هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۳
#31
بوشومف!(افکت ترکیدن در، هر چه باشد ما الادوراییم و جادویی داریم که روی هیچ چیز کار نمیکند الا در ها!)

دون دانگ، این ترکیب تیم ماست:

دروازه بان: باری ادوارد رایان
مدافعین: الادورا بلک(c) و نیمفادورا تانکس
مهاجمین:فرجو ویزلی، رز زلر، اوون کالدون
جستجوگر:والبورگا بلک

مجازی نداریم. در مورد بند «معرفی یه ارشد به عنوان داور» هم، در صورتی که مورد قبول باشه خودم قبول وظیفه می کنم و در صورتی که قبول نباشه اگه بهم مهلت بدی پاپا رو راضی میکنم، هر چند به نفع سه تیم دیگه س که خودم داورشون باشم این پاپا اعصاب نداره واسه داوری!




پاسخ به: رولینگ که یه زنه چطور میتونه داستان یه پسر را بنویسه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳
#32
فیلیپ پولمن یه مرده چطور میتونه داستان لایرا سیلورتانگ رو بنویسه؟
تولستوی یه مرده چطور تونست داستان آنا کارنینا رو بنویسه؟
جومپا لاهیری یه زنه چطور تونست داستان گوگول(نیکیل) گانگولی رو بنویسه؟

به نظرم متوجه میشید که رولینگ مشکل روانی نداشته و خیلی موارد مشابه دیگه هست در عالم ادبیات!:دی




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#33
شرح نمره ها:

باری رایان:
اولا که کمترین نمره رو نگرفتی و کمترین نمره رون ویزلی بود با 13. بعد از اون هم 23، 24.

#فضاسازی ناقص. دیالوگ های پینگ پونگی بدون فضاسازی که حتی گاهی گوینده شون معلوم نیست. مثلا:

نقل قول:
دخترک با صدایش که احتمالا آن را هم با معجون تغییر داده بود، گفت:
-بله کارگردان.نمیشه که تو یه فیلم رومانس مثل این شبیه وزغ بود!من درحقیقت یه جادوگر در هیبت مشنگم!
-هیبت چیه؟
-هیچی پسرم.تو به کارت برس.


#اگه میخواستم صرفا به یکی ابراز علاقه کنید، ذکر نمیکردم که حتما یارو مشنگ باشه. درسته؟ خب what's the point?!
# استفاده از کارگردان به عنوان سوژه طنز جانبی بیشتر رواله، تا به عنوان کلیت سوژه. حضور خشک و خالیش فقط پست رو لوس میکنه، میدونی؟
# پاراگراف بندی هات بالاخره دارن شکل درست خودشون رو پیدا میکنن. تیکه های طنز جالبت هم دارن برمیگردن.

گیدیون پریوت
# دو تا اینتر بین دیالوگ ها، تعدد دیالوگ های بدون توضیح. فضاسازی ناقص...اوف، چقدر خوب نمره دادم!
#کارگردان! چرا وقتی یه نفر یه چیزی میگه تا n پست بعدی همه همونو تکرار میکنن؟! خلاقیت کجا میره؟!
# قرار بود به یه مشنگ ابراز علاقه کنید نه برعکس. اصلا چه دلیلی داشت دختره یهو بهت ابراز علاقه کنه؟

فرد ویزلی:
تمام چیزایی که بالا نوشتم بخون!

آرامنیتا ملی فوآ:
توضیحات گیدیون رو بخون!

نیمفادورا تانکس:
توضیحات گیدیون رو بخون!

دابی:
قاعدتا باید 30 میگرفت، اون لحظه که کم کردم یه ایرادی پیدا کرده بودم ولی الان حافظه م یاری نمیده. به هر حال 30 گرفتی در کل و خلاقیتت برای 5 نمره اضافی خیلی خوب بود.

رون ویزلی:
#چیز خاصی ننوشته بودی که نقد بخواد. خیلی کوتاه، خیلی سرهم بندی شده و خیلی فاقد محتوا بود. مثل خلاصه یه سکانس کوتاه. سعی کن بیشتر توضیح بدی چی میخوای بگی. چرا 13 دادم من اونوقت؟!:|

مارکوس بلبی:
#مارکوس گفت، دختر گفت، مارکوس گفت، دختر گفت، همینطوری وایساده بودین روبروی هم حرف می زدین؟ تغییر پوزیشنی، تغییر لحن صدایی، حالت صورتی، هوم؟

بتی بیسکوییت:
#روند پرداختنت به سوژه رو دوست نداشتم، یه کم ناگهانی و یه جوری ای از صبح روز اول به صبح روز دوم پریدی.
# دیالوگ نویسیات رو دوست دارم.

پاپاتونده:
#پاپای شعبده باز! جالب بود!
# وقتی یه نفر داره از بلندی به پایین میفته، قاعدتا منتظر ری اکشن شدید تری از طرف عاشقش هستم. چیزی فرا تر از نه و آهنگ فرانسوی. شاید مثلا یخ کردن، بهت، یه حسی باید پشت اون آهنگ باشه، هوم؟
# بین دیالوگ و توضیحش اینتر نمیزنیم. ذلیل مرده این همه پاراگراف بندیات درسته این یدونه رو هم درست میکردی دیگه!(آیکن دنبال کردن پاپا با جارو!)
#توصیف هات رو دوست داشتم. برای جلوگیری از تکرار کلمه هایی مثل پاپا و جولیت، با توجه به محدودیت کاراکتر های شرکت کننده، میتونی از کلمه هایی مثل «مرد»، «شعبده باز مشهور»، «دخترک»، یا جایگزین هایی مثل اینا استفاده کنی. البته صرفا پیشنهاده و اونقدری تو ذوق نمیزد.

ملت:
شما که میخواین بدونین چرا نمره تون کم شده خب بیاین یه استفاده مفیدی هم از اون دونسته ها بکنین، مثلا دفعه دیگه اشتباه این سری رو تکرارش نکنین، هوم؟ چطوره؟




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#34
سام علیک به مدیریت(ایهام:مدیر ایفا، مدیر هاگ!)
آقا من پیرو صحبت لودو یه چیزی بگم!

جلسه قبل من دقیقا همین کاریو کردم که لودو گفته نکنیم و با علم به اینکه توی قوانین نوشته شده بعد از تدریس حق ندارین نمره بدین؛ جلسه قبلی من متاسفانه مشکلی داشتم که نمیتونستم پست رو آخر شب بذارم و چون از اولین جلسه تلاشم این بود که پست رو تا آخرین لحظه ممکن ارسال نکنم تا هرکس واقعا میخواد بنویسه بتونه نمره ش رو بگیره، اول پستم اعلام کردم که تا آخر شب وقت هست. بعد خب کسی اعتراضی نکرد و البته تنها کسی که توی زمان مقرر پست زد فرد ویزلی بود که نمره ش برای گریفندور حساب شد.(پست تراورز چون ساعت یازده چهارشنبه شب ارسال شده، نمره نگرفت.)

بعد این سری که گیدیون سر یه کلاس دیگه ای معترض شد که خب چرا اینجوریه!؟ و من باز پیرو همون مشکل قبلی() باز پست رو صبح فرستادم و گفتم تا بیسچار شب وقت دارین بفرستین ، البته بهم گفتی دیگه نمره ندم و اینا. این بار هم فقط یه نفر بعدش پست زد که پاپاتونده بود، و پست سارا کلن با اینکه فقط 12 دقیقه از نیمه شب گذشته بود حساب نشد؛ درواقع ساعت 00:00 چیزیه که همه مون میدونیم چنده و دیگه یه دقیقه اینور اونورش قابل چونه زدن نبود به نظر من و به نظرم خللی هم توی قوانین وارد نکرده بود، چون مثل این بود که من نوعی پستم رو همون ساعت 00:00 بفرستم! رو همین حساب خلاصه پیش اومدم.

الان تو هر دو جلسه یه پست از گریف موجوده و یه پست از هافلپاف؛ دو تا پست راونکلاو و یه پست هافلپاف هم هست که نمره نگرفتن. سریع میشه دو تا نمره گرفته ها رو از لیست نمره ها حذفشون کرد و زیادم گمونم تاثیر نذاره.

ولی حالا یه مسئله ای! میدونم که قراره قوانین دیگه عوض نشن ها! ولی من پیرو صحبت های قبلیمون سر همین جریان، یه پیشنهادی به ذهنم رسید. ببین اون سری که ویولت تدریسش رو یه روز زودتر زد، با توجه به اینکه روز بعدش پست تدریسی در کار نبود که بگه بعد از این پست مورد قبول نیست، گفت تا آخر وقت. خب؟ بعد مثلا تصور کن روز آخر کلاس ها، به همین روش، مشخص باشه که مثلا تا همون ساعت 00:00 برای نوشتن پست وقت هست. اینجوری لااقل یه نظمی میگیره، میدونی؟ ولی الان وقتی معلوم نیست هر استادی چه ساعتی تدریس میکنه، تکلیفای روز آخر هرز میرن. مثلا من نوعی کلاس آنتونین رو یکشنبه شب باز میکنم و کلی تایپ میکنم بعد موقع ارسال میبینم مثلا پست آنتونین ساعت 00:01 روز دوشنبه س مال من 00:02! و خب حساب نمیشه طبیعتا نمره ش دیگه ولی اگه بدونم تا آخر وقت دوشنبه وقت دارم پستم رو میزنم و نمره ش هم لحاظ میشه نمیدونم، نظرتون چیه کلا؟




پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
#35
جلسه سوم مشنگ شناسی، به ترتیب حرف الفبا:

اسلیترین:
آرامینتا ملی فوآ:24
26.4-->26

راونکلاو:
مارکوس بلبی:28
3.8-->31

گریفندور:
گیتار پریوت: 29
فرد ویزلی:23
دابی:30
رون ویزلی: 13
بتی بیسکوییت:27
36.6-->37

هافلپاف:
باری رایان:27
نیمفادورا بلک نی تانکس: 28
پاپاشون:30.
36.83-->37




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
#36
نکته ای که مایل به یاد آوریش هستم اینه که تکلیف جدید داده م و تکلیف قبلی تا ساعت 24 سه شنبه مهلت داشت نه بیشتر!
و ضمنا اینکه دانگ گفت دیگه نمره ندیم به تکلیف های بعد از پست تدریس. من از سری بعد تدریسم رو آخر شب ارسال میکنم ولی این سری رو چون عدم هماهنگی پیش اومد و دانگ دیر خبر داد و جلسه قبل هم من همینجوری نمره دادم و کی بود کی بود من نبودم حالا با اغماض!!!! به پاپا نمره میدم. تکلیف سارا و فلورانس نمره نمیگیره.

به ترتیب اولین شرکت کننده هر گروه:

هافلپاف:
باری رایان:26+1=27
نیمفادورا بلک نی تانکس: 27+1=28(ابتکار جالبی بود. منو دور میزنی حالا؟! که بابات مشنگه هان؟!)
ارشد با ارفاق هافلپاف،پاپاشون:29+1=30.(معمولا میگیم «قاصر از» نه «قاصر برای». البته اینو صرفا خواستم یادآوری کرده باشم)

گریفندور:
گیتار پریوت: 26+3=29
فرد ویزلی:23
جن نفرت انگیز:29+5->30
رون ویزلی: 13:| (اگه حوصله نوشتن نداری پسرم، ننویس خب مجبوری مگه؟!)
بتی بیسکوییت:27(دیالوگ نویس خوبی هستی، موقعیت نویس خوبی هم اگه بودی چه میشد!)

اسلیترین:
آرامینتا ملی فوآ:24(bff چیه راستی؟)

راونکلاو:
مارکوس بلبی:28 (عجب زبون بازی! و عجب زبونِ آویزون درازی! با ویولت بودلرشون نسبتی داری؟!)(به قضیه تکالیف روی تخته اشاره شده بود قبل از شما!)


نکته دیگه اینکه کسی اصلا توضیحایی که برای نمره ش نوشته م رو میخونه؟! من تغییری مبنی بر ایراد هایی که ازتون گرفته شد حس نمیکنم :|

اگه براتون مهمه بگین توضیح نمره هاتون رو هم بنویسم براتون، اگه نه که خب هیچی دیگه!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۹ ۱۴:۴۶:۱۲



پاسخ به: اتاق بوسه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
#37
نقل قول:

از پشت صحنه اشاره کردن خلاصه از این قراره که:
تام ریدل( پدر لرد سیاه) محکوم به بوسه دیوانه ساز ها شده. ولی دیوانه ساز ها بهش نزدیک نمی شن. چون تام افسردگی گرفته و خاطره خوبی نداره. مسئولای زندان باید تام رو شاد کنن!


رییس زندان گفت:
-کسی فکر دیگه ای برای شاد کردنش داره؟

معاون رییس زندان گفت:
-قربان، یه نگاه به این قیافه جونم مرگ شده ش بندازین، چیز دیگه ای به ذهنتون میرسه آخه؟!

معاون معاون رییس زندان عینک ته استکانیش رو با نوک انگشت به عقب هل داد و تایید کرد:
-بله، هیچ راه حل دیگه ای وجود نداره.

رییس زندان سری تکون داد و دستوری صادر کرد:
-پس برین دنبال مروپ گانت دیگه!

معاون رییس زندان گفت:
-قربان، خبر ندازین مگه؟!

معاون معاون رییس زندان عینک ته استکانیش رو با نوک انگشت به عقب هل داد و تایید کرد:
-خبر ندارین، مورفین گانت که بعد از کودتای دون دانگ دربدر شده بوده، الان تو لیگ برتر کوییدیچ تیم داده و تیمشونم الان تو اردوئه. خود مروپ هم که مدتیه به رحمت ایزدی پیوسته. فقط یه راه حل می مونه و اونم اینه که بریم سراغ پدرزنش ماروولو که تازگی حبسش تموم شد و آزادش کردیم.

معاون رییس زندان گفت:
-قربان نمیشه یه آوادایی چیزی بزنیم خلاصش کنیم؟!

رییس زندان گفت:
-نه، ماروولو گانت الان دیگه یه شهروند عادیه و حبسش رو گذرونده و عملا بی گناه محسوب میشه.

معاون رییس زندان گفت:
-قربان، منظورم متهمه!

رییس زندان پس گردنی به معاونش زد و معاون جهت کم نیاوردن پس گردنی دیگه ای به معاونش حواله داد:
-ما که مشنگ نیستیم تا همنوع خودمون رو با به قتل رسوندنش مجازات کنیم!! بی رحم! دل سنگ!

معاون معاون رییس زندان که توی پس زمینه مشغول چک کردن دیالوگ هاش بود، مودبانه بین دعوای مافوقش و مافوق مافوقش پرید:
-قربان، قربان قربان، یه راه حلی باقی مونده...میتونیم از خود شخص لرد سیاه درخواست کنیم عکسی، لیسی، ردایی چیزی از اون مرحومه بهمون بدن!

یک لحظه سکوت شد و بعد، یه فکر به ذهن هر سه نفر رسید. لرد سیاه چرا باید همچین لطفی به پدر مشنگشون بکنن؟!




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
#38
-آقا من قوانین رو تفسیر به رای کردم، حال میکنم تا دوازده امشب هرکی نوشت نمره بدم! مشکلیه؟!(افکت پاچیدن خون گیدیون و معترضین به دیوار!)
-مدیریت مدرسه طی نامه التماس آمیزی که همراه درخواست باز شدن قفل گنجه خوراکی های اتاقشون فرستادن، اظهار فرمودن که مشکلیه:| نمره نمیدن!:|


-چه کسی تلفن را اختراع کرد؟
-چیز استاد...الکساندر گراهام بل استاد!
-چه کسی تلویزیون را اختراع کرد؟
-چیز استاد....جان لوگی برد استاد!
-چه کسی رادیو را اختراع کرد؟

ویولت دیگه نتونست خودش و زبونش رو کنترل کنه و ناچاراً ادامه کل کلش با الا رو با اسمایلی مخصوص خودش ادامه داد:
-گولیلمو مارکونی استاد!
-چه کسی دوئت K 304 رو برای ویولن و پیانو نوشته؟!
-یوهان کریسُستُُموس ولفگانگوس تئوفیلوس موتسارت استاد
-ویولت، بیــــــرووووون!

بعد از شت و پت شدن ویولت و کلاوس-که به حمایت از خواهرش قیام کرده بود! -ادامه تدریس از سر گرفته شد.
-مشنگ ها از دیرباز با جادوگر ها ارتباط داشتن، بدون اینکه خودشون بدونن چطور! خیلی از پیشرفت های دنیای مشنگی با کمک جادوگر های خائنی مثل همین بودلر!!!! صورت گرفته. مثلا همین رادیو رو نگاه کنید!

دانش آموز ها مطیعانه به رادیویی که جلوی استاد توی هوا ظاهر شده بود نگاه کردن. الا ادامه داد:
-رادیوی ما جادوگر ها البته با جادو کار میکنه. رادیوی مشنگ ها به شکل احمقانه ای تعدادی موج رادیویی با امواج مشخص رو که توی هوا جریان دارن میگیره و به صورت اصوات قابل شنیدن پخش میکنه . کروشیو!

ویولت که پریده بود توی کلاس تا توضیح غلط الا رو تصحیح کنه، مخاطب شبه جمله آخر بود، که جاخالی داد و دوباره پرید بیرون و حمله گاز انبری الا ناکام موند!
-همونطور که گفتم گولی مارکونی رادیو رو به عنوان یه رسانه جدید معرفی کرد. البته چنین فکری هوشمندانه تر از اونه که به ذهن مشنگ بی مقدار و گولی مثل گولی برسه؛ گولی اونقدر عاقل بود که حرفی از جادوگری که ایده و تئوری رادیو رو بهش داده بود نزنه فقط!

الا با خشم دانش آموزان وحشت زده رو از نظر گذروند. بدبختانه نصف بیشتر حاضرین، تکلیفی که ایزلا داده بود انجام داده بودن، و همه شون توسط الا به عصر ژوراسیک تبعید شده بودن-و بله، مدیر مدرسه هم اعتراضی نداشت، از فواید همگروهی بودن با مدیریت در عین به دست گرفتن کنترل خوابگاه ایشون! - که این جمعیت کلاس رو به تعداد قابل توجه چهار نفر کاهش داده بود.
-با توجه به استقبال شدید کلاس از ارتباط با خون لجنی ها و موجودات پستی مثل مشنگ ها، تکلیف این دفعه غیرعملیه!

----------


شاید بیشتر از 90 درصد ما، تو اوقات فراغتمون فیلم و سریال میبینیم. بعضی وقتا این فیلم وسریال ها رو هم با زندگیمون قاطی می کنیم در واقع! خیلی پیش میاد که بعد از گل کردن یه مجموعه تلویزیونی، تکیه کلام های شخصیت هاش وارد گفت و گوی روزمره ما میشن. نمونه ای که شاید خیلی هاتون یادتونه، «بید» و «وَشِد» و «خرزوخان» از سریال «شب های برره» هست! که تا مدت ها بین مردم دهن به دهن می چرخید و هنوزم گاهی شنیده میشن!

یه مسئله ای وجود داره و اون اینکه ما فکر میکنیم تکرار کردن تکیه کلام بامزه ی یکی از شخصیت های یه فیلم توی متنمون، همونقدر خنده داره که دیدنش. بعد نتیجه میشه یه چی مثل همین پست من! فکر میکنیم طنز خلق کردیم با این کارمون مثلا!! تکیه کلام اون کاراکتر اگه باعث خنده ی شما میشه، سوای پارامتر های صوتی و بصریش(مثل لحن اون شخصیت، قیافه ش و موقعیت اطرافیانش) به خاطر اینه که اون شخصیت پیش چشم شما پرورش پیدا می کنه و خودش رو بهتون میشناسونه. بنابراین وقتی سرگرد سرخی(شاهگوش) با لهجه شمالی جنوبی غربی شرقی ...ای ذلیل بمیری لودو! من کلا تشخیص لهجه م مشکل داره!! با یه لهجه ای خلاصه، کلمه ای که به خاطر نمیاره رو با «شیز» جایگزین می کنه، وقتی لیلا زبیلاری(هفت سنگ) از کلمه «شت و پت» به جای «تیر و تپر» یا «درب و داغون» استفاده می کنه، با توجه به تمام این عوامله که من و شما رو به خنده میندازه، و صرف استفاده از این تکیه کلام ها توی پست طنز، طنز نمی آفرینه!

این مسئله به نظرم خیلی مهم بود گفتنش؛ انقدری که پست تدریسم رو به باد فنا بدم بابتش!

تکالیف:
1-پست تدریس نمونه یک پست سردستی درب و داغون سرشار از غلط می باشه. در حدی که جادوکاران ویزنگاموت نویسنده ش رو از سردر کلاس آویزون خواهند کرد. چرا اونوخ؟ (با توجه به هوش سرشار عده ای از شاگردان، ترجمه سوال اینه که لطف بفرمایید ایراد های پست رو تشریح نمایید!)
2-شرح اختراع شدن یکی از فناوری های مشنگی، با دخالت یک جادوگر(که لزوما خودتون نیستید!) رو شرح بدید. بابت تک تک ایراد های پست تدریس، که توی پست شما مشاهده بشه، دوبرابر نمره کم می کنم!


تکلیف اول تقریبا نمره ای نداره. ولی ننوشتنش باعث میشه دومی نمره ای نگیره. کسی که تشخیص میده استفاده از تکیه کلام سرگرد سرخی کار بی معنی ایه، حق نداره تکیه کلام لیلا زبیلاری رو به همین طریق استفاده کنه. گاتچا؟


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۸ ۱۳:۲۷:۴۸



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
#39
راهرو های هاگوارتز
ماندانا در حالی که عرق از سک و صورتش جاری شده بود و سرخی چهره ش به گوجه های باغچه مالی تنه می زد، در حالی که توده عظیمی از زره ها، تابلو های سخنگو، قاشق چنگال های طلا، شمشیر گودریک گریفندور-بدون یاقوت بزرگش-، تعدادی وسایل نقره ای دودزای سوت زن و اسکلت باسیلیک حفره اسرار رو به کمک جادو توی هوا معلق نگه داشته بود، با جاروی سریع السیری از راهرو ها میگذشت و تیکه تیکه میراث فرهنگی هاگوارتز رو به جای اصلیش برمیگردوند.

در جهت مخالف اون، جیمز که می دوید تا به دفتر اساتید برسه، نفس زنان نقشه غارتگر رو از جیبش در آورد.
-من رسما سوگند میخورم کار بدی انجام بدم!

راه آهن، ترمینال هاگوارتز

-بله جناب وزیر، بچه ها از قطار پیاده میشن و سال بالایی ها با کالسکه های تسترال جادویی به سمت قلعه پرواز می کنن. دور تا دور قلعه رو دریاچه فراگرفته و سال اولی ها به رسم خوشامد از مسیر آبی به سمت قلعه میرن. شما مایلین کدوم رو امتحان کنین؟

وزیر فرانسوی با انگلیسی مسلطی که بازرس رو به تحسین واداشت جواب داد:
-روح لطیف فرانسه با موجودات خشنی مثل تسترال جور نمیشه بازرس عزیز...با قایق تشریف میاریم!

بازرس قسمت «تشریف میاریم» رو تو ذهنش ثبت کرد تا تو گزارشش ارائه بده، و با اشاره دست قایقی رو فراخوند.

زمین کوییدیچ

-شیش تا گل بهتون آوانس میدیم!
-تو خواب ببینی حاجیت از کسی آوانس بگیره!
-هر چی حاجیت بگه همونه بودلر!
-حاجیت داره میگه آوانس نمیگیره از پروفسورا بودلر!

[گیج شدید؟ همینه آقا همینه! وقتی خودتون عضو هیئت مدیره جایی شدید، سعی کنید تا میتونید توی کارای مدیره دخالت کنید! یهو زد و یه مدیری قانونی تدوین نکرد که استادا نتونن شاگرد شن تو کلاسای دیگه، یهو زد و بچه ها در معیت یه ویولت بودلر و یه آیلین پرینس و یه تد ریموس لوپین و یه الادورا بلک در مقام شاگردی، ریختن تو دفتر اساتید و روبرو شدن با یه ویولت بودلر و یه آیلین پرینس و یه تد ریموس لوپین و یه الادورا بلک در مقام استادی! ]

راهرو های هاگوارتز
همون اندازه که هری جز قیافه و یه صندوق پر طلا هیچی از باباش به ارث نبرد، جیمز سیب دو نصف پدربزرگ مرحومش بود. هر قدر هری خرابکاریاش محدود به به کشتن دادن چند صد تا دانش آموز و یکی دو تا پدرخونده و جن خونگی و جغد میشد، جیمز استاد شیطنت های مدرسه ای بود.

نواده خلف جیمز پاتر شر و شیطون، همونطور که کشون کشون خودش رو به دفتر اساتید می رسوند تا بقیه رو هم با خبر کنه، به نقشه نگاهی کرد و بر فراز دریاچه، چند اسم نا آشنا دید. دست آزادش رو توی جیبش کرد و گالیونی شبیه سکه های تقلبی الف دال از تو جیبش در آورد.
-وقت تلافیه مارکوس!




پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
#40
انبر بیارین، درم بیارین!

الادورا شنل بلندی پوشیده بود و ساکی در دست داشت؛ موهای بنفشش سیاه و مواجش در نسیم صبحگاهی ساحل تکان میخورد و منظره باشکوهی به وجود میاورد. به صخره بزرگی که شبیه وزغ غولپیکری بود تکیه داد، و آدرسی که روی تکه کاغذ مچاله ای نوشته بود، سرسری کنترل کرد. برمودا همینجا بود.

قدم زنان به راه افتاد و با چوبدست ساک سفریش رو دنبال خودش کشید. هیچ جنی همراهش نبود. آخرین جن بخت برگشته ش، سر تکلیف معجون سازی به باد فنا رفته بود. انجام کارهای پیش پا افتاده ای مثل این، بعد از یه چیزی حدود صد و ده سال که از خریدن اولین جن خونگیش میگذشت، یاد جوونی و زندگی قبلیش تو گریموالد رو براش زنده می کرد. سال ها بود که دست به سیاه و سفید نزده بود، و خوشبختانه بعد از برگشتنش از مرگ، جن ها به اندازه کافی زاد و ولد کرده بودن که یه لشکر کامل خدم و حشم-آماده قطع شدن سرشون با تبر!- در اختیارش باشه. هر کی دوست داره ادعا کنه سیریوس بلک آخرین بازمانده خاندان بلک بود و بعد مرگش ثروت خانواده به پسرخونده نکبتیش رسید؛ وقتی یکی از بلک ها از مرگ برمیگرده البته، قوانین دستخوش تغییر میشه. دادگاه تجدید نظر هم که فقط واسه طلاق و حضانت نیست!

رشته افکارش رو همونطور اگه ادامه میداد، تهش معلوم نبود به کجا بکشه. یکی از خوبیای فکر کردن اینه که ترمز دستی نداره. آدم میتونه هی بگازه و بره جلو!

الا به دریا نگاه کرد. یا درست تر بگیم، به اقیانوس اطلس، که چنان با آرامش و طمأنینه امواجش رو به سمت ساحل میفرستاد، که انگار من بودم که چند تا کشتی و هواپیمای مشنگی رو از صفحه مریی زندگی محو کردم! با خودش فکر کرد، درسته که میگن طبیعت حافظه نداره. همین اقیانوس رو اگه می دادن برادرموسی با عصا بشکافه، تا شهر و کشور هم کفِش پیدا می شد. ولی از روبرو که نگاهش میکنی، مثل هر دریای دیگه ای مظلوم نماست.

چند تا صدف مثلثی از جلوی پاش جمع کرد و توی جیب رداش ریخت. یه خرچنگ مثلثی رو از جلوی پاش کنار زد. ساندویچ کتلت همراهش رو گاز زد. چند تا سلفی از خودش و دریا و ساندویچ گرفت و کمی در امتداد ساحل دوید. بالاخره بعد از چند ساعت پیاده روی، خسته و کوفته به صخره قورباغه شکل کنار ساحل تکیه داد. هیچ تمدنی اینجا وجود نداشت، هیچ وسیله اندازه گیری با خودش نیاورده بود، قوانین لعنتی گلپت سرجاشون بودن و در نتیجه هیچ چیز اثبات نمیشد. کلی راه با همین دو تا پا گز کرده بود و حالا هیچی به هیچی!

ناسزا گویان تکیه ش رو از صخره قورباغه ای برداشت. چمدونش رو محکم گرفت و به سمت لندن آپارات کرد.
-تاچ مای نوز، تاچ مای هند، آپارات، آپارات، آپارات تو لندن!*

[دوربین الا رو از بالا میگیره. بعد از غیب شدن الا با حرکت آهسته توی هوا دور میشه و تنها جزیره برمودا رو قاب میگیره.در انتها پخش صدای احسان خواجه امیری رو داریم به همراه عبور تیتراژ.]


تکلیف دوم.
*استاد، ویزادورا د ویچ رو دیدی بچه بودی؟


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ ۱۸:۴۱:۲۵







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.