هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴
پرووووووفسورررررر ...
منم ميخوام بيام محفل ...
تورو خدا ...
دلت مياددد منو راه ندي ؟؟؟!!!
دختر به اين خوبي و خانومي ...
تازه تو بيشتر كلاسا هم شركت كردممم ...
حالا ميزاري بيام ؟؟؟

دخترم.

درسته شما تو بیش تر کلاس ها شرکت کردین اما هاگوارتز فعالیت ایفایی به حساب نمیاد. هاگوارتز فقط سه ماه برقراره اما ایفا همه ی سال وجود داره. از طرفی هنوز سطح نویسندگی شما به حد مطلوب نرسیده. کمی بیش تر تو ایفا فعالیت کنین و تمرین کنین تا سطحتون به اندازه ی قابل قبول برسه.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۳ ۱۳:۲۱:۳۳

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴
هيچي ديگه ... از خوشحال ذوق مرگ ميشمممم


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴
دوستان منم هستممممم ...
من كوييديچ مي خواممممم


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آينده ي سايت جادوگران؟؟( همه ميدانيم كه سرانجام روزي هري پاتر به پايان ميرسد)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
به نظر من اين سايت هرگز پاياني نخواهد داشت

چون هري پاتر هيچ وقت از ياد ها بيرون نميره


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
اسم و نام فاميل (در صورت تمايل):
اسمم : پريسا فاميليمم : بماند ديگه

جنسيت (در صورت تمايل):
ديگه خودتون از رو اسمم متوجه بشين !!!

سن (در صورت تمايل):
هيچ وقت از خانوما سنشون رو نپرسين . اما اين دفعه ميگم : پانزده

شهر محل تولد (در صورت تمايل):
پايتخت معنوي (به قول زلزله ميخوام ببينم اطلاعات عمومي تون چقدره !!!)

محل زندگي (در صورت تمايل):
همون جايي كه به دنيا اومدم.

شغل (در صورت تمايل):
فقط و فقط درس خوندن !!!!

تحصيلات (در صورت تمايل):
ميرم دوم تجربي (همون دوم دبيرستان دوره دوم)

نحوه ي آشنايي با هري پاتر و ميزان علاقه (ضروري):
توسط رون ويزلي !!! خيلي وقتم رو صرف نمي كنم اما دوسش دارمممم.

فعاليت هاي جنبي (در صورت داشتن و تمايل):
در كنار درس خوندن ، بازي كردن با داداشم و رمان خوندن و گوش دادن بيش از اندازه به آهنگ و اين جور كارا

علاقه هاي شخصي خودتون (در صورت تمايل):
اول از همه تيم بايرن مونيخ آلمان ، بعد ورزش كردن مخصوصا فوتبال و بدمينتون
و ...

كتاب هايي كه مطالعه كرديد (چند مورد رو ذكر كنيد):
ارواح سرگردان ، سرزمين اشباح ، بينوايان ، بچه هاي بدشانس و ...
در كنارشون يك عالمه كتاب كار هاي درسي هم ميخونممم


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
من و برادرم رون
پست دوم


هرميون چشمانش را مي بندد و به ياد بهترين روز عمرش مي افتد. روزي كه دست در دست رون وارد باغ مي شوند و هري و جيني هم ساق دوش هاي آنها هستند. همه ي ميهمانان به افتخار حضور آنها بلند مي شوند و شروع به دست زدن ميكنند. خانم و آقاي ويزلي دل تو دلشون نيست و از خوشحالي اشك شوق مي ريزند. اون روز هرميون به نهايت زيبايي خود رسيده بود و رون هم از همه نظر برازنده بود. موقع رقص همه ميتونستن ببينند كه چطور هرميون و رون عاشقانه به هم نگاه مي كنند. آخر مجلس آقا ويزلي براي هر دوي آنها آرزوي خوشبختي ميكند. اما هرميون در اون لحظه خيلي دلش براي پدرو مادرش تنگ مي شود. خيلي دوست داشت آنها هم در خوشحالي اش سهم بودند.

هرميون يك لحظه احساس ميكند كه دستانش دارند تكان مي خورند. وقت چشمانش را باز ميكند مي بيند كه رون در حال به هوش آمدن است. در همين لحظه جين به همراه هري وارد اتاق مي شوند. هري به تازگي از ماموريت برگشته بود و وقتي جريان را از جيني شنيده بود خودش را سريعا به آنجا رسانده بود. رون بالاخره چشمانش را باز كرد و اولين چيزي كه ديد صورت همسرش بود كه خستگي از رويش مي باريد اما هرميون با ديدن اينكه رون به هوش آمده تمام خستگي ها از تنش بيرون رفت. جيني محكم به بغل هري مي رود كه با اين كار باعث مي شود صداي هري در آيد كه :
- اگر نگران اين بچه نيستي ، لااقل نگران من باش كه اگر خودم رو كنترل نمي كردم بعد از رون من بايد روي اين تخت مي خوابيدم.

هرميون و رون هر دو به كار هاي آن دو مي خنديدند. هرميون نگاه نگراني به صورت رون كه حالا به خاطر بيماري حسابي لاغر شده بود كرد اما رون به اون لبخند بي جوني زد و گفت :
- نگران نباش ، خوبم.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴
به نظر من بين خانوما در درجه ي اول هرميون و بعد هم جيني
و بين آقايون هم بايد بگمممممم : اول از همه هري و بعد هم رون
البته لونا و اسنيپ هم خوشگل بودن...


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۴
میخوام اولین زمین کوییدیچ تاریخ رو شرح بدین، کل سی نمره هم همین تکلیفه. اگه نقاشی هم پایینش کشیدین نمره اضافه داره.

موضوع اين جلسه ي كلاس پرواز ، توصيف اولين زمين كوييديچ بود.اين موضوع براي همه ي بچه ها بسيار سخت بود چون تابه حال اون زمين رو نديده بودند. براي جيني هم خيلي سخت بود اما كاري بود گريز ناپذير. پس تمام تمركز خود را جمع كرد و شروع به نوشتن كرد :
در اون شرايط بازي كردن بسيار سخت بود. خوشيد بطور مستقيم مي تابيد و هوا بسيار گرم تر از روز هاي قبل بود. تماشاچيان از فرط خستگي هر يك به سمتي افتاده بودند. زمين بازي جايگاهي هم براي تماشاچيان نداشت تا بتوانند گرما را بيشتر تحمل كنند. آنها مجبور بودند روي زمين داغ بنشينند. گوينده از شدت گرما ديگر تواني براي صحبت كردن نداشت و به زور اخبار بازي را بازگو مي كرد. بازيكنان نيز شرايط بهتري نسبت به بقيه ي افراد نداشتند. گرما آنها را نيز از پاي انداخته بود و از طرفي دروازه هم آنقدر كوچك بود كه به راحتي و از فاصله ي دور نمي توانستند توپ را درون آن بيندازند. هر زمان هم احتمال داشت گوي هاي بازيگوش به هريك از آنان برخورد كنند. گرچه بازيكناني وظيفه ي دور كردن آنها ، از بقيه را داشتند اما خب احتمال وقوع چنين اتفاقاتي وجود داشت كه يا خودشان بر روي زمين بيافتند و مسدوم شوند و يا اينكه چوب هايشان به دليل نداشتن انعطاف و جنس عالي بشكند. اما اين بازي يك خوبي داشت و آن اين بود كه گوي طلايي در كنار اينكه بسيار تند حركت مي كرد ، بزرگ بود. به طوري كه اگر ذره اي تلاش و حوصله به خرج مي دادند ، مي توانستند آن را بگيرند و نتيجه ي بازي را عوض كنند. البته با وجود اين همه مشكلات ، مسابقه ي بسيار جالب و مهيجي بود كه در آينده به بهترين بازي هاگوارتز تبديل شد.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۴
- به عنوان تكليف اين جلسه ازتون ميخوام به جنگل ممنوعه برين، از هر طلسمي ميتونين( و توي داستان ذكر شده) استفاده كنين و جون سالم به در ببرين... (سي نمره.)

بعد از اينكه پرنتيس تكليف رو نوشت از اونجا دور شد و همه رو تنها گذاشت. همگي داشتند به همديگه نگاه مي كردند. بعد از يك مدت كه گذشت از بين همه ي آنها سالي زبون باز كرد و گفت : از اينكه اينجا بمونين كه پرنتيس تكليفشو عوض نميكنه. پس بهتره راه بيافتيد و خودش اولين نفر به راه افتاد. سالي راست ميگفت. پس بقيه هم به راه افتادند و هركسي به يك طرفي رفت. جيني از ترس به خودش ميلرزد اما بايد ميرفت چون چاره ي ديگري نداشت ، درنتيجه چشمانش را بست و به راه افتاد. اما همانطور كه جلو مي رفت ناگهان جسم تيزي به صورتش برخورد كرد. چشمانش را كه باز كرد جايي را نديد پس چوب دستي اش را در آورد و ورد را خواند:
- لوموس
در مقابل خود شاخه ي درختي را ديد. پس حدس زد كه بايد شاخه ي درخت باشد كه به صورتش برخورد كرده. به همين دليل به راهش ادامه داد.
نمي توانست به وضوح همه جا را ببيند ، حتي نور چوب دستي اش هم جنگل را زياد روشن نميكرد. كمي كه گذشت صداي خش خشي از بوته هاي كنار مي آمد. اول ترسيد و خواست فرار كند اما كنجكاوي اش حسابي گل كرده بود و نمي توانست به آن صدا بي اعتنا باشد. پس براي همين به سمت بوته ها رفت. ميان آنها را حسابي گشت اما چيزي نديد. با خود فكر كرد كه حتما باد بوده. پس براي همين تصميم به ادامه ي راهش را گرفت اما همين كه برگشت يك جفت چشم سياه كه به خون نشسته را در مقابل خودش ديد. او آنچنان جيغي كشيد كه انعكاس صدايش را تا چند بار متوالي شنيد. خيلي ترسيده بود. بي اختيار شروع به دويدن كرد و از آنجا دور و دورتر شد اما آن جانور هم به دنبال او مي آمد. هرچه سرعتش را بيشتر مي كرد و سريع تر مي دويد ، باز هم آن جانور را پشت سرش ميديد. با خود گفت : بالاخره يك جوري بايد از شرش راحت بشم. يكدفعه سر جايش ايستاد و چوب دستي اش را به سمت آن جانور گرفت و با تمام تواني كه داشت گفت :
- آوداكداورا
كمي صبر كرد اما ديگر آن جانور را نديد. خواست برود تا ببيند آن جانور چيست اما ترسيد كه مانند دفعه ي قبل كنجكاوي كار دستش بدهد پس راه خروج از جنگل را به پيش گرفت. وقتي از جنگل خارج شد قلعه ي هاگوارتز را ديد كه در جلوي چشمانش خود نمايي مي كند. خيلي خوش حال شد كه جان سالم به در برده است. كمي جلوتر كه رفت ، هري و هرمايني و رون را ديد كه در راه رفتن به سمت قلعه هستند. خوش حال شد كه آنها هم جان سالم به در برده اند. با تمام سرعتش به سمت آنان دويد و همان طور آنها را صدا مي زد. هري با شنيدن صداي جيني به عقب برگشت. وقتي جيني رسيد هري را در آغوش كشيد.آنها از اينكه جيني جان سالم به در برده بود بسيار خوش حال بودند.

- جيني؟؟ چرا اينقدر دير كردي؟؟؟ ما خيلي برات صبر كرديم ولي وقتي ديديم خبري ازت نيست فكر كرديم حتما به هاگوارتز برگشتي...
- گرفتار يك جانور خيلي وحشتناك شده بودم !!!
- واقعا ؟!؟!؟! حالا سالمي ؟؟؟
- آره ... من كاملا سالمم.
- حالا اين جانور چي بود؟؟؟
- نميدونم !!!!
- نميدوني ؟!؟!؟!
- نه ...
- يعني چي ؟!؟!؟! مگه نگاه نكردي ببيني چيه؟؟؟

جيني تمام ماجرا را براي آن سه تعريف كرد. آنها بعد از شنيدن ماجرا شروع به خنديدن كردند ، سپس چهار نفري به سمت قلعه حركت كردند. هرسه از اينكه جيني سالم بود ، خوش حال بودند ... مخصوصا هري.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
1- اردوي يك روزه در بارگاه ملكوتي برگزار شده و شما در آن شركت كرده ايد.خاطرات اين روز را تعريف كنيد. (به صورت رول) (20 امتياز)

روزي جيني به هري پيشنهاد كرد كه براي آخر هفته به اردويي كه در بارگاه ملكوتي برگزار مي شود شركت كنند. هري هم براي اينكه جيني ناراحت نشود پيشنهاد او را قبول كرد و گفت كه به رون و هرمايني هم خبر دهد. وقتي جيني اين موضوع را با آن دو در مان گذاشت ، آنها با خوش رويي قبول كردند. جيني هم از اين موضوع بسيار خوش حال شد. سرانجام آخر هفته رسيد و هر دو خانواده آماده براي رفتن بودند. آلبوس سوروس و جيمز سيريوس و لي لي لونا از خوش حالي در پوست خود نمي گنجيدند. هوگو و رز هم همينطور. آنها به راه افتادند و بالاخره به آنجا رسيدند.بعد از اينكه هري و رون بهترين مكان را براي نشستن انتخاب كردند هرمايني و جيني و بچه ها وسايل را به آنجا بردند. پس از اندكي نشستن هوگو و رز به شدت خسته شده بودند و ميخواستند بازي كنند. آلبوس سوروس و جيمز سيريوس هم به تبعيت از آن دو بلند شدند اما لي لي لونا دوست داشت در كنار مادرش بماند. مدتي كه از رفتن آنها گذشت لي لي لونا كم كم خسته شد و گفت كه ميخواهد پيش برادرانش برود و با آنها بازي كند. لي لي لونا به راه افتاد اما هرچه جلو مي رفت آنها را پيدا نميكرد تا اينكه ناگهان به خود آمد و متوجه شد كه گم شده. خيلي نگران شد و هر طرفي را كه نگاه ميكرد فرد آشنايي را پيدا نميكرد.

- هري ؟؟؟
-بله ؟؟؟
- فكر نميكني بچه ها خيلي دير كردن؟؟ بهتره بريم دنبالشون ...

هرمايني هم نظر جيني رو داشت. پس چهار نفري بلند شدند تا به دنبال بچه ها بروند اما آنها را ديدند كه دارند برميگردند.

- آلبوس سوروس؟؟ جيمز سيريوس؟؟ پس لي لي لونا كو؟؟
- مادر مگه لي لي لونا جاي شما نبود؟؟؟
- بود ولي بعد از يك مدت كه شما رفتين گفت كه جاي شما مي آيد !!!
- اما اون جاي ما نيومد !!!!

همگي از اين موضوع بسيار نگران شده بودند مخصوصا جيني. پس شروع به گشتن كردند اما هرچه مي گشتند خبري از لي لي لونا نبود. ناگهان جيمز سيريوس خواهرش را ديد كه با يكي از حوريان بر رو يك سكو نشسته و گرم صحبت است. او از اين موضوع بسيار خوش حال شد كه خواهر نازنينش را پيدا كرده. پس به سمتش رفت و او را محكم در آغوش كشيد. بعد از آن خواهرش را پيش مادرشان كه سخت نگران لي لي لونا بود برد. جيني با ديدن او ابتدا آنقدر از دستش عصباني شد كه حد نداشت اما از اينكه او پيدا شده بود بسيار خوش حال شد و بهش هيچي نگفت.


2- ريگولوس چه خوابي ميديد؟ (غير رول) (5 امتياز)

صبح امروز ريگولوس در كلاس تاريخ مرلين كبير شركت كرد. مرلين بعد از اتمام كلاس تكليف بسيار سختي بر عهده ي دانش آموزان قرار داد. ريگولوس از اين موضوع بسيار ناراحت بود و با خود ميگفت كه چگونه تكليف به اين سختي را انجام دهد؟؟؟. مطمئن بود كه مرلين او را به خاطر انجام ندادن تكاليفش از كلاس بيرون خواهد انداخت و همانطور در حال فكر كردن به خواب رفت. او در خواب ميديد كه راه حلي به ذهنش رسيده و آن اين است كه از حوريان بهشتي براي اين كار كمك بگيرد. پس به سراغ آنها رفت و حوريان هم تمام تلاششان را كردند كه تكليف او را به درستي انجام دهند. جلسه ي بعد كه ريگولوس در كلاس حاضر شد مرلين تمامي تكاليف را جمع كرد و بعد از بررسي هاي بسيار ، تكليف ريگولوس را به عنوان بهترين تكليف انتخاب كرد. او در آن لحظه بسيار خوشحال شد و از شدت زياد به بالا و پايين مي پريد. دريغ از اينكه او خواب بوده و همه ي اينها چيزي جز يك خواب شيرين نبوده است !!!!!.

3- اگر جاي مرلين بوديد انتخاب ميكرديد كه ساكن عالم بالا باشيد يا عالم روي زمين؟ چرا؟ (دلايل جذاب نمرات بيشتري ميگيرند!) (5 امتياز)

خب راستش مرلين يك پيامبره و من حتي اگر هم بخوام جاي اون باشم امكانش وجود نداره ... اما اگر اين امكان فراهم شد و من جاي مرلين بودم ترجيح مدادم ساكن عالم بالا باشم چون در اين صورت حورياني كه در اونجا هستند همه ي كارهاي منو انجام مي دادند ، مخصوصا اينكه به جاي من سر كلاس تاريخ مي رفتند و درس مي دادند و ديگه لازم نبود به خودم زحمت بدم و برم سركلاسام !!!!!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.