هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کدوم شخصیت کتاب از همه بدتره؟
پیام زده شده در: ۰:۰۹ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸
#21
معلومه






دلورس جین امبریج مشاور بدترین وزیر سحر و جادوی بریتانیا


هیچ خوب و بدی در دنیا وجود ندارد،فقط قدرته که وجود داره و اونایی که ضعیف ترن، اونایی هستن که دنبالشن........👑تصویر کوچک شده


پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدمورت از چیزی بترسد؟
پیام زده شده در: ۰:۰۵ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸
#22
بعله.
از مرگ خواهد ترسید😈😈😈



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
#23
تصویر شماره ۹
تمام بچه ها از امتحان دفاع در برابر جادوی سیاه باز میگشتند.
چهار پسربچه ۱۵ ساله،یکی از آنها با مو های بلند و مرتب که اسمش سیریوس بود،دیگری پسر نسبتاً بلندی با مو های مشکی و شلخته که اسمش جیمز بود،
سومین نفر پسری با موی قهوه ای روشن که مرتب تر از بقیه بود و روی لباسش یک کلمهPبزرگ بود،اسمش رموس بود.کوتاه ترین آنها،پسری تپل و مانند موش با مو های کوتاه،که لقبش،دم باریک بود.
به طرف زمین جلوی قلعه رفتند.
زیر درختی نشستند.
درباره ی مسابقه ی کوییدیچی که هفته قبل با هافلپاف داشتند،صحبت می کردند.
سیریوس گفت:جیمز،خیلی خوب گوی زرینو گرفتی!
جیمز گفت:آره الدرسانو دیدی از گریه داشت میمرد
سیریوس گفت:من نمیدونم این پسررو برای چی گذاشتن جوینده در حالی که هیچی از کوییدیچ نمیدونه!!
لوپین گفت:شما نمیخواین درستونو بخونین؟
سیریوس گفت:اَه!،حوصلم سر رفت همش درس،درس درس
لوپین گفت:پانمدی،مثلاً امتحان داریا
سیریوس گفت:حوصلم سر رفته،مهتابی میتونی ۳ دقیقه ساکت بشی؟
سیریوس گفت:هی شاخدار،اونجارو نگاه کن!
سیریوس به پسری اشاره کرد.
او پسری نسبتاً لاغر،با مو های چرب و قدی بلندتر از جیمز که بقیه به او میگفتند:سوروس
جیمز گفت:بچها دلم برا دوئل تنگ شده
سیریوس گفت:باشه
آنها به جلو رفتند و در مقابل آن پسر قرار گرفتند.
سوروس تا جیمز و سوروس را دید،دست کرد در جیبش و چوبدستی اش را درآورد،ولی قبل از اینکه او چیزی بگوید،جیمز داد زد:اکپلیارموس
چوب سوروس به هوا رفت و در دست جیمز قرار گرفت.
سوروس گفت:بدش به من!!
جیمز گفت به همین راحتی نیست،باید ۵۰ گالیون ۱ سیکل بهم بدی تا بهت بدم،یا باید ۱ ماه صبر کنی بعد بهت بدم،یا میتونی بزدلانه گریه کنیو بری پیش مدیر😏😏
سوروس فریاد زد:نه!!!!

جیمز فرار کرد و اسنیپ بدنبال او بود.
انها بیش از نصف قلعه را گشتند تا بالاخره اسنیپ،جیمز را گرفت.
چوبدستی اش را از او گرفت و با افسون خشک کننده او را خشکیده رها کرد..


این بار هم توصیف زیادی نداشتی. تقریبا کل پستت دیالوگ بود. مثلا بخش آخر پستت باید خیلی طولانی تر می بود و نیاز به توصیف داشت. سریع تمومش کردی. می تونست قسمت اصلی داستانت باشه حتی. بازم ازت می خوام پست های قبلی که تایید شدن رو با دقت بخونی و به داستان پردازیشون توجه کنی. عجله نکن برای تموم کردنش. با حوصله صحنه ها رو توصیف کن.
منتظرم با یه پست بهتر برگردی.

فعلا تایید نشد.


بررسی پست ها ممکنه چند ساعت بعد از زدن پست انجام بشه. نیازی به یادآوری نیست.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۱ ۱۲:۳۸:۰۹


کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
#24
آلفرد روبروی کلاه گروهبندی ایستاده بود.
مک گونگال اورا صدا زد:آلفرد جرالد سن
به جلو رفتم و روی صندلی نشستم.
مک گونگال کلاه را روی سر او گذاشت.
کلاه به او گفت:همم هم هوشت خوبه هم شجاعت زیادی داری.
کلاه ادامه داد:خودت کجا رو دوست داری؟

به او گفتم:گریفیندور!!


کلاه گفت:همم

به او گفتم:لطفاً

کلاه گفت:صبر کن و ساکت باش،دارم فکر میکنم.

گفتم:لطفاً خیلی گریفیندور رو دوست دارم.

کلاه گفت:ساکت نباشی،میفرستمت هافلپاف

گفتم:لطفاً،کل خانوادمون گریفیندوری بودن!!

کلاه گفت:حالا که ساکت نمیشی.

کلاه داد زد:هافلپاف

گریه کنان به طرف میز هافلپاف رفتم و روی صندلی نشستم.😭😭😭
لطفا قبول کنید.....

خیلی سریع پیش رفتی. با حوصله بنویس و صحنه ها رو توصیف کن. موقعیت ایجاد کن و توضیحش بده. فقط یه گفتگو بین کلاه و خودت رو نوشته بودی. یه نگاه به پست های تایید شده بنداز، کمکت می کنه.

فعلا تایید نشد.


لطفا برای زدن پست، از گزینه پاسخ استفاده کن. نه عنوان جدید.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۰ ۲۳:۲۱:۴۵


هری پاتر و تخم شانسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
#25
شاخدم مجارستانی به گفته ی هاگرید خطرناکترین اژدهای دنیا بود خیلی بزرگ بود و برداشتن تخم شانسی کنارش خیلی سخت بود هری فکر میکرد در ان تخم یه اسمشو نبر وجود دارید .
هری اماده شد و رفت تا با شاخ شاخی مقابله کند و وارد شد.
مالفوی در انطرف زمین به او گفت:مواظب باش پاتی وگرنه یکدفعه اژدها به اسمشو نبر تغییر شکل پیدا میکنع ها . هری یکم ترسید.
او میخواست از ورد جمع اوری استفاده کند و ازرخشش را بطرف خود بکشد.
مسابقه شروع شد.
هری تا وارد زمین شد ، فریاد زد:اکسیو!!!
ازرخشش از داخل قلعه به طرف زمین امد و در دست هری قرار گرفت.
او سوار ازرخش شد و از بالای اژدها گذشت اژدها به بالا پرواز کرد و نزدیک بود هری را ببلعد ولی هری جاخالی داد و اژدها از دهنش اتشی به طول ۸ متر بیرون امد.
هری اژدها را کشان کشان به طرف قلعه برد و برج شمالی قلعه را نابود کرد
اژدها را از قلعه دور کرد وبه دره ی عمیق کنار قلعه برد و اورا در ان انداخت.
اژدها نابود شده بود.
او برگشت و تخم طلا را برداشت و فرود امد.
همه او را تشویق میکردند.
رون به طرف او امد و اورا بغل کرد.

جا داشت خیلی بهتر بشه.
غلط تایپی زیاد داری، لطفا یک بار قبل از اینکه پستت رو بفرستی، از روش بخون.
وقتی دیالوگ هات تموم میشن هم دوتا اینتر بزن و بعد توصیفاتت رو بنویس.
توصیفاتت هم کم بودن به شدت. ازت میخوام که یک پست دیگه بنویسی، توصیفات بیشتری بکنی. چون الان خیلی سریع پیش بردی سوژه رو. وقتی توصیفاتت بیشتر باشه خواننده راحت تر با چیزی که نوشتی ارتباط برقرار میکنه.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۹ ۱۸:۲۸:۳۸

هیچ خوب و بدی در دنیا وجود ندارد،فقط قدرته که وجود داره و اونایی که ضعیف ترن، اونایی هستن که دنبالشن........👑تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.