صفحه تی وی مشکی میشه و پیغام سفیدی با فونت ایران نستعلیق وسط صفحه نقش می بنده:
به نام مرلین بزرگوار و تف توی روح اطرافیان پلیدش
انتخاب 9 دوربین 360 درجه می چرخه و قطرات داغ چایی روش میریزه و یه دفعه صاف میشه و مجری برنامه رو نشون میده. آقایی ریشو و پشمالو که لخت پشت میزی نشسته و رو به دوربین لبخند میزنه. کاغذهای جلو دستش رو صاف و صوف میکنه و رو به دوربین با صدایی مثل چکش میگه:
«سلام خدمت بینندگان عزیز جادوگر تی وی و برنامه جدید انتخاب 9. من پشمک کلاف زاده هستم. در خدمت شمائم با این برنامه تخصصی که به نهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو و کلیه مسائل مرتبط با اون می پردازه. همانطور که در جریانید روز گذشته نام نویسی از کاندیداهای این دوره از انتخابات شروع شدی و چند نفر هم تاکنون اسم نوشتن. به این مناسب در خدمت بانو دلوروس آمبریج از ستاد برگزاری انتخابات هستیم. بانو آمبریج بفرمایید. :pretty: »
دوربین روی چند تکه گوشت روی هم تمبار شده و وزغی شکل (حق رولینگ هم ادا بشه دیگه
) که گویا بانو آمبریج نام داره زوم میکنه. این چند تکه گوشت هم لباس خاصی بر تن ندارن به گواه دوربین لایو جادوگر تی وی. بانو آمبریج که سرخ شده بود، دست از چرخاندن انگشتش در حفره بینی اش با زوایی مختلف دست بر می دارد، فتوحات ذهنی را از بینی روی میز کنار اسناد و کاعذهای مقابلش می مالد و با صدای مردانه می گوید:
«من سلام عرض می کنم خدمت ملت شریف جادوگر و عذرخواهی میکنم که امروز در این رسانه عمومی من رو بدون پوشش می بینید.
گرچه بهترین پوشش آدمی پوست اوست اما خب میدونید به خاطر دوره قبلی وزارت و هنرنمایی هاشون ما دیگه تحت فشار جدی هستیم. وزارت های جادوگری در سراسر دنیا با ما وارد جنگ شدن و به علت تحریم افسون ها در مغز چوبدستی های آنلاین ماها، ما در این گرمای طاقت فرسا که ناشی از همان قضیه گرمایش کره زمین توسط ماگل هاست، هیچ سیستم سرمایشی و خنک کننده ای نداریم. مجبوریم مثل انسان نخستین باشیم. ببخشید خلاصه به بزرگی خودتون. من رو هم میشناسید دیگه اهل کاخ نشینی نیستم وگرنه کاخ زوپس همین بغل بود با سیستم های خنک کننده خیلی خوب. اما من ترجیح دادم از جنس شما مردم باشم. در خدمت شما هستم. »
مجری: «خب بانو آمبریج، بفرمایید که در ستاد برگزاری، این دوره برنامه تون چیه که وزیر اصلح و نمونه رو از بین کاندیداها به مردم شریف جامعه جادوگری مون معرفی کنید؟»
آمبریج: «راستش ما سیستم خدمات رسانه ای رو امسال به هاگزمید منتقل کردیم. مرکز برگزاری مناظره ها و مصاحبه ها قاعدتاً همین دهکده شگفت انگیز خواهد بود. در نتیجه جایی شکی وجود نداره که این انتخابات که ســــــــــالــــــممم تریــــــــــــن و با شکوه تریــــــــــــــن انتخابات در تاریخ وزارتخانه خواهد بود، با معرفی مناسب کاندیداها همراه خواهد بود و مردم با مصاحبه ها و مناظره ها قطعاً به چهره حقیقی کاندیداها پی می برن و اصلح از بین شون معلوم میشه. جایی شکی وجود نداره. »
قبل از آنکه مجری سوال بعدی را از میان سوالات کاغذ مقابلش بخواند، فردی مجهول از پشت صحنه کاعذی مشوکی به سمت مجری می فرستد که حاوی سوال است اما قبل از آنکه مجری سوال را بخواند، آمبریج شیون می کشد و با از طریق چشمانش، بدون کلام اضافی می گوید:
«هوووی ! این جزو قرار ما نبودا ! سوال بداهه نداریم ها !
»
مجری: «:worry: ، ئمممم ! بانو ! گفته شده که برخی کاندیداها پس از اینکه در مرکز نام نویسی ثبت نام کردن، در بیرون از وزارتخونه و در ملاء عام شروع به تعریف از خود، تخریب سایر نامزدها و حتی انتشار پوسترهای تبلیغاتی کردن. آیا این کارها مجازه؟ تدبیر شما برای برخورد باهاشون چیه؟ گزارش شده که تا کنون هیچ اقدام خاصی از جانب شما صورت نگرفته برای کنترل این اوضاع ! »
بانو آمبریج در زیر میز، چوبدستی اش را تبدیل به سیخ کباب کرده بود و آنرا به پیکر مجری فرو می نمود و موجب بندری زدن مجری در برنامه لایو شده بود. به هرجهت پس از این وقفه بانو آمبریج میگه:
«بله خب. از این جور نامزدها در همه دنیا هستن. این نامزدها هر چه سریع تر باید ازدواج کنن. دوران نامزدی به همه سخت میگذره خب. این حرف کذب محضه که من هیچ اقدامی نکردم. اتفاقاً شخص بنده اونجا در لباس مبدل حضور داشتم. نمیخواستم بگم اما منو مجبور کردید با این سوال. مجبورم کردید. لعنت بر....
آمبریج زمزمه ای رکیک با خودش میکنه و با صدایی بلند تر ادامه میده:
« باز هم حالا اسم نمی برم اما وقتی یکی از کاندیدا که شاد و سر حال از رادیو وزارت بیرون اومد و اقدام به انتشار پوستر تبلیغاتیش به در و دیوار استودیوی رادیو و بیرون وزارتخونه کرد، من اونجا بودم. در لباس مبدل با اقدامی قاطعانه همه پوسترها رو تبدیل به دستمال مرلینگاه کردم و سریعاً وارد صنعت جامعه جادوگری شد و همین الان که من باهاتون صحبت می کنم اون دستمال ها مورد استفاده بهداشتی جادوگران شریف میهنم قرار گرفته. تنها در یک ساعت. کجای تاریخ، کجای دنیا این چنین برخورد انتخاباتی و سالمی دیدی شما که هم جلوی تبلیغ زودتر از موعد رو بگیره و هم به صنعت کمک کنه. هان آقای مجری؟ شما بگو. کجا دیدی مثل این کار من رو؟ هوم؟ »
مجری: «بله خب. به حق در هیچ جا. نظرتون رو میشه حالا صریح یا غیر مستقیم در خصوص افرادی که تا اینجا نام نویسی کردن به گوش ملت شریف جادوگر برسونید بانو آمبریج؟ »
آمبریج سرفه ای میکنه. پوزخندی میزنه. یک دفعه محکم روی میز میزنه که سخنرانی کوبنده اش رو رو به دوربین شروع کنه. اما متوجه میشه میز آهنیه، و خوناش روی دوربین پاشیده انگشتاش سر جاش نیستن. صفحه سفید میشه و پیام بازرگانی میده:
پیام بازرگانی
آقایی سفید پوش که نسخه مردونه خاله سارائه، جلوی زمینه سفیدی ایستاده و رو به دوربین میگه:
سلام جادوگرای عزیز. من دکتر پیام بازرگانی هستم. پیام چندان خاصی ندارم. بانک گرینگوتز فقط وام خرید مسکن میده به جادوگرایی که بالای سه هزار تا پست دارن. مهم هم نیست اسپم باشه پست ها. مهلتش دو روز دیگه تمومه ها. بجنبید.
صفحه دوباره برمیگرده به برنامه انتخاب 9. آمبریج با دست باند پیچی شده، رنگی پریده، با صدای زیر تر رو به دوربین میگه:
«در خصوص افرادی که تا حالا اسم نوشتن و نامزد شدن من باید اولا خطاب به خودشون بگم که فکر نکنید چون اسم نوشتید دیگه رسما کاندیدا هستید. هنوز تایید صلاحیت ها مونده. خطاب به مردم عزیزم بنا به وظیفه جادوگری ام از همین تریبون اعلام می کنم که به شرف مردانه و نداشته ام (که در شناسه ریگولوس بلک جا مونده
) من اجازه نخواهم داد بچه پولدارهای ماگل که اسب های میلیارد گالیونی سوار میشن و توی بزرگراه یادگاران مرگ و شیخ کالین ال...چراغ قوه ای ، ویراژ میدن با این اسب ها، به این صحنه انتخابات بیان. این انتخابات سالمه. من اجازه نخواهم داد دوستان دوره گردی که توی کار دارو سازی هستن و سن پیری و مرگ رو کاهش میدن برای جوانان ما، با شعار آزادی تفریحات وارد صحنه بشن. نمیذارم. حتی اجازه نخواهم داد اقلیت ها و موجوداتی که قرن ها بندگی مارو میکردن، غذا می پختن برامون حالا شاخ بشن توی این انتخابات سالم و اصیل. گرچه در چند دوره قبل این اتفاق افتاد متاسفانه اما خب اسم نمی برم ولی با ننگ پذیرای یک موجود جادویی به جای یک وزیر جادوگر وعاقل بودیم در اون دوره. ننگ از این بدتر؟ مردم هوشیار باشید.»
ناگهان صفحه تی وی مشکی می شود اما صدا همچنان باقیست...
صدای مجری: «فکر می کنم برق رفته. »
آمبریج: «خاک بر سر ماگل دوست شما. برق ؟ مگه شمع نیست. مشعل نیست. برق دیگه چیه ؟ جای تاسفه واقعا. از دستاوردهای وزیران قبلیه دیگه. رسانه هم ماگلی حتی؟ وای وای وای. ای ملت. ای جادوگران هوشیار و دانا اگه صدام رو دارید همچنان بدونید که من نه به عنوان یکی از مجریان و برگزار کنندگان این دوره انتخابات، بلکه به عنوان مفسر سیاسی انتخابات در برنامه های آتی حضور خواهم داشت و موارد زیادی رو در خصوص کاندیداها خواهم گفت. پاینده باشید. زنده باد زوپس ! »