خبرای ماست که اینجاست!

چون چشمهای ریموس به جای آنکه جلوی سرش باشند دو طرف سرش بودند، تمرکز برایش سخت شد. نمیدانست چه خبر شده و حتی نمیدانست با چه کسی حرف میزند.

- اغا یک لحظه کات! الان سوژه عوض شد؟ من چرا کفترم؟

صدای غر غر چند نفر بلند شد و صدابردار میکروفن بزرگی را زمین گذاشت. خانم گریمور با عجله به صحنه آمد و به آرامی مشغول پنکیک زدن به صورت لرد شد که داشت با نگاه خصمانه به ریموس نگاه میکرد.

- خب چیکار کنم تام! قربونت برم ییهو فیلم نامه رو عوض میکنی و خبرم نمیدی من چجور همکاری کنم؟ الان جریان چیه؟

خانم جباری منشی صحنه با عینک باریک و تخته شاسی وارد شد و کمی ارزن جلوی ریموس پاشید و گفت:
- تام نمیتونه خیلی حرف بزنه!گریم لبش خراب میشه! الان تو ناخود آگاه گابریل هستیم! اینجا همچی درهم و امکان پذیره!

ریموس ارزن رو قورت داد و گفت:
- حله آقا بریم! اها! فقط این صداهه کی بود اول حرف زد؟

این بار خانم گریمور جواب داد:
-ال چه استوری! سمت چپته!… اقا سمت چپ! سمت چپ کفترم سمت چپه فرقی نمیکنه!

ریموس ابتدا به سمت راستش و بعد از تذکر به سمت چپش نگاه کرد و الستور را که به « ال چه استوری» تبدیل شده بود دید.
در واقع «ال چه» گربه حنای
رنگی بود با دم سیاه.

- ال چه ریلز؟
- نه اون پسر عمومه! ال چه استوری!
- اها شنیدم اسم فامیلتونو! میگم بغ بغو یا بق بقو؟
- والا فقط معو! (گیف گربه سیاه)
- معو بک والا!… ببخشید خانم ما فقط معو میکنیم از این به بعد! بریم آقا! ( تکرار گیف گربه سیاه)

گریمور از کادر خارج شد و میکروفون بالا رفت. کسی فریاد زد:

-لردرلا…برداشت دوم!

لرد نگاهش خیره به نامه روی میز بود که تنها دو‌ خط رویش نوشته شده بود:

این نامه رو گلرت فقط بخونه
فقط میخوام که حالمو بدونه


- معو!
-مع معو!

در همان حال گلرت در پشت سر لرد ظاهر شد.
- آه! گلرت بتمنی من!
………………………
چالش!
مردش هستید پست ما را در همین حالش ادامه دهید! غیر مستقیم هم اشاره کردیم که کسی نفهمد!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۲۰:۳۳
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 286
آفلاین
خلاصه:
مرگخوارا تازه‌واردشون یعنی گابریل رو برای جاسوسی فرستادن به محفل. ولی گابریل در تلاش برای آروم بودن، بهش حمله عصبی دست می‌ده و محفلیا با معجون خواب‌آور می‌خوابوننش. محفلیا از فرصت استفاده می‌کنن و وارد رویای گابریل می‌شن بلکه بتونن اطلاعات ارزشمندی به دست بیارن. از طرفی مرگخوارا نگران وضعیت گابریلن و به همین بهونه، می‌خوان اون یکی تازه‌واردشون یعنی الستور رو هم بفرستن به محفل.


***


الستور بعد از ترک خونه ریدل‌ها، آروم و با خونسردی تمام وارد خیابون اصلی شد و کمی بعدتر مسیرش رو از کوچه و پس‌کوچه‌ها و توی سایه‌ها ادامه داد. بالاخره به میدون گریمولد رسید که حالا چراغ‌های اطرافش داشت کمی سوسو می‌زد.
وقتی به فاصله بین خونه شماره 11 و 13 رسید، عصاش رو دو بار به زمین کوبید. سایه‌ش که قبل‌تر و همراه گابریل وارد خونه شماره 12 شده بود، پشت در اومد و در رو باز کرد. همین باعث شد که مقر محفل در برابر الستور نمایان بشه و بتونه داخل بره.
سایه الستور در رو پشت سرش بست و به صاحبش ملحق شد. الستور راهرو رو در پیش گرفت تا به هال رسید. کمی به هم ریخته بود و پلیورهایی با حروف F و G روی مبل رها شده بودن. الستور انتظار نداشت خونه اینقدر خلوت باشه. پس به سرک کشیدنش ادامه داد تا اینکه دخترک رو روی کاناپه دید. سایه‌ش زودتر از خودش به سمتش رفت و علائم حیاتیش رو چک کرد. ظاهرا گابریل فقط خوابیده بود. همون لحظه صدای شکستن چیزی از پشت سرش، باعث شد بلند بشه و برگرده.
رزالین که از آشپزخونه بیرون اومده بود، با دیدن شیطان قرمزپوش روبه‌روش ترسیده و ظرف میوه رو رها کرده بود.

- اوه، سلام خانم. ترسوندم‌تون، نه؟

الستور گفت و بعد خم شد تا به رزالین کمک کنه که میوه‌ها رو جمع کنه.

- من... تو چه جوری تونستی بیای داخل خونه؟
- هاه! مثل این که زیاد با بنده آشنایی ندارین. توی این دنیا و حتی اون دنیا کاری نیست که از دست من بر نیاد. حالا... افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟

الستور یه سیب قرمز رو برداشت و به سمت رزالین گرفت. رزالین با تردید به سیب نگاه کرد و بعد با گونه‌های رنگ‌گرفته، اون رو از دست الستور گرفت.
- رزالین دیگوری هستم.
- اوه، خانوم دیگوری! مادر سدریک، درسته؟ پسرتون رو می‌شناسم. واقعا خوب تربیتش کردین.
- متشکرم. ولی... نگفتی که برای چی اومدی اینجا؟ منظورم اینه که...

رزالین به بخشی از علامت شوم که از زیر آستین الستور پیدا بود، اشاره کرد.
الستور حرف رزالین رو قطع کرد.
- درسته درسته. جسارت من رو ببخشید خانم دیگوری. من به عنوان نزدیک‌ترین فرد به گابریل باید اینجا باشم تا حواسم بهش باشه. در غیر این صورت گابریل هم نمی‌تونه پیش‌تون بمونه!
- نه. نمی‌شه. دیگه مرگخوار قبول نمی‌کنیم. گابریل هم بخاطر قلب پاکش تونست عضو بشه.

الستور به گابریل اشاره کرد.
- ولی خودتون می‌بینین همین مدت کمی که من پیشش نبودم چه بلاهایی سرش اومده، که الان مجبور شدین بخوابونینش. این بچه هیچوقت اینقدر آروم نمی‌خوابید! اگه قرار باشه من اینجا نمونم، گابریل رو هم با خودم می‌برم.

نگاه رزالین بین الستور و گابریل رد و بدل شد. توی همین مدت کم، مهر گابریل به دل رزالین نشسته بود و اون رو مثل بچه خودش دوست داشت. دلش می‌خواست به الستور اجازه بده بمونه، تا فقط بتونه گابریل رو کنار خودش داشته باشه. ولی نمی‌تونست تنهایی تصمیم بگیره.
- مـ- من نمی‌دونم. باید با ریموس صحبت کنی.
- اوه... درسته. ریموس لوپین. اتفاقا وقتی دیدم که اینجا اینقدر سوت و کوره، تعجب کردم که بقیه افرادتون کجان؟

رزالین کمی دست‌پاچه شد و شروع کرد به بازی کردن با پیشبندش. نمی‌دونست تا چقدر باید به الستور اطلاعات می‌داد. ولی مشکلی که وجود داشت این بود که رزالین نمی‌تونست به راحتی دروغ بگه.
- رفتن تو رویای گابریل.

لبخند الستور پهن‌تر شد و به سمت گابریل برگشت.
- رویای گابریل؟ جالب شد. تنهایی نمی‌تونن اونجا دووم بیارن. قطعا راهنمایی نیاز خواهند داشت.

رزالین بازوی الستور رو گرفت.
- فقط... خواهش می‌کنم بهشون نگو من بهت گفتم! ریموس از دستم ناراحت می‌شه.

الستور لبخند نه چندان دلگرم‌کننده‌ای تحویلش داد. بعد به سمت گابریل رفت و نوک عصاش رو روی شقیقه دخترک گذاشت. ثانیه‌ای بعد، فقط رزالین توی هال مونده بود و سیب توی دستش و گابریلی که با دهن نیمه‌باز، آب دهنش کوسن رو لک کرده بود.



Together we do whatever it takes
We're in this pack for life
We're wolves
We own the night!

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.