هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۵۴:۰۹ سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۵۴:۱۷ شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 144
آفلاین
مرگ که مرگخوار نو و تا نخورده ایی بود با صدای بلند گفت:
- نه ارباب! اشتباه میکنید!

لرد در طرفة العینی به سمت مرگ برگشت و اینقدر این کار را سریع انجام داد که مهره سوم گردنش بای بایی با مهره چهارم کرد و تقی صدا داد.
-چی گفتی؟ ما اشتباه میکنیم؟ وجود مبارک ما؟

مرگخواران کهنه تر و یاران تا خورده و له شده لرد میدانستند که اگر مرگ جواب نادرستی به لرد بدهد، او زمین و زمان را بهم میریزد و همگی گوشمالی مفصلی خواهند شد. بنابراین در پشت سر لرد با چشمک و ایما و اشاره و ابرو بالا انداختن سعی کردند به مرگ بفهمانند که نباید روی حرف و منطق لرد حرف بزند.

مرگ که دو گالیونی کج اش تازه افتاده بود گفت:
- اها… چیزه… اخه شما که خبر ندارین! جهنم فعلا تعطیله! چون….چون دارن تغییر دکوراسیونش میدن به عذاب سیستمی و مدرن!

دلیل مرگ به حدی مسخره بود که مرگخوارها خودجوش برای رویارویی با بلای مصنوعی لرد آماده شدند.
الستور سایه اش را سپرش کرد و گابریل کلاه خودش را گذاشت. سینگس و ترزا و دیگر مرگخواران همانطور که در مانور اورژانسی تمرین کرده بودند جلیغه ضد آواداکاداورا را پوشیدند.
لرد نگاه گنگی به مرگ انداخت و بعد از چند لحظه گفت:
- خب حالا که جهنم در حال تعمیره… جهنمیا کجان؟

لرد باور کرده بود. ملت آرام آرام کلاه خود و جلیغه را درآوردند.

- خب الان کجا بریم؟
- اربابا! بیایین بریم بهشت! همه چی اونجاست!
- پس بریم بهشت رو با قدوم مبارک خودمون تازیک کنیم!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۴۵:۱۶
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره جادوگران
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 640
آفلاین
خلاصه:
به دلایلی لرد به مدت طولانی تو اتاقش گیر افتاده بود و مرگخوارا هرکار می‌کردن در باز نمی‌شد. سوسکی خودشو وجدان لرد جا می‌زنه و می‌گه ارواح همه کسایی که کشتی درو نگه داشتن تا اینجا گیر بیفتی و باید از همه‌شون حلالیت بطلبی. حالا در باز شده و لرد به دنبال گرفتن حلالیته...


~~~~~~~~

مرگخوارا قبل از این که حتی مشخص شه کجا قراره برن، هرکدوم سویی غیب می‌شن و بعد از گذشت دقایقی، هرکدوم با کوله‌ پشتی‌ای پر از وسایل مورد نیاز سفر برمی‌گردن.

- خب حالا کجا قراره بریم؟

لرد همزمان با بالا آوردن انگشتاش در بازه‌های زمانی متفاوت، مدام نگاهش بین انگشتاش و آسمون جا به جا می‌شه. مشخصه که در حال انجام محاسباتی سنگین بود!

بالاخره بعد از مدتی حساب کتاب‌های لرد به پایان می‌رسه.
- جهنم!

کوله‌های مرگخوارانی که تازه در حال جای گرفتن بر پشتشون بود یا هنوز تو دستشون بود، با شنیدن این حرف با صدای تلپی میفته زمین. ابتدا هاج و واج نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن و بعد بارش شگفتیشون از این اتفاق رخ می‌ده.

- کجا ارباب؟
- جهنم؟
- آخه چرا جهنم؟

لرد دستشو به نشانه سکوت بالا میاره.
- آرام باشید مرگخواران ما! ما طبق محاسبات دقیق و حساب‌شده‌ای که داشتیم، فهمیدیم کسانی که کشتیم حقشان بود در حالی که وعده ما راستین بود و در نتیجه جایگاه ابدیشان جهنم است.

لرد دستشو پایین میاره و با جمله‌ای کوبنده سخنرانیشو به پایان می‌رسونه.
- پس می‌ریم به جهنم تا حلالیت بطلبیم!

مرگخوارا دوباره نگاهی به هم می‌ندازن. یعنی کدومشون بعنوان اولین نفر جرات داشت بگه احتمالا هرکسی که لرد کشته اتفاقا در بهشت جا داده شده و نه در جهنم؟


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۳۵ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۴۰:۲۸
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 168
آفلاین
- چی فرمودید ارباب؟ به جایی حمله کنیم؟ کیو بکشیم؟
- ما کی از حمله حرف زدیم گفتیم که... ای بابا مجبورمان نکنید حرفمان را دوبار تکرار کنیم.
- گب فکر کنم ارباب اتاق زده شدن.
- اتاق زده دیگه چیه؟
- یچیزی مثل دریا زده یا هوا زده.
- ارباب شربت آبلیمو بیاریم براتون؟
- شربت آبلیمو چرا؟ بیا عزیز مامان برات کباب بامیه پختم.
- نه مادر جان ممنون میل نداریم. تا حلالیت نگیریم هیچ چیز از گلویمان پایین نمیرود.
- چی؟ نارگیل مامان چرا اینجوری شده؟
- نمیدونیم بانو تا در رو باز کردیم با این صحنه مواجه شدیم.
- هعی بانو. حبس آدمارو عوض میکنه‌. واسه همین گمونم لردم دیگه لرد سابق نمیشه.
- عزیز مامان سر جمع بگیم خیلی هم طول کشیده، که نکشیده! یک ساعت اون تو بوده.
- فرقی نداره بانو حبس کشیده، حبس کشیده س.
- خب الان باید شلغم مامانو چیکار کنیم خوب شه.
- من میگم بریم مسافرت.
- موافقم.
- کجا بریم؟
- لباس چی بپوشم؟
- نمیخوایم ما حلالیت میخوایم.
- کنسل شد؟
- لباس بر ندارم؟
- نه گمونم ارباب مخالفن.
گمونم شماها مشغله های بیشتری دارید ما مزاحمتان نمیشیم اربابی هستیم مستقل خودمان میرویم دنبال آدرس هایشان میگردیم بلاخره چیزی که زیاد است هورکراس. تا عمر داریم بلاخره همه شان را پیدا میکنیم، یقه هایشان را میگیریم، دو تا چک میزنیم، میگوییم یا میبخشی یا میکشیمت. نچ البته باز دوباره گارمان زیاد میشود باز باید حلالیت بگیریم. آه چقدر گرفتن حلالیت سخت است.

معلوم نبود لرد مفهوم حلالیت را با چه چیز اشتباه گرفته بود اما هرچه که بود شباهتی به حلالیت نداشت. از این رو اما این مدل حلالیت لرد کمی برای مرگخواران چیز سرگرم کننده ای آمد پس فکر کردند شاید برای تنوع چیز بدی نباشد که این راهم امتحان کنند.





S.O.S



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۰:۵۶:۳۱ جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 143
آفلاین
لرد هنوز موفق به دیدن جثه‌ی کوچک سوسک نشده بود، برای همین ترسی نداشت. کم کم داشت مطمئن میشد که صدا از دنیای دیگری به گوش میرسد، نه از دیوار ها! پس شروع به همراهی با صدا کرد.
ـ عذاب وجدان نیاز نداریم. ما خودمان قاتل وجدانیم
ـ یعنی هیچ احساس گناهی برای اون بیچاره هایی که کشتیشون نداری؟ اصلا از کجا معلوم این گیر افتادن توی اتاق و این داستانا بخاطر همین موضوع نباشه؟ کارما گریبان گیرت شده!
ـ کارما دیگر چیست.
ـ کار دیگه. همون چیزی که وقتی یه کار بدی می‌کنی، در اینده به یه شکل دیگه به خودت برمی‌گرده. فرض کن ارواح همه آدمایی که کشتی، پشت در محکم وایسادن و اجازه نمیدن در باز بشه
ـ این مزخرفات مرا تغییر نمی‌دهند!
ـ هنوز حرف دارم، صبر کن.

دنی به حرف زدن ادامه داد و کم کم عذاب وجدان عمیقی در دل لرد کاشت. حالا در پیش چشمانش، دنیا به آخر رسیده بود. او گناهان زیادی انجام داده بود و حتی مرگ هم نمی‌توانست ننگ چنین گناهانی را از روحش پاک کند. در همین حین که لرد ساکت شد و زانوی غم در بغل گرفت، مرگخوارها بالاخره موفق به باز کردن در اتاق شدند. دنی به پیش دیگر سوسک ها برگشت و گابریل با خوشحالی شروع به ناز و نوازش سوسک هایش کرد. بقیه مرگخوار ها هم خوشحال بودند، تا اینکه با ظاهر عبوس و ناراحت لرد مواجه شدند.

ـ ارباب؟ دوباره کسی ناراحتتون کرده؟ از دست ما ناراحت شدین؟
ـ ما باید برویم از تک تک کسانی که کشته‌ایم، حلالیت بطلبیم!



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۵۲ یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۷ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰:۱۴ شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
از کجا میدونی داسم زیر گلوت نیست؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 124
آفلاین
اما دنی می‌تونست لرد رو ببینه. گرچه خیلی درکی از چیزهایی که می‌دید نداشت. البته دنی حق داشت! اون یه سوسک بود و با عقل سوسکی‌اش توانایی تجزیه و تحلیل های پیچیده نداشت. نهایت قوه ادراک دنی این بود که یه ساحره وسط راه ببینه و ساحره هم دنی رو ببینه و شروع کنه به جیغ و داد که " وای جناب دنی معروف! من از طرفدارای شمام! " و بعد درحالیکه دنی فکر می‌کنه که چقدر ساحره‌کشه و محبوب، سعی کنه همزمان کفش ساحره رو امضا کنه و زیرش له نشه.

دنی از تصویر لرد خیلی چیزا می‌دید. که البته درک نمی‌کرد. جلال و جبروت می‌دید، که درک نمی‌کرد. ابهت و منزلت می‌دید، که البته درک نمی‌کرد. شکوه و شوکت می‌دید، که باز هم خبری از درک نبود. پس دنی خیلی راحت به خودش این جرئت رو داد که جلوی لرد خودنمایی کنه.
- آهای کچل!
- نه! ما نهایت 16 روز در اینجا محبوس بوده باشیم. عمرا اگر اجازه بدهیم یه محبوسی ساده مارا خل وضع کند و کاری کند که توهم بزنیم و فکر کنیم که در و دیوار حرف می‌زنند.

لرد مدام روی صندلی با خودش تلقین می‌کرد که خل وضع نشده. از طرف دیگه دنی هی صداش می‌کرد.
- آهای با تواما...
- نه ما نمی‌شنویم که این دیوار می‌گوید با توام. بار دیگر همچین غلطی کند یه بومباردای دیگر می‌زنیم، می‌فرستیمش زیارت ارواح عمه مرحومش.

دنی درحالیکه توپش رو به وسط اتاق هل می‌داد، خودش هم پشت سر توپ وارد شد و در مرکز اتاق قرار گرفت.
اما محاسبات دنی کاملا درست نبود و توپ قل خورد و قل خورد و بعد از برخورد با پایه صندلی، همونجا کنار پایه یکم استراحت کرد.

- با تو که نمیشه قایم موشک بازی کرد. من باید تا صبح پشت توپم بمونم!

سپس دنی کت و شلوار و کلاه خوشرنگی از پشتش بیرون آورد و پوشید و بعد عصایی به دستش گرفت.
- من نقش وجدان رو توی اکثر فیلما بازی کردم. تو وجدان نمی‌خوای؟


MAYBE YOU ARE NEXT

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۱۹ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۱:۲۱ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 193
آفلاین
لرد روی صندلی ایستاده بود و فریاد میکشید:
- این‌ها چیست فرستادی داخل؟ برای چه سوسک میفرستی؟ مگر نمیدانی ما از سوسک چندشمان میشود؟

لرد همانطور روی زمین را نگاه میکرد که نکند یکی از سوسک ها از صندلی بالا بیاید. در همان زمان یکی از سوسک ها عقب رفت. کش و قوسی به بدنش داد و. بال هایش را با تمام شکوهی که یک سوسک میتوانست بال هایش را باز کند باز کرد.
- حالا وقت پروازه.

سوسک پری از روی زمین بلند شد و به سمت لرد به پرواز درآمد. لرد فریادی کشید و از پشت پرت شد روی زمین. پایه صندلی شکست و لرد دیگر جایی را نداشت که بالای آن برود چون بقیه را با طلسمش منفجر کرده بود. پس از چند لحظه گابریل از پشت در صدای برخورد طلسم با در و دیوار و زمین و هوا را شنید. فکر کرد لرد دارد سوسک ها را سرگرم میکند!
- دارین چیکار میکنین ارباب؟
- داریم سعی میکنیم این موجودات چندش آور را از صحنه روزگار محو کنیم.
- اینی که گفتین یعنی چی ارباب؟
- یعنی تلاش میکنیم آنها را با آوادایی از بین ببریم.

گابریل نگران شد.
- یعنی دارین سوسکای منو میکشین؟!
- بله همین قصد را داریم.
- نه ارباب این کارو نکنین الان بهشون میگم بیان بیرون.

بعد خم شد و از زیر در سوسک ها را صدا کرد:
- بچه ها بیاین اینجا. بیایم بریم با هم غذا بخوریم و حرف بزنیم.

سوسک ها دست از سر کچل لرد برداشتند و از زیر در بیرون آمدند.

- خب بزار ببینم همتون هستین. لری و تامی و سوزی و سوفی و بیلی و مکسی و تری و اندی و الی و... صبر کنین ببینم دنی کجاست؟

سوسک ها اطرافشان را نگاه کردند. وقتی دیدند دنی واقعا نیست همه به طرف اتاق اشاره کردند. گابریل سه ضربه به در اتاق زد.
- ارباب ببخشید دوباره مزاحمتون میشم، دنی اونجا پیش شماست؟
- دنی؟ دنی دیگر کیست؟ ما اینجا تنها گیر افتاده ایم!

گبی با کمی تردید و ترس از داد و هوار دوباره لرد گفت:
- دنی همون سوسکمه که یه توپ گرد داره. توپش همیشه همراهشه. اونجا پیش شما نیست ارباب؟

لرد وقتی فهمید یکی از سوسک ها هنوز در اتاق است مانند فنر از جا پرید و به اطراف نگاه کرد. اصلا فکر نکنید که لرد میترسید، او فقط کمی چندشش میشد. لرد با دقت به زمین نگاه کرد ولی سوسکی را ندید.

- بله ارباب همونطور که داشتم میگفتم دنی کارش تو استتار و قایم شدن حرف نداره. بازی مورد علاقش قایم موشکه. میشه پیداش کنین بهش بگین بیاد بریم؟ همه اینجا منتظرشن!

لرد حالا دیگر حسابی چندشش شده بود. تنها توی اتاق گیر کرده بود. آن هم با سوسکی به نام دنی که نمیتوانست آن را ببیند.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده



F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
or "Face Everything And Rise"
The choice is yours.





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۵۲ چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۴۵:۱۶
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره جادوگران
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 640
آفلاین
گابریل که غم و غصه و حوصله سر رفتن و خلاصه هر آن‌چه لرد در اون لحظه بهش دچار شده بود براش معنی نداشت چون با راهکارهای شگفت‌انگیز رنگین‌کمانی خودش به راحتی قابل حل بود، برای کمک به لرد داوطلب می‌شه.

مرگخوارا که همگی پاتیل چه کنم چه کنم به دست گرفته بودن، با دیدن گابریل که با خوش‌حالی از جمعیت مرگخوارا جدا می‌شه و به در اتاق نزدیک می‌شه خوش‌حال می‌شن. البته نه به این دلیل که می‌دونستن گابریل راهکارهای خوبی تو آستین داره، نه. چون اتفاقا می‌دونستن روش‌های گابریل اکثرا فقط به درد خودش می‌خوره، بلکه چون می‌دونستن بالاخره لرد دقایقی سرش با گابریل گرم می‌شه و این یعنی فرصت بیشتر برای خودشون که راه نجاتی برای لرد پیدا کنن یا حداقل دیرتر به دردسر بیفتن!

- ارباب اصلا نگران در نباشین، مطمئنم اگه چند دقیقه بهش محبت کنم دلش به رحم میاد و مورگانا رو تف می‌کنه بیرون. ولی قبلش برای این که حوصله شما سر نره پیشنهادات صد در صد تضمینی براتون دارم. بگم؟

لرد در چنان ناامیدی‌ای به سر می‌برد که در اون لحظه دوست داشت باور کنه گابریل می‌تونه کمکش کنه.
- می‌شنویم!
- ارباب اتاقی که شما توش هستین در واقع پر از سرگرمیه! فقط کافیه با دقت بیشتری به اطرافتون نگاه کنین.

لرد با دقت بیشتری اطرافش رو نگاه می‌کنه. اما جز دیدن آثار طلسم انفجاریش و چندین وسیله‌ای که از انفجار جون سالم به در برده بودن و هرچی بودن جز سرگرمی، اخمی می‌کنه.
- ما اینجا سرگرمی‌ای نمی‌بینیم گب گب ارباب!
- البته که می‌بینین! کلی وسیله اونجاست که می‌تونین باهاشون صحبت کنین.
- حتما قراره انتظار جواب هم ازشون داشته باشیم؟
- بله اونا همیشه جواب می‌دن. ولی اگه دوست دارین مکالمه‌ی واضح‌تری داشته باشین می‌تونم براتون چند تا حشره بفرستم!

گابریل بدون این که منتظر جواب لرد بمونه، خم می‌شه و جیبشو خالی می‌کنه. انواع و اقسام سوسک‌ها در رنگ‌ها و سایزهای مختلف از جیب گابریل می‌ریزن بیرون و یکراست از زیر در رد می‌شن و داخل اتاق می‌شن. تنها گذر چند ثانیه کافی بود تا صدای فریاد لرد از داخل اتاق به هوا بلند شه!


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ سه شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

کوین کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۷:۱۰ یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
از تو قلب کسایی که دوستم دارن!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
مرگخوار
پیام: 208
آفلاین
/ / / /
/ / / / //

خطوطی که در بالا مشاهده نمودید توسط لرد ولدمورت کبیر روی تکه ای سنگ بزرگ به ضخامت یک دیوار، ترسیم شده است. باستان شناسان معتقدند قدمت این خطوط به دوران ملکه الیزابت مرحومه بر می گردد. دیرینه شناسان و رمزگشایان ما هنوز معمای خطوط روی این کتیبه را حل نکرده اند. ولی سنگ نوشته تا اطلاع ثانوی به موزه لوور انتقال داده می شود تا همگان بتوانند از سراسر دنیا به دیدن آن بیایند و...

- ارباب؟ ارباب زنده این؟

با صدای تلما هلمز که درست از پشت در اتاق می آمد، ابر خیالات لرد ترکید و از بین رفت. و او نتوانسته تکه ای از دیورار اتاقش را که همینک بر رویش خطوطی ترسیم می نمود، برای موزه بفرستد.

- ارباب حالتون خوبه؟
- خیر خوب نیستیم. ماه جایش را به خورشید می دهد و خورشید جایش را به ماه آنگاه ما تمام مدت اینجا اسیر شدیم و از پنجره کوچک اتاقمان سپری شدن شب و روز را نظاره گر می باشیم.

/

لرد چوب خط دیگری روی دیوار کشید.

- بفرمایید! 13 روز شد که ما اینجا اسیریم.
- دقیقه.
- بله؟
- سیزده دقیقه ست که اون تو اسیر شدین نه 13 روز.

مرگخواری که این را گفت باید می رفت مرلین را شکر می کرد که دم دست لرد سیاه نبود. وگرنه تکه بزرگه اش به احتمال زیاد نوک بینی اش می شد.

- ما روی دیوار علامت زدیم. با مداد هم علامت زدیم و شد 13 روز. روی حرف ما حرف نباشد.

لرد هنوز باورش نمی شد کمتر از یک ربع اسیر شده است. دیوارهای سلول انفرادی اش او را خسته و شکسته کرده بودند.

- شَروَرَم شما هم روی دیوار اتاقتون با مداد نقاشی می کشین؟ فقط حواشتون باشه بیرون اومدنی پاکش کنین وگرنه بانو مروپ جریمتون می کنه و نمی ژاره کارتون محبوبتون رو تماشا کنین.
- کوین فعلا راهی برای بیرون آمدن ما پیدا کنید بعد نگران جریمه هم میشیم.

دوباره تا حرف از "بیرون آمدن" شد، سکوت همه جا را فرا گرفت.

/

-




پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۴۰:۲۸
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 168
آفلاین
لرد سیاه دیگر به ستوه آمده بود اما به هرحال در اتاقی حبس شده بود که فعلا راه خروجی برایش نبود پس تصمیم گرفت برای خودش سرگرمی ای پیدا کند تا موقعی که این دستگیره ی وحشی رام شود یا مورگانا از داخل دستگیره راهی پیدا کند که در باز شود.
لرد شروع کرد به دور و برش نگاهی عمیق و دقیق کرد تا بلکه بلاخره چیزی پیدا کند و از دوران حبسش لذت ببرد. اما هرچه نگاه کرد بی فایده بود. اما صبر لرد هم حدی داشت.
-Bomboroda maxima.

بله. دقیقا به خاطر همین هم کل اتاق را منفجر کرد.

-ارررباااااااب.
-نارگیل بی پرز مامااااان چیشدی؟
-ارباب صدای چی بود؟
-خوبیم چیزی نیست ترازوی صبرمان ترکید.
-ارباب مگه تو اتاق ترازو داشتن؟
-نه کوین ولی احتمالا وقتی ارباب بیاد بیرون همون بلا رو سر ما میارن.
-
-شفتالوی مامان، مامان یه فکری داره. چرا حالا که اتاقتو پوکوندی تا فرصت داری یکم دکور اتاقتو تغییر نمیدی؟ مامانم میره شامشو بذاره وقتی حاضر شد از زیر در برات میفرستم یوقت کار میکنی ضعف نکنی.

-مادر جان ما که تاحالا تغییر دکوراسیون ندادیم. چیو کجا بذاریم؟
-
-مادر جان؟
-...
-مادر؟

مروپ به سرعت صحنه را ترک کرده بود تا برای پسر عزیزش غذا آماده کند بنابر این سکوت پاسخ مادر صدا کردن های لرد شد.

- ارباب نگران نباشید ما از همینجا تشویقتون میکنیم.




S.O.S



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

اسلیترین، ویزنگاموت

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۲۶:۵۷
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
شـاغـل
پیام: 774
آفلاین
خلاصه:

باسیلیسک بخاطر اشتباه اسلیترینی ها کشته شده. اونا برای لاپوشونی اشتباهشون سعی میکنن یه اردکو بجای باسیلیسک به لرد قالب کنن، اما لرد متوجه میشه و عصبانی به اتاقش میره تا تنبیهی رو برای اسلیترین ها که سعی کردن فریبش بدن در نظر بگیره اما دستگیره در اتاق لرد بخاطر معجونی که هکتور روش ریخته وحشی میشه و گیر میکنه. مورگانا لی فای سر میرسه و جادویی اجرا میکنه تا وارد دستگیره بشه و جلوشو بگیره اما خودشم توش گیر میکنه.

____________


-قبل از آنکه مورگانا را از دستگیره بیرون بیاورید، ما را از این اتاق بیرون بیاورید.

هکتور ویبره زنان و با نیشی تا بناگوش باز به شاهکارش نگاهی می اندازد.
-ارباب مهم مقصد نیست. مهم مسیره! شما باید از بودن توی اون اتاق لذت ببرین، در اومدن که اهمیتی نداره.
-چه کسی باز این جملات بالای سطح عالی جادوگری را به این کله سوراخ یاد داد؟ ما از کدام مسیر اینجا لذت ببریم؟!
-ارباب همیشه توی هر موقعیت سختی، معجزه ای نهفته هست. فقط باید با دقت بیشتر به اون موقعیت توجه کنیم تا لذت این معجزه رو دریابیم.
-در حال حاضر تنها معجزه ای که ما دریافتیم، خارج شدن از این اتاق و تنها لذتی که ما را مسرور میکند، سوزاندن ملعونی به نام هکتور است.

مرلین که در تمام این جر و بحث ها در سکوتی عمیق فرو رفته بود و به افق نگاه میکرد، بلاخره تصمیم به اظهار نظر گرفت.
-ارباب درسته کله این هکتور سوراخه ولی متاسفانه درست میگه. هم اکنون وحی عجیبی توسط کائنات به من نازل شد که میگفت قصد آزاد کردن شما از اتاقو تا زمانی که بیاموزین از شرایط فعلیتون لذت ببرین ندارند.

لرد عصبانی بود...بسیار عصبانی! اگر دستش به هکتور و کائنات میرسید همه شان را در آن اتاق حبس کرده و با هم آتش میزد. سپس خاکسترشان را در آب شرب محفلی ها میریخت. بعد محفلی ها را هم آتش میزد و خاکسترشان را در آسمان پخش میکرد. سپس آسمان را هم آتش...

-ارباب بهتره کم کم لذت بردن از حبس توی اتاقو شروع کنین.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۲۹ ۱۹:۳۰:۰۰

تصویر کوچک شده
In mama's heart, you will always be my sweet baby







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.