با این که به نظر خودم موضوع قبلی خیلی بهتر بود ولی برا این که تو ذوق جرج بیچاره نخوره ادامه میدیم ***************************
ناگهان صددای هرهر خنده از مغازه الیواندر به هوارفت.....چیزی که خیلی بعید بود...
-اغیواندر هیچغ میغدونی چند وغغغته ندید تو را ؟
الیواندر که هم هیجانزده شده بود و هم کمی وحشت داشت که در مقابل استادش هول بشه با لحنی مهربان گفت:
آه ه ه ....استاد نمیدونین از دیدنتون چه قدر خرسند شدم...... از وقتی آکادمی چوبدستی سازان را ترک کردم 63 سال و 18 ماه و 33 روز میگذزد
- مغثله این که حافغظت تحلیغل رغفته.....35 روزغ نه 33 !
-الیواندر که کمی هول شده بود با خودش گفت:
مرتیکه هنوز که هنوزه مثل مموری میمونه....
وبعد رو به استاد پیرش کرد وگفت:
بفدمایید بنشینید استاد !
البته نیازی به گفتن نبود چون ماگرین پیر برا خودش صندلی راحتی از غیب ظاهر کرد و به قول الیواندر (( تمرگید !))
- چه قدغ پیر شدغ تو !
-شمام همچی 18 ساله نموندینا ! رو که نیست سنگ پا هاگزمیده !
بعد از سکوتی سنگین ماگرین ادامه داد :
فغکر کنم دو مغد جوان که موغ هاغه گوغجه ای دارند با تو کاغ داغشت !
فرد و جرج که تا به حال از کسی رو دست نخورده بودن از پشت در داد زدند :
گوجه باباته
- آه ه ه...با کماغله احغترام عغرض میغنم اسم پاپا ی من گوته هست نه گوغجه ! حاغا بغفرمایید تو.....دم دغ بده !
الیوندر که دیگه داشت از دست این پیر خرفت عصبانی میشد با صدایی نسبتا بلند گفت:
طلسم راضی....چوبدستی راضی...گور بابای ناراضی ! ....... بابا یکی به این فسیل بگه این جا مغازه منه نه کاروان سرای اون !
- با مغن بوغدی؟؟؟؟!!!!
-من غلت بکنم استاد !!!!
دو برادر که کمکم از ماگرین خوششون اومد وارد مغازه شدند
جرج که استاد محفل گرم کردن بود با لبخندی ساختگی گفت:
ما قبلا توفیق آشنایی داشتیم. من جرجم و اینم برادرم فرده !
-اگغه نمیغوفتی فغکر مکغدم عمته ! هاهاها
جرج که حسابی کنف شده بود کنار رفت و نوبت به فرد رسید:
-اگه اشتباه نکنم شما استاد الیواندر خودمونین !
-اگغه مغنم اشتباغ نکغنم فال غوش وایساغده بوغدید !
الوندر در گوش فرد زمزمه کرد:
در افتادن با ماگرین پیر......جون سگ میخواهد و مرد دلیر
دو برادر که تازه گالیونشون افتاد یه فکر بکر به سرشون زد
.
.
.
.
.
.