هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
[font=Georgia]ماه سپتامر بود و سریوس بر روی برگ های خشکیده می دوید و جامی در دست او بود . نفس نفس می زد و کاملا مسترب در دل جاده ی پر پیچ و خم پیش می رفت .
نگاهی به آسمان انداخت "در آسمان نشان تبهکار بزرگ لرد ولدر مورت تنین افکنده بود و تاریکی شب را روشن کرده بود .
سریوس به نزدیکی هاگوارتز رسیده بود او به سراغ در ورودی هاگوارتز رفت و آن را باز کرد . در راه رو هاگوارتز چند دانش آموز در حال پرسه زدن بودند اما سریوس بدون توجه کردن به آنها به سمت در اتاق دامبلدور می رفت .
-تق تق ...( سریوس در اتاق را زد )
دامبلدور در را باز کرد و بدون هیچ صحبتی سریوس را به درون اتاق فرستاد .
سریوس در حالی که نفس نفس می زد گفت : محافظت از این جان پیج بسیار مشکل بود
در چهره ی دامبلدور نشان رضایتی تنین افکنده بود . دامبلدور در حالی داشت لبه های تیز جان پیچ را لمس می کرد چوب دستی اش را به سمت جان پیچ گرفت و چیزی زیر لب زمزمه کرد سپس رو به سریوس کرد و گفت : شیطان بزرگ برای همیشه نابود شد .

طنین افکندن معمولا برای صدا به کار میره، برای نشون دادن چهره میتونی از "دیده میشد" یا "نمایان بود" استفاده کنی! برای نشون دادن نشان سیاه تو آسمون هم میتونی از این دوتا فعل استفاده کنی!

یه خورده رو نوشته ات وقت بذار و یکی دوبار بخونش ببین به نظر خودت چطوره...اینجوری میتونی غلط ها بخصوص غلط های املایی رو هم اصلاح کنی!

در ضمن بهتره کلمات داده شده رو که به کار بردی رنگی کنی! مشخص باشن!

دوباره بزن...و وقت بذار...موفق میشی!

تایید نشد.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۲۱:۵۶:۳۵
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲:۱۶:۰۹
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲:۲۹:۲۲
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲:۳۴:۴۱
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲:۴۰:۱۶

[color=0033CC]چقدر غمناک است وقتی ققنوس تنها دوست او بر بالای سرش م�


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶

کیمیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۵ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۵۵ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
(((پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس – شومينه)))





مسابقات جام آتش در حال شروع شدن بود . شبي كه قرار بود شركت كنندگان از مدارس ( بو باتون و دورمشترانگ) بيايند تمامي كلاس ها نيم ساعت زود تر تمام مي شد .راس ساعت 8:00 شب تمام دانش آموزان در كنار درياچه جمع شده بودند و ((پروفسور)) مكگوناگل هم در حال مرتب كردن و به صف كردن آنها بود كه ناگهان از زير آب درياچه دكل يك كشتي بيرون آمد و همه را مات و ((متحير))كرد .
پس از آنكه تمام كشتي به روي آب آمد. در آن باز شد اول ازهمه ((ويكتور كرام)) از كشتي خارج شد و به همه ((چپ چپ)) نگاه كرد سپس دانش آموزان آن مدرسه به داخل((سرسرا)) رفتند ولي دانش آموزان هاگوارتز همچنان در كنار درياچه ماندند تا دانش آموزان مدرسه ديگر بيايند. پس از آنكه دانش آموزان مدرسه ديگر آمدند همه باهم به داخل سر سرا رفتند تا آغاز مسابقات ((جشن)) بگيرند.
هواي بيرون از مدرسه سرد بود ولي هواي داخل سرسرا به علت وجود ((شومينه ))هاي متعدد گرم بود .
همه سر جاي خود نشستند و شروع به حرف زدن كردند. دامبدور بلند شد و قبل از آنكه شروع به حرف زدن بكند اول گفت ((هيس)) تا تمام دانش آموزان ساكت شوند. دامبلدور اول به تمام ميهمانان خير مقدم گفت و طريقه ثبت نام را توضيح داد و پس از آن همه را به خوردن شام دعوت كرد.
بعد از شام تمام دانش آموزان به خوابگاه هاي خود رفتند و هري هم همين كه وارد خوابگاه شد اول به سراغ ((جاروي پرنده)) خودرفت تا آن را برق بيندازد و بعد بخوابد.

شما باید با این کلمات داستان بنویسید:
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار


ویرایش شده توسط رز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۹:۲۶:۴۸
ویرایش شده توسط رز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۹:۵۲:۲۵
ویرایش شده توسط رز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۹:۵۷:۴۸
ویرایش شده توسط رز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۲۰:۰۰:۰۵
ویرایش شده توسط رز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۲۰:۰۵:۳۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۲:۴۹:۰۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۲:۵۴:۴۸



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶

saye


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۷:۵۸ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۷
از جزیره ی آدمخورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
شبي در اواخر ماه سرد {سپتامبر} بود وباران شديدي مي باريد.در سرسراي مخفي كه براي {محافظت} از {جام }زرين جادويي بكار ميرفت صدايي بجز ضربه قطرات باران بر شيشه هاي پنجره هاي عظيم سالن به گوش نمي خورد و فقط صداي خروپف ملايم رون كه آن شب وظيفه نگهباني را بر عهده داشت گه گاه سكوت حاكم بر سالن را به هم ميزد. دالاهوف به آرامي وارد سالن شد وسريع نگاهي {تبهكارانه} به تمام سرسرا انداخت وبا ديدن نگهبان به خواب رفته لبخند {خشكي }حاكي از {رضايت} صورتش را پوشاند براي اطمينان از خواب بودن رون چوبدستي اش رابه سمت او گرفت و به آرامي زير لب زمزمه كرد:استيو پفاي
سپس سريع به {سراغ }جام رفت كه بر روي پايه اي بلند در وسط سرسرا قرار داشت آن را برداشت وبه زير جام نگاه كرد با ديدن{نشان شيطان }كه با شيئ{ تيز}در زير جام كنده شده بود شادي تمام وجودش را فرا گرفت وبا خود گفت:لرد سياه بخاطر آوردن جام براي من جايزه اي در نظر ميگيره. هنوز در افكار شيرين خود بود كه ناگهان فشار چوبدستي كسي را بر پشتش احساس كرد ...........................................

تایید شد!
البته بهتر بود ادامه دار نباشه.شما می تونید در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط melonia_N.M در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۸:۳۵:۳۰
ویرایش شده توسط melonia_N.M در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۸:۴۲:۴۱
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۲:۵۴:۵۴



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶

وریتیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶
از كوچه دياگون.پاتيلدرزدار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
هري مطمئن نبود كه به تنهايي بتواند از پس اين كار برآيد به همين خاطر در اواسط ماه سپتامبر به سراغ يكي از دوستان پدرش رفت و پس از وعده هاي فراوان توانست رضايت او را براي همكاري جلب كند
ولي وقتي به ياد حرف هرميون افتاد متوجه شد كه فهميدن راز نشان شيطاني روي جام كافي نيست و اونا به كسي نياز دارند تا از اون جام محافظت كند!‌ ولي چه كسي ؟ ولدمورت تنها تبهكاري است كه از وجود جان پيچ ها اطلاع دارد و به راحتي مي تواند هر كسي را شكست بدهد ...كاش دامبلدور زنده بود!

تایید شد!


ویرایش شده توسط وریتی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۸:۲۲:۵۱
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۲:۵۲:۴۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶

فلورین فورتسکوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
از بستنی فروشی کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
ماه سپتامبر بود. دامبلدور همانند هر روز از راه مخفي اتاقش به زير زميني نمناك راه يافت. اما اينبار همه چيز مرموز مي نمود. زيرزمين خشك بود. و محافظ جام، يعني ابوالهل پيدايش نبود. دامبلدور خيلي سريع به سراغ جام رفت. درپوش آن را برداشت.
-"""نـــه""".لعنت بر شيطان!!!
جام نقره اي رنگ سر جايش نبود. اما... بر روي پارچه ي سرخ رنگ آن نشان لرد ولد مورت خودنمايي ميكرد.
دامبلدور به سرعت به اتاقش بازگشت.
اسنيپ آنجا بود. لبخندي ناشي از رضايت بر روي لبانش نقش بست. او خيلي جوانتر وتيزتر از دامبلدور بود. چوبدستيش را روبروي قلب دامبلدور نشانه گرفت. در حالي كه آخرين نگاهش را به دامبلدور مي انداخت، گفت: تبهكار بزرگي را پرورش دادي.

تایید شد!
شما می تونید در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط استن شایپایک در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۸:۲۵:۵۵
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۱:۵۳:۱۶

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶

کارادوک دیربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۴۰ سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
از جهنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 329
آفلاین
ماه سپتامبر فرارسید و جادوگری تبهکار که از زندان آزکابان گریخته بود از مأموریتی شیطانی که اربابش برای او درنظر داشت آگاه شد. او همان کسی بود که چند وقت پیش در جام جهانی کوئیدیچ نشان سیاه را که متعلق به دار و دسته لرد ولدمورت بود به آسمان فرستاده بود.

هنگامی که به هاگوارتز وارد شد، لبخندی خشک و تصنعی بر لب داشت. چشم جادویی اش تند و تیز میز گریفیندور را در سرسرای اصلی برانداز میکرد، اما به محض اینکه هری پاتر را دید، رضایت در چهره اش نمایان شد. زیرا او کسی بود که قرار است در طول سال تحصیلی جدید محافظ جان او باشد. اما بجای محافظت از او، در اولین فرصتی که بدستش آمد به سراغ جام آتش رفت و کاغذ حاوی نام "هری پاتر" را در آن انداخت. این اولین گام مودی قلابی در راه رسیدن به نابودی هری پاتر بود.



تایید شد!
شما میتونید در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۸:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶

شایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۲۱ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
از جایی میان تاریکی شب!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 28
آفلاین
...هری همراه دامبلدور در راهروی تاریکی حرکت می کردند و به(سراغ) یکی از جان پیچ ها می رفتند.پس از مدتی حرکت به در سیاهی رسیدند.دامبلدور آرام در را باز کرد یک در کوچک سیاه با (نشان) (شیطان) کف اتاق بود.
دامبلدور گفت:این (محافظ) جان پیچه.هری به مقداری خون نیاز داریم.
سپس به سرعت خنجر (تیزی) از جیب ردای خود در آورد و به بازوی دست (خشک) شده ی خود زد.خون زیادی از دستش جاری شد.دامبلدور مقداری از خون را روی دریچه ریخت.در دریچه نا پدید شد و جان پیچی که شبیه به یک (جام) بود پدیدار شد.دامبلدور با (رضایت) نگاهی به جان پیچ انداخت.سپس به آرامی آن را برداشت.دست هری را گرفت و غیب شد.


تایید شد!
خیلی خوب بود دقیقا یه همچین چیزی می خواستم.شما میتونید در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۸:۱۷

Shayan.AK


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر - تبهکار

جام بلورين را برداشت و كمي از آب كدو هلوايي آن نوشيد و گفت :
- آخيش !!!
ناگهان سوزشي در دست چپش احساس كرد و اسيتنش را بالا زد و به نشانه ي شيطاني كه بر دستش بود نگاه كرد و متوجه شد كه زمان آن رسيده كه به سراغ اربابش برود . سريعا به سمت دفترچه ي قرارهايش رفت و ديد كه در روز 14 سپتامبر ( همانروز ) ساعت 4:30 بعد از ظهر با يكي از همكارانش قرار دارد . اين قرار خييل برايش مهم بود ... بايد مي انديشيد ; كدام را انتخاب كند ؟ برود پيش ارباب و موقعيت شغلي را از دست بدهد يا اينكه بماند و ارباب را از دست بدهد ؟
تيز از جا پريد و حالتي خشك به سمت كمد قهوه اي رنگش شتافت و زمان برگردان را در آورد . با خود گفت :
- اول مي رم پيش ارباب بعد با زمان برگردون ميام پيش همكارم . ولي اگه وزارتخونه بفهمه من به عنوان يه تبهكار و مجرم مي رم آزكابان . چيكار كنم ؟



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶

فلورین فورتسکوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
از بستنی فروشی کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
دامبلدور يه جام طلايي داشت که از اون به شدت محافظت مي شد وقتي تو ماه سپتامر به سراغش رفت ديد که اون نيست و سر جاش خشک شد و در کنار اون که نشان ای دیده میشد که با يک نگاه فهميد که مال یه تبهکار هست. دنبالش گرفت و ديد ماله ولدمورت شيطانه.اون به همین رضایت نداد و خودشو راضی کرد که به این کار خیلی خطر ناک تن بده . اون بعد از ماه ها ردی از جامش پیدا می کنه و اونو در وسط یه دریاچه پر از جنازه پیدا می کنه. با سختی خودشو به وسط دریاچه می رسونه ولی دندان های تیزی از جامش نگهداری می کرد. ولی دامبلدور اونا رو ندید و دستشو برد که جامو بر داره دستش می خوره به اون دندان ها که زهر آلود هم بودم و در جا می میره.!!

خیلی از حروف "و" استفاده کردی.بعضی جاهام نقطه و رفتن به خط بعدی لازمه. خود داستان خوب بود سعی کن همین داستان رو کاملتر و با رعایت اصول جمله بندی و استفاده از کلمات اصلاح کنی. در ضمن کلمات مشخص شده رو رنگی بنویس. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۳۰:۱۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۱:۵۱:۴۰

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار
-------------------------------------------------------------------
جام را بالا گرفت و با انگشتانش علامت شیطان نشان جام را لمس کرد. لبخندی از فرط رضایت بر لبانش نشست.باد های سرد ماه سپتامبر همچون تازیانه بر صورتش سیلی میزدندو برگهای خشک پاییزی بر روی زمین میافتادند.جام را در کیفش قرار داد تا او را از دید مردم محافظت کند و بعد به سراغ سرورش رفت.
لرد این جام را لازم داشت.جام هلگا هافلپاف.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.