- ببخشید پرفسور با من بودید؟
- بله سوروس
دامبلدور و اسنیپ به طرف دفتر اسنیپ در هاگوارتز رفتند و ولدمورت و هکتور هم به سمت یک جنگل ناشناخته رفتند.
در دفتر اسنیپ...
- پرفسور من پیشنهاد میکنم معجون زندگی درست کنیم، لرد سیاه و هکتور عمرا همچین چیزی به ذهنشون نمیرسه
- آفرین سوروس، نمیدونم چیو میگی ولی من بهت اطمینان کامل دارم
در جنگل ناشناخته...
- هکتور، جا بهتر از این نبود؟ پشه های اینجا دارند مزاحممان میشوند...شاید سوروس باشد که دامبلدور به شکل پشه درش اورده تا جاسوسی مارا بکند!
- نه ارباب، من مطمئم...
- آواداکداورا...بفرما هکتور حالا از دست سوروس خلاص شدیم!
-
- خب داشتی چی میگفتی؟
- چیزه داشتم میگفتم چطوره معجون زندگی درست کنیم؟ دامبلدور اصلا فکر معجون زندگی روهم نمیکنه
- فکر خوبیست هکتور بنازم به هوشت