جلسه دوم کلاس مراقبت از موجودات جادویی و شبه جادویی
به نام مرلین ریشو
در، با شتاب باز و شد و کتی، دانش آموزان فرو رفته در نیمکت هارا دید که زره و کلاه خود پوشیده بودند. معلوم بود دیشب از آشپزخانه شان دستبرد زده و قابلمه ها و ماهیتابه هارا کش رفته بودند.
کتی، خنده ای زورکی کرد و پشت میزش نشست.
- سلامتون به خیر!کسی استقبالی نکرد.
-خب... شاید به بعضی هاتون جلسه قبل، زیاد خوش نگذشته باشه.
اعتراض زیر لبی که سر دادند، متعلق به همه ی آنها بود.
- اما بر خلاف جلسه ی قبل، این جلسه براتون هاپو های خوشگل آوردم!
دانش آموزان، با شک و تردید به معلم کوتاهشان نگاه میکردند که با ذوق، از هاپو های مد نظر سخن میگفت.
- برای هر کودومتون یه دونه هاپوی گوگولی کنار گذاشتم. پس صف بگیرین و پشت سر من، بیاین. دانش آموزان، به صف شدند و در راه، تصورشان را از هاپو های مورد نظر، بیان میکردند.
- شاید واقعا هاپو های نازی بهمون بده. آخه عین دختربچه ها داشت ذوق میکرد.
- جلسه قبلم وقتی داشت در مورد پیرانا حرف میزد، همینقدر ذوق داشت.
خُرخُر عصبی قاقارو که به ردای کتی بلندگو قورت داده چسبیده بود، دانش آموزان را ساکت کرد.
- ممنون قاقارو!کتی، رو به دیواری ایستاد و زیر دستش که روی دیوار گذاشته بود، در بسیار بزرگی ظاهر شد که به اندازه دروازه هاگوارتز بود.
دانش آموز باهوشی، زیر لب زمزمه کرد.
- اتاق ضروریات!
- کاملا درسته!کتی، ب ذوق، در را با پایش باز کرد و دانش آموزان را به داخل هل داد. صدای پارس های بلندی، به گوش رسید که مو را به تن دانش آموزان سیخ کرد.
معلم ریز نقش، در اتاق را پشت سرش بست و دانش آموزان گل باقالی اش را به جلو هدایت کرد.
- قبل کلاس، ساز مورد علاقتون رو از پروندتون دیدم و تهیه کردم.
ساز ها، کنار دیوار روی یکدیگر تلنبار شده بودند و پس از اشاره ی کتی، در دست افراد مورد نظرشان افتادند.
- بهتون توصیه میکنم هر صدایی که میتونین از ساز هاتون دربیارین. چون این هاپو ها، فقط با یه آهنگ قشنگ آروم میشن.
کتی، بشکن دیگری زد و دیواری که ساز ها کنارش تلنبار شده بودند، ناپدید شد و چندین سگ سه سر با قلاده هایی که نام دانش آموز صاحب سگ روی آن چاپ شده بود ، پدیدار شدند.
- با توجه به خلق و خویتون، هر هاپویی رو براتون انتخاب کردم. هاپوتون رو پیدا کنین و سعی کنین باهاش کنار بیاین. به عبارت دیگه، قراره به مدت یک هفته با خلق و خوی خودتون کنار بیاین. در ضمن...
چوبش را تکان داد و روی شکم مشکی قاقارو، تکالیف را نمایش داد.
سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.
نقل قول:
توصیه: سعی کنین توضیح کاملی درباره خلق و خویتون و اینکه بسته به اون سگ سه سرتون چجوری قراره باشه توضیح بدید. سعی کنید توضیحات کامل و قشنگی برام بدید و تکلیف خودتون رو با شخصیت و اخلاق کارکترتون، روشن کنید.