هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
زمان به کندی گام برداشتن یک لاک پشت می گذشت. علامت شوم در آسمان تاریک شب، به همراه باد این سو و آن سو می رفت. آنگاه نبرد ترس و مرگ آغاز شد... مرگ، ابرچوبدستی را بالا آورد و ترس، هیبت خود را در دل مرگ انداخت؛ زمین و زمان منتظر فرجام این نبرد بودند.

ترس نزدیکی نفرین سخت مرگ را احساس می کرد... و آنگاه که نبرد به اوج خود رسید، هراس مرگ، بر ترس برتری یافت و او را از میدان فراری داد.

واضح است که برنده کیست.


کوتاه اما عالی بود
تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۹ ۱۵:۱۵:۵۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۲۷ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
سلام
من همینطوری اومدم فقط پست بزنم
اشکالی که نداره؟

زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین

زمان مرگ فرا رسیده بود.علامت شوم در شب تاریک میدرخشید، نفرین نازل شده بود و ترس در استخوان هایشان همچون باد نفوذ میکرد، پل های پشت سر خراب و سخت ترین نبرد آغاز شده بود، که در آن برنده نیز بازنده بود.


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
زمان به كندي ميگذشت.علامت شوم در آسمان تاريك از بيكاري با باد اين طرف و آن طرف مي رفت، و آنگاه مبارزه ي ترس و مرگ آغاز شد... سرانجام مرگ برنده شد و ترس از نفرين سخت مرگ فرار كرد.



خوب بود اما خیلی کوتاه بود. یه بار دیگه با شاخ و برگ بیشتری اگر بنویسید قطعا بهتر میشه دوست من.
تایید نشد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۸ ۲۳:۵۵:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸

ویکتوریا فروبیشر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۱ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۳۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
از هاگوارتز_خوابگاه دختران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
کلمات جدید:زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین
........................................................................................

اول یه سلامی بدم. مرلینو خوش نمیاد...
اینم از داستان( به نظرم خوب اومد، چطوره؟! )

مرگ تصمیم خودش را گرفته بود. دیگر نباید کوتاهی میکرد. افراد زیادی با کلک از دستش فرار کرده بودند. هرگز فکر نمیکرد کارش به اینجا بکشد... . به سمت قربانیش رفت، هوا تاریک بود، زمان به کندی میگذشت. ناگهان با صدای خش خشی در جای خود ایستاد. پس از چند لحظه به خنده افتاد. زیرا او مرگ بود و نباید از چیزی میترسید!
به اطراف نگاه کرد ولی قربانیش دیگر آنجا نبود. با تعجب به جست و جو پرداخت. در آن صحرا هیچ کس نمیتوانست پنهان شود. باد سختی می وزید. ناگهان نور سبزی پدیدار شد و مرگ پس از قرن ها گرفتن جان دیگران بر زمین افتاد. مرگ دیگر نبود. قربانی در حالی که شنلی به تن داشت در صحرا میچرخید و با خود میگفت: من از مرگ نمیترسم، من حتی از مرگ هم قوی ترم. من هرگز دیگر مرگ را نمیبینم.
ولدمورت با خوشحالی چوبدستی اش را به سمت آسمان گرفت و علامت شوم را به پرواز درآورد.
اما هیچ گاه نفهمید که عاقبت عشق او را نزد مرگ بازمیگرداند و مرگ باز هم برنده شد...



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۸ ۲۳:۵۴:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

گیلدروی لاکهارتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۷ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین

زمان می گذشت. علامت شوم، در آن شبِ تاريك، نشانه ی مرگ كسی بود. باد به طرزِ خوف انگيزی می وزيد و چيزی جز ترس در بر نداشت. مرد با ديدن علامت شوم از صحنه فرار كرده بود. مرگخواری از پشت درختان نفرينی را روانه ی مرد كرد. طلسم به سينه اش خورد و بر زمين افتاد. سرش در اثر برخورد با سنگ سفت و سختی خونريزی پيدا كرده بود. مرگخوار زير لب گفت: « هميشه برگ برنده دست ماست! »


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۷:۰۴:۲۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

jasem


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۲۸ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاریک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرین

علمت شومدر آسان تاریک خود نمایی میکرد و در زیر آن همه نوع نفرینیرد بدل میشد.
مرگ فرا رسیه بود و جز فرار چاره ای نبود . تعداد مرگخواران آنقدر زیاد بود که به هیچ وجه نمیشد فکر کرد که محفل برنده میشود.
در دل تاریکی باد شروع به وزیدن کرد .... بادی مخوف ... بادی سایه ...
نه این باد نبود این انوار تاریک شیاطین بود .

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۷:۰۴:۱۲

:[i][b][size=large][color=0000FF]هیچ پایان خوشی وجود ندارØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

Dark Ranges


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۳۴ دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱
از نبش جنگل سیاه - کوه 233 - غار غول ها ی کوچو لو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاريک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرين
یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مرلین هیچ کس نبود .

در یک شب تاریک ، که باد های سرخ و سفید میوزید ، هری در خواب بود که ناگهان از خواب پرید .

هری در خواب دیده بود پنبه دانه ، که گهی لپ لپ خورد ، گهی سک سک .

خیلی وقت بود که هری دیگر از آن خواب پریشان نمیدید .
خیلی وقت بود که هری دیگر سردرد سخت نداشت .


آما : امشب از هری تمایل داشت که به سالها قبل باز گردد . چشمانش را باز کرد . نگاهی به جینی انداخت ؛ و زیر لب زمزمه کرد : جوونی کجایی که یادت بخیر !

چشمانش درد می کرد . آه ... چه دورانی با دامبل داشت ... مادرش به او نگاه می کرد ، مانند یک برنده ، یک قهرمان ... انگار داشت در زمان حرکت می کرد .
آلبوس به او لبخند میزد . چشمانی مجهز به حدقه ای مار شکل به او خیره شده بود . ماه به یک قبر مستقیم میتابید . آن شخص چیزی روی لب زمزمه می کرد . زمزمه اش به نیشخند بدل شد . ریموس به گرگنما تبدیل می شد . هری در حال فرار بود . آن شخص از تاریکی بیرون آمد . مردی بیست و چند ساله ! سیاه پوش . به سمت آن قبر روان شد . ولدمورت فریاد میزد آوادا ... ورمتیل از ترس نفرین یخ زده بود ، سنگ قبر منهدم شد . علامت شوم ولدمورت در آسمان بود .

شخص سیاه پوش دست در قبر برد و یک شی مانند عصا از آن بیرون آورد ؛ یک عصای مارنشان !
با عصا به تکه ی سنگ قبر خرد شده روی زمین اشاره کرد .
هری به سمت سنگ رفت . زانو زد و به سنگ قبر نگریست . روی آن نوشته شده بود : " تام رایدل پسر "

نیشخند مرد سیاه پوش به قهقه تبدیل شد و فریاد زد : و شیطان باز می گردد .


سوسکت می کنم تو را تو


با نفرین" فرورتو "


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۷ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

آقای واگا!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸
از جاییکه اعصاب آدم خط خطی میشه... جادوگران!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3
آفلاین
زمان،علامت شوم، تاريک، باد،ترس،مرگ، برنده، فرار، سخت، نفرين

هوا به شدت تاريک بود و باد با زوزه هاي وحشتناکش درختان را مي لرزاند. نفس نفس ميزد و عرق سردي بر بدنش نشسته بود.مي دانست زمان زيادي ندارد و مي توانست سايه مرگ را بر روي سرش ببيند...
بايد فرار ميکرد! فقط چند دقيقه از ظاهر شدن علامت شوم بر بالاي خانه اش مي گذشت ولي از همان ثانيه اول ترسي وحشتناک سراسر وجودش را فراگرفته بود.
ميدانست در اين بازي مرگخواراني برنده هستند که تا چند ساعت ديگر جسد وي را در درون يکي از گودال هاي آب رها ميکنند...
او اين را مي دنست که تا چند ساعت ديگر به جسدي بي ارزش تبديل خواهد شد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط jghool در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۹:۰۹:۲۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۱۱:۱۰:۰۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۴۲ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸

انوش


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۴۸ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
مدت ها بود که دیگر گذر زمان مفهومشو براش از دست داده بود جز سختی چیزی از زندگی عایدش نشده بود هر چه بود برنده نبود ...اینده را تاریک میدی؛د هرچه بیشترازش فرار می کرد بیشتر درگیرش می شد.انگار نفرین شده بود.
بوی مرگ میداد ؛ علامات شومشو احساس می کرد. از مرگ نمی ترسید ...اما دوران بعد از مرگ را هم هنوز جلوی خودش داشت؛ شاید به قول دانته طبقه اول دوزخ انتظارش را می کشید ..در معرض بادهای مداوم برای انان که در زندگی پیش از مرگ در پیروی از امیال خود سستی وبلهوسی کردند


خیلی جالب بود.فقط یک نکته مهم : لحن رول اصولا باید لحن نوشتاری باشه و فقط در دیالوگ ها از لحن محاوره استفاده بشه. اما در کل به غیر از لحن، خیلی خوب بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۱:۰۴:۰۹

ANOOSH


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸

Legend Fighter 3000


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۲ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
خنک، آفتابی، دریاچه،آرام، عاشقانه، مردمان دریایی،چمن،غرق، دلخوش، نیلگون

هری در کنار دریاچه آرام که در آن مردمان دریایی دلخوش کرده بودند روی چمن ها دراز کشیده و نگاهش به آسمانی که به رنگ نیلگون در آمده بود می نگرید.هوا آفتابی ولی خنک بود.هری دوست داشت تا آخر عمر آنجا بنشیند و فکر کند


تایید شد!

بقیه دوستان، از کلمات جدیدی که در پست شماره 1000 داده شده استفاده کنند.
موفق باشید


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۱ ۱۷:۱۷:۱۵
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۰:۰۲:۵۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.