هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۳
علی ای حال!
جهت دفاع و حمایت از حقوق ساحره های گرامی در هر گوشه از جهان بیاین و دستاتون رو به هم بدین و به بنده ملحق بشین.
در این سازمان ساحره های عزیز که اعلام آمادگی کردن و دیگر کسایی که اعلام داوطلبی میکنن برای ملحق شدن به ما میتونن تو ماموریت های گروهیشرکت کنند.
ماموریت ها از این قرارن که بنده یا معاون بنده که به زودی اعلام میشه تاپیکی رو مشخص میکنیم و پا به پای هم تو اون تاپیک فعالیت میکنیم.
عزیزانی که میخوان تو این سازمان با ما همکاری کنن خواهشا این فرم پایینی رو پر کنن و بعد ... قدمشون رو چشممون.

1. نام و شهرت و اینا

رز زلر معروف به رزي زلزله

2. هدفتون از ثبت نام تو سازمان؟

گرفتن حقوق خودم و ساحرگان

3. اگه ببینین جادوگری داره حقوق ساحره هارو ضایع میکنه ( حالا چه جوریش بستگی به ذهن خلاق خودتون داره) چه جوری دفاع میکنین؟
الف) بازبون خوش و مذاکره
ب) بی اعتنا رد میشین
ج) اصلا به شما چه
د) عصبی میشین و طرفو همونجا به بوق میگشین
ه) برخورد فیزیکی ( کمربند و از اینجور چیزا)
ی) اصلا هیچی نمیگین و میرین دست آقا رو میبوسین چون آقاست و احترامش واجب و نباید از گل کمتر بهش بگین
ک) ابتکار خودتون

4. این فرد کیست؟ چیست؟ ( ساحرست یا جادوگر) با توجه به ساحره یا جادوگر بودنش اگه دیدین یه آقایی داره مثل چی میزنه ایشونو چه عکس العملی نشون میدین؟
الف) تشویق میکنین و هورا میکشین
ب) یه لقدم شما میزنین


من شديدا إنكار مي كنم كه ايشان دختر هستن بلكه پسر هستن با نام جاستين ولي از بس به دخترا علاقه دارن دوست دارن دختر باشن!

ج) بالاخره ایشونم ساحرست و باید از حقوقش دفاع کنین
د) ابتکار خودتون




پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
هری در خونش رو با عصبانیت باز کرد تا لوازم مورد نیاز برای ماموریتش رو برداره .
در آستانه درب لحظه ای درنگ کرد و نگاهش را به فضای ساکت و تاریک اتاق نشیمن دوخت.

چقدر خانه خالی و بی روح به نظر می رسید. ديگر خبرى از ليلى که سعى مى کرد زودتر از بقیه خود را در آغوش پدرش بياندازد، شلوغ کارى هاى پسرانش و لبخند گرم همسرش نبود و او اين را خوب مى دانست.

به دیوار پشت سرش تکیه داد.چشمانش را بست.چی شد که اینگونه شد؟
تصاویر پیش چشمانش عقب و جلو می شدند. اگر او رئیس انها را به زندان نمی انداخت خانواده اش اکنون در کنارش بودند.اما نه..او مجبور بود چون اون در قبال مردم جادوگر وظیفه ای داشت.

به سرعت تمام وسایل مورد نیازش رو جمع کرد و در خونه رو باز کرد و به طرف قرارگاه گروه جادوگران سیاه رفت.

هوا سرد و غمگین بود انگار اسمان هم غم را در دل هری احساس می کرد.اما هری با تمام غم موجود در قلبش باز هم حاضر شد مثل گذشته دردسر را به جان بخرد اما نه برای دوستانش بلکه برای خانواده اش نگران بود...

اگر انچه که در فکرش بود نمیشد چی؟؟؟ان وقت او هرگز نمیتوانست خانواده ی خود را ببیند نگرانیش چند برابر شد.

سرش را به شدت تكان داد، سعي مي كرد افكار منفي را از ذهني دور كند تا بتواند بيشتر فكر كند،ولي اين كار تقريبا غيرممكن به نظر مي رسيد.




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
آنتونين نترس زيادم سخت نمي گيريم:D
حالا كه آمدي نرو ديگه من كلي سوْال طراحي كردم منتظر جوابشم.
اشكال نداره اون موقع كه تو مصاحبه كردي من نبودم حالا كه هستم يه دور ديگه بايد جواب بدي.
منم خيلي فعال نيستم كه بخوام بشنيم قلم پر!




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
سلام آنتونين!
خب الان كه هم گروهي هستيم بدون رودرواسي سوالامو مي كنم.

١-چي شد كه دالاهوف رو برداشتي؟
٢-اولين باري كه تو كتاب درباره ي آنتونين توضيح داد، چه حسي نسبت بهش پيدا كردي؟
٣-قبل از ديدن بازيگر آنتونين، چه شكلي تصوري كرده بودي؟چقدر به تصورت نزديك بود؟
٤-چي شد كه الان مرگ خوار نيستي؟
٥-نظرت راجب تالار هافل و اعضاش؟
٦-فرق اساسي بين هافلپاف و اسليترين؟
٧-به عنوان ناظر چقدر از ما،بچه هاي هافل راضي هستي؟از چه كاريي كه مي كنيم لجت مي گيره؟
٨-چه فرقي بين الان كه هافل هستي و قبلا كه بودي؟
٩-در كل جو هافل به نظرت چه جوريه؟
١٠-از كي تا حالا عضو سايت هستي؟
١١-به چه رنگي علاقه داري؟زرد؟


مي دونستي اسمت خيلي باحاله؟آنتونين دالاهوف!دالاهوف!دالاهوف!
آواتارت كه ديگه هيچي....


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۲۰ ۲۳:۰۵:۲۹



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳
رز تا حد زيادي با وينكي موافق بود و وينكي رو عصاب نبود.
كوييديچ يا دور مشترانگ




پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳
ویلبرت متفکرانه پرسید:
-رد از دالاهوف؟

ساواجی ها با سردرگمی به ویلبرت خیره شدن،همه انتظار داشتند ویلبرت با شنیدن خبر خوشحال شودولی ویلبرت بیشتر نگران بودتا خوشحال.

ویلبرت،همون طور که متفکرانه راه می رفت زیر لب گفت:
-یه چیزی جور در نمیاد...آخه چرا دالاهوف بیاد برای ما سرنخ بفرسته؟....از مردی با اون تجربه بعیده که ردی به این واضحی جا بذاره...حتما منظوری داشته...ولی چیو می خواسته بهم بگه؟

ساواجی ها از نگاه کردن ویلبرت خسته شدند و هریک به دنبال کار خود رفتند.گیدیون رفت تا سری به آزکابان بزند،روونا به تالار ریون برگشت ، رز هم کتابی برداشت و مشغول خواندن شد.

همه در حال استراحت بودند که ویلبرت با فرمت دانشمند مشنگی ای به نام ارشمیدس دور اتاق دوید و فریاد زد:
-یافتم....یافتم...یافتم!

در همان موقع بود که ساواجی ها به سلامت عقل ویلبرت شک کردند.گیدیون با اشتیاق به ویلبرت خیره شده بود.
ویلبرت نفس عمیقی کشید و توضیح داد:
-اون ردی که از دالاهوف پیدا کردیم به احتمال 95 درصد رد گم کنی بوده...
گید که همه ی اشتیاقش را از دست داده بود، با ناراحتی پرسید :
-خوب که چی؟

ویلبرت نگاهی به رز کرد و گفت:
-دالاهوف را می تونیم تو تالارهافلپاف پیدا کنیم ،رز باید ما را به تالار هافلپاف راهنمایی کنه.




پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
نام:

رز زلر

شهرت:

ویبره زن،رزی زلزله

سابقه:

ندارم

هدف:

هیچی دیگه ساواجی بودیم گفتیم زشته اینجا نباشیم کلا به کاراگاه علاقه ی خاصی دارم.

سوگند نامه:

اینجناب رز زلر به مرلین سوگند می خورم که تا پای جان(شاید!)به اهداف دولت خاکستری پایبند بوده و در راستای تعالی این دولت، از انجام فرامین مافوقم،سرپیچی ننمایم.




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
تق تق
خدمت مدیرت محترم:
روز های تدریس پنج شنبه ها و درسشم معجون سازی و یا ریاضیات. برام بهتره
 بازم هر جور صلاح می دانید.




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳
اینجا باید ثبت نام کنیم؟
رز هستم می خام ثبت نام کنم

باید در می زدم؟
تق تق


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۵ ۱۳:۵۱:۰۸



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ شنبه ۱ آذر ۱۳۹۳
همه به سمت صاحب صدا برگشتند. سارا کلن با دفترچه ی بنفشش ایستاده بود.
رز و دورا به خوشحالی به سمت سارا هجوم بردند و او را له کردند.
پس از انجام مراحل آبمیوه گیری (!)سارا پرسید:
-اینجا چه خبره؟

وینکی مسلسل اش را بالا برد و با فریاد الله اکبر نگذاشت توضیح داد:
-لودو خواست خوابگاه را برچیند ولی وینکی نگذاشت ! رز نگذاشت ! دورا نگذاشت ! آنتو نگذاشت ! رودولف نگذاشت ! ملت حاضر و غایب هافل نگذاشت ! سارا هم در این راه پرپیچ و خم با ما هم مسیر
می شود؟

سارا که از فریاد های وینکی جا خورده بود گفت:
-چی؟...آنتو؟ کی هست؟...غایب و حاضر؟...پیچ و خم؟

چند ساعت بعد

ملت خوش آرایش هافل (اون آرایش نه آرایش نظامی)با فریاد الله اکبر با تیپ های زیبایشان و همگام با موهای رز در خیابان های تهران لندن راه می رفتند و هیچ چیز به جز ساختمان وزارت س.ج جلو دارشان نبود!

پس از اندکی پیاده روی و عکس گرفتن به جلوی ساختمان سر به فلک کشیده ی وزارت رسیدند و از اون جایی که نمی تونستند این یکی رو خورد و خاکشیر کنند مجبور به توقف در مقابل در وزارت شدند.

وینکی سرش رو کج کرد وگفت:
-حالا چی؟

دورا شترخی زد و گفت:
-دَدی چرا وایسادی؟ برو مذاکره کن!

آنتو که در آن لحظه شدیدا از قبول کردن سر پرستی این دختر پشیمون شده بود به همراه وینکی برای مذاکره جلو رفت.

آنتو به چشمان خشمگین نگهبان نگاهی کرد و گفت:
-اهم ...سلام...حال شما خوبه؟حال بچه ها چه طور؟....

نگهبان غرید :
کارتون؟

-منو این همکارم وینکی.....وینکی....اِ وینکی کجاست؟
وینکی مشغول تماشای نوشیدنی کره ای های پشت شیشه بود.

نگهبان با عصبانیت گفت:
-مسخره بازی در نیار کارتو بگو.

- خیلی خوب حالا عصبانی نشو. منو وینکی سرپرست گروه هافلپاف از مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز هستیم و یه مشکلی توی تالار پیش آمده و ما می اینجا آمدیم تا با وزرا در میون بگذاریم.

نگهبان نگاهی به آنتو کرد وگفت:
-وقت قبلی دارید؟

-نه ولی سیوروس منه می شناسه بگو دالاهوف باهات کار داره...

-آقای محترم شما چی فکر کردید؟ما اینجا پارتی بازی نداریم شمام مث بقیه...اِ سلام درک حالت چه طوره؟با بلک کار داری؟ آقا ایشون با بلک کار دارن بفرسیدشون بالا.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.