هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۰:۳۵ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶
#21
یک رول با موضوع روبرو شدن با لولوخورخوره مشنگیتون بنویسید...این لولوخورخوره یک ترس مشنگی هست..از چی میترسین؟روبرو شین باهاش..میتونید شکست بخورید و یا شکستش بدین...طنز یا جدی فرقی نمیکنه،مهم این هست که شخصیتتون رو بشناسید و بشناسونید!

بهم گفتن

:از چی میترسی

کمی فکر کردم چشمم را بستم و وقتی باز کردم مرگخواره ای را دیدم که داشت منو از بین می برد من نمی دونستم چی کار کنم هول شده بودم داشتم دیوانه می شدم نمی دانستم باید چه وردی بخوانم یادم رفته بود با خودم فکر کردم که آخرین لحظات زندگی ام است تا صدایی در سرم پیچید اکسپکتو پاترونوم و من سریع همین ورد را فریاد زدم

:اکسپکتو پاترونوم

گرگی از نوک چوبدستی ام بیرون آمده و به مرگخواره حمله کرد و این اولین تجربه ام بود که با یک مرگخواره رو به رو شدم و او را شکست دادم و من حس خوبی داشتم .


استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۲۷ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶
#22
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

برای درست کردن معجون اسکل کننده باید کمی دل و روده گرگ سنگ دان پرنده آسیاب شده و سه عدد تخم پشه و یک عدد ران سوسک. همه چیز را به مدت سه دقیقه با سرعت هم زده و بعد بگذارید ده دقیقه پخته شود برای اینکه فرد مورد نظر کامل اسکل شود یک لیتر خون خرچنگ هم اظافه کنید. بعد از اینکه معجون آماده شد نصفش کنید نصفش را بدید فرد مورد نظر بخورد و نصفش را هم نصف کنید یک خورده در دماقش کنید و یک خورده در گوشش حالا اسکل مورد نظر آمادس.


استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۱۶ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶
#23
1. از همین نقطه رول من رو ادامه بدید و سعی کنید این ماجرا رو درست کنید... با نجات دادن سه برادر... یا اینکه خودتون رو بذارید جاشون تا مرگ بیاد سراغتون. در مورد پایانش و اینکه چه اتفاقی میفته و حتی مراحل درست شدن این ماجرا خودتون رو محدود به مثال های من نکنید. خلاقیت به خرج بدید و راحت بنویسید! (30 نمره)

ببینم استاد نمی خوای کاری کنی

ارسینوس جواب داد:نه معلومه که نه

گفتم:ولی استاد اگر این کارو نکنی تاریخ عوض میشه و اونوقت همه چی خراب میشه. استاد جون مادرت یهکاری بکن. اصلا استاد تا حالا شده کسی نجاتت بده؟

اسینوس گفت آره یه بار حواسم به جلوم نبود و داشتم می افتادم تو گودال که یکی منو از یقه گرفت و نذاشت بیفتم.

منم گفتم :حالا فکر کن اگه اون آدم می گفت حوصله ندارم چی؟ اگه ای اتفاق می افتاد شما الان مرده بودید.

ارسینوس بازم بی اعتنایی کرد ولی همون لحظه یکی از این دختر جیغ جیغو هایی که جیغ بنفش می کشن اومد کنار ارسینوس و بغل گوشش جیغ کشید . من که حدود سه متر با ارسینوس فاصله داشتم گوشم صوت کشید بیچاره ارسینوس. حدود سی ثانیه که گذشتبی چاره ارسینوس خودش با لباسش پرید توی رود و با هر زحمتی بود هر سه برادر رو از آب بیرون کشید


استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶
#24
یک رول بنویسید که با مرگ پوشه رو به رو شدید. مهم نیست که کجا و توی چه منطقه ای رو به رو شدید. تنها چیزی که برای من مهمه اینکه شخصیت خودتون باشه و صحنه سازیتون خوب باشه. (30 امتیاز)

از خواب بیدار شدم و به سوی پنجره رفتم احساس کردم که چیزی دارد آن بیرون تکان می خورد. به بیرون رفتم دیدم آن چیز دارد پشت درخت اینور آنور میشود که یک دفعه یکی از پشت درخت آمد بیرون و گفت

:پخخحخخخخ

گفتم
:مرض. مگه دیوانه شدی کریس

کریس(پسر خالم) گفت

:آره مرض دارم اگه مرض نداشتم که الان کارل(دختر خالم) دیوانه نشده بود که

بهش بی اعتنایی کردم و این کارم باعث شد که تا یه جاییش (نمی خوام توضیح بدم کجاش) سوخت.
کریس چون ضایع شده بود داشت به سمت خوابگاه میرفت. کمی بعد متوجه شدم کمی جلو تر پشت یک درخت بلوط دارد چیزی تکان می خورد. با خودم فکر کردم بازم کریس است. و خواستم این دفعه من او را به ترسانم رفتم درخت را دور زدم و از پشت درخت در آمدم و رفتم کریس را به ترسانم که یک دفعه متوجه شدم که این موجود کریس نیست و یه مرگ خواره است. احساس کردم که دارد وارد بدنم را می شود که چوب دستی ام را بالا برده و داد زدم

:اکسپکتو پاترونوم

و گرگی بزرگ به مرگ خواره حمله کرد و او را از پای در آورد. سریع به سمت خوابگاه رفتم که صدای کریس آمد

:کمک کمک

سریع به سمت صدا رفتم فکر کردم که مرگخواره ای به کریس حمله کرده ولی وقتی وارد خوابگاه شدم دیدم کارل دنبال کریس افتاده و میگه

:لعنتی می کشمت

و کریس داد زد

:بابا یه آباژور قدیمی که این حرفارو نداره برات یکی میخرم ولم کن شکست فدای سرم.


ویرایش شده توسط استوارت مک کینلی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۲۶ ۲۲:۳۵:۰۲

استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶
#25
حالا که شما چیزی درباره طلسم ها و ورد ها نمی دونید، یه رولی بنویسید که در اون با مشکلی مواجه شدید ( این مشکل می تونه گیر افتادن در جایی یا روبه رو شدن با موجودی خطرناک باشه) و چوبدستی ندارید. چی کار می کنید؟ توجه داشته باشید شما یه جادوگرید و حتی بودن چوبدستی هم جادوگر محسوب می شید، پس می تونید از جادوتون استفاده کنید.( بهتره بدون جادو از دست مشکل خلاص بشید.)

چشم هامو باز کردم اول با تعجب داشتم به این فکر می کردم که کجام که یادم آمد از بالای صخره ای به پایین گودالی بزرگ افتادم. دنبال چوبدستی ام گشتم ولی نبود. ترس برم داشته بود.به بالا نگاه کردم و دیدم که چوب دستیم اون بالا گیر کرده.
داشتم به تنگی نفس می افتادم که یادم افتاد من جانور نمام و میتونم به شاهین تبدیل بشم.وقتی به شاهین تبدیل شدم کمی بدنم راحت شد با چند بال زدن شروع به پرواز کردم که سنگی از بالای گودال روی بالم افتاد.احساس ناخوش آیندی تمام بالم را فرا گرفته بود. به زور خودم را به چوب دستیم رساندم که به تکه چوب خشکی که از داخل گودال آویزان بود وبا پایم چوب دستی ام را چسبیدم و حدودا به بالای گودال رسیده بودم که سنگی به سرم خورد. سرم داشت گیج می رفت و هیچ جایی رو نمی دیدم فقط خودم را به بالا رساندم و وقتی حس کردم زیر پایم زمین هست خودم را انسان کرده و بیهوش رو زمین ول شدم. چند ساعت بعد روی تخت بیمارستان بودم و خواهرم کارولین را دیدم که داشت با پرستار حرف می زد

:خانوم پرستار حال برادر بزرگترم خوب میشه؟

:آره ولی شانس آوردید که فقط دستش مو برداشته و جمجمه اش هم نشکسته.

و در همین حین بود که پرستار آرام بخش دیگری به سرمم زد و به خوابی عمیق و آرامش بخش فرو رفتم.


استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۶
#26
استوارت(کارن) مک کینلی

گروه:هافلپاف

جنسیت:مذکر

سن:17

نژاد:اصیل زاده

پاترونوس:طاووس

ظاهر: قد 178 رنگ چشم آبی رنگ مو بلوند رنگ پوست روشن

قدرت های مخصوص:توان کنترل بدن هرکی که بخوام

معرفی شخصیت:

تنها پسر خانواده مک کینلی . و در خوانواده مک کینلی پسر ها جانور نما می شوند و تعداد جانور ها سه تاس :

کرگدن گرگ شاهین

شخصیت:فان همیشه خوشحال بی خیال با انرژی (ولی هیچ وقت از خواب بیدارش نکنید بذارید بخوابه) عاشق ماجراجویی پایه همه چی.


توضیحات اضافه:یه خواهر داره به نام کارولین.یه نسبت نزدیکی با دورا(کارل)ویلیامز دارم(در واقع دختر خالمه).برای این اسمم

استوارته چون اسم پدر بزرگم رو روی من گذاشتن و اسم مادر بزرگم هم روی کارل ولی بابا بزرگم نمرده وزنده اس.

چوبدستی:بابا بزرگم که اسمش رو روم گذاشتن چوبدستی فروش بوده و برام سنگ تموم گذاشته و یه چوب دستی ساخته به این شکل

که:شبیه چوبدستی دامبلدوره دستش طلاس اون گردالی های وسطش از الماس و دور تمام چوبدستی چار خط گردون هست که دوتاش

الماس و دوتاش طلاس.چوب شاه بلوط ریسه قلب اژدها ۲۵ سانتی متر سرکش. مناسب برای افسون

جارو: نیمبوس 2018 (دوس دارم 2018 باشه به تو چه)

و توضیح آخر : بابام اسلیترین مامانم گریفندور بابا بزرگم هافلپاف مامان بزرگم هافلپاف


تایید شد.
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۲۰ ۰:۳۲:۳۵

استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۶
#27

سلام کلاه جان من عاشق هافلپاف هستم لطفا لطفا منو بفرست به هافلپاف.

من حتی فیلم های هری پاتر رو هم که می دیدم بیشتر طرفداری هافلپاف رو می کردم .

و در ضمن من خیلی پشتکار دارم و هیچ وقت کم نمیارم.

کلاه مهربون لطفا رحم کن و منو به هافلپاف بفرست.


ویرایش شده توسط sorosh در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۸ ۲۱:۳۶:۱۹

استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۲۷ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۶
#28
نمایشنامه شماره 3


اسنیپ وارد اتاق شد.جلوی آینه ایستاد. و به جای اینکه صورت ناراحت و بر افروخته خود را ببیند چهره خوشحال خود و لیلی رامی دید که هم دیگر را عاشقانه در آغوش گرفته بودند.
اسنیپ هرچه دلتنگ خاطره هایش با لیلی می شد رویا های درون آینه زیبا تر و حسرت انگیزتر می شد.
بلورها ی اشک صورت اسنیپ را خیس کرده بود ولی چون نمی خواست دیدن رویا ها رو از دست بده چشمان پر ازاشکش را به زور باز نگه می داشت .
با اینکه اسنیپ در واقعیت لیلی را بغل نکرده بود ولی انگار روح لیلی آمده بود و داشتند واقعا همدیگر را بغل می کردند.
اسنیپ درحال خودش بود که متوجه شد رویا های درون آینه دارد تغییر می کند .
همه چیز به هم ریخته شده بود و اسنیپ چیزی که دید باورش نمی شد در این حین جیمز پاتر آمد و لیلی از آغوش اسنیپ
در آمده وبا خنده به آغوش جیمز رفت و پس از چند ثانیه نوزاد چشم سبزی را دید که در بغل لیلی است و آنها خوشحال هستند .
ولی چند ثانیه بعد ولدمورت وارد شد و لیلی و جیمز جیمز را کشت. اسنیپ زار می زد التماس می کرد که ولدمورت با لیلی
کاری نداشته باشد ولی اثری نداشت. او داشت به شدت زار میزد که یک دفعه صورت دامبلدور را دید که
ایستاده بود و می گفت

-اسنیپ حالت خوبه؟

اسنیپ هنوز نمی دانست چه اتفاقی افتاده . دامبلدور ادامه داد

-تو در خلسه فرو رفته بودی و به هیچ وجه از خلسه بیرون نمی آمدی و من مجبور شدم تو را با جادو بیدار کنم.همش داد می زدی لیلی لیلی
اسنیپ برگشت و به راه خودش رفت و بقیه دورش را خلوت کردند. اسنیپ با خودش گفت
-هر موقع این پسر لعنتی رو میبینم نمیدونم به خاطر لیلی کاری باهاش نداشته باشم یابه خاطر اینکه پسر جیمزه اذیتش کنم.

او در حال خودش بود که هری رو به رویش آمد و گفت:

-آقای اسنیپ شما خوب هستید؟

اسنیپ جوابش را نداد و راه خود را رفت و چند ثانیه بعد در دلش گفت

-اگر پسر لیلی نبودی و چشم های اون رو به ارث نمی بردی به خاطر پاتر بودنت تا حالا یه بلایی سرت می آوردم.

درود بر تو فرزندم.

بهتر شد اینبار.
اما در مورد دیالوگ نوبسی، به این شکل بنویس:

دامبلدور ادامه داد:
-تو در خلسه فرو رفته بودی و به هیچ وجه از خلسه بیرون نمی آمدی و من مجبور شدم تو را با جادو بیدار کنم.همش داد می زدی لیلی لیلی!

اسنیپ برگشت و به راه خودش رفت و بقیه دورش را خلوت کردند. اسنیپ با خودش گفت:
-هر موقع این پسر لعنتی رو میبینم نمیدونم به خاطر لیلی کاری باهاش نداشته باشم یابه خاطر اینکه پسر جیمزه اذیتش کنم.


علائم نگارشی در انتهای جملات و دیالوگ ها هم یادت نره.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۸ ۱۹:۱۷:۱۶

استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۰۵ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
#29
نمایشنامه شماره 6


دراکوی مغرور برای اینکه کسی گریه اش رو نبینه به دست شویی رفت داشت به شدت زار مید .

و در این حین ........

-منم همیشه مثل تو گریه میکنم

مالفوی گریه را کنار گذاشته بود. جیغ کشید گفت یا امام زاده اسنیپ این صدای کی بود. توکی هستی دیگه.

-من میرتل هستم روح سرگردان دستشویی راستی چرا گریه میکنی؟؟؟؟

مالفوی پوز خندی زد و گفت

-ناموسن لقبت خیییییییلیییییی ضایس در ضمن به تو هیچ ربطی هم نداره مگه تو فضول کار مردمی روح دستشویی.

-جناب مالفوی من دارم به اصالت شما شک میکنم.

-تو گریه بکن جیغ جیغو لازم دنبال اصالت من بگردی .

دراکور از دستشویی بیرون اومد و از حرس در رو محکم بست.

البته با اینکه کسی گریه اش را نبینه رفت دستشویی ولی همه اون رو با انگشت نشون می دادن و می خندیدند.

-میکشمش من این هری لعنتی رو میکشم .

دراکو به سمت هری رفت و چوبدستی اش را به سمت هری گرفت.

-میکشمت پاتر

تا اومد جمله دیگه ای بگه هرمیون از پشت سرش گفت

-نه تو این کارو نمی کنی مالفوی

دراکو خندید و گفت

-اگر این کارو بکنم چی میشه؟؟؟

رون ازبغلش اومد و گفت

-اون وقت من از بین می برمت دراکو . حالا چوبدستی ات رو بکش کنار.

وبا اتمام این جمله رون و هرمیون چوبدستی شون رو به طرف دراکو نشانه رفتند.

دراکو خندید چوبدستی اش رو در جیبش گذاشت و ادامه داد

-پاتر یک روز دوست های تو نیستن و من اون موقع کارتو میسازم

و تفی جلوی پای هری انداخت و رفت.


درود بر تو فرزندم.

هوووووووووم... بد نبود... ولی سوژه خیلی جای کار داشت. واقعا بیشتر. احساسات و حالت و محیط رو باید بهتر از این حرفا، حداقل یخورده بهتر منتقل کنی به خواننده.
در مورد دیالوگ ها و ظاهر پست... از علائم نگارشی حتما استفاده کن، و دیالوگ ها اینطوری نوشته میشن:

تا اومد جمله دیگه ای بگه هرمیون از پشت سرش گفت:
-نه تو این کارو نمی کنی مالفوی.

دراکو خندید و گفت:
-اگر این کارو بکنم چی میشه؟


بله... از علامت تعجب و علامت سوال هم یکی استفاده کنی کافیه. نیاز نیست سه تا پشت سر هم بزنی.

فعلا تایید نشد... منتظرم که سوژه قوی تر و بهتری بیاری.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۷ ۱۶:۱۱:۲۴

استعداد رو باید از اول داشت.....استعداد خریدنی نیست......






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.