هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایوان.روزیه)



Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۰
وضعیت ترم جدید هاگوارتز در جلسه ای که به زودی در مورد ایفای نقش تشکیل میشه، مشخص میشه و سعی میشه که ترم زودتر آغاز بشه.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۰
مگان جان اتفاقا در فکر گذاشتن یه کنفرانس هستم برای همه اعضا، که هم اعضا هم مدیرا بیان و در مورد تمام مسائل مورد نیازمون اونجا بحث کنیم و تصمیم بگیریم. سعی میکنم روزی رو برای این جلسه انتخاب کنم، اگه روز خاصی مد نظر شما هم هست که ممکنه تعداد بیشتری از اعضا شرکتت کنن توی جلسه به من بگید. اطلاعیه جلسه رو وقتی تاریخش تعیین بشه از چند روز قبل توی سایت میذاریم که اعضای فعال بتونن با خبر بشن.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۴۰ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۰
در مورد طرح ادغام ها، بله من کسی بودم که پیگیر این مبحث بودم و خودم پیشنهادش رو دادم برای اینکه فعالیت بتونه متمرکز بشه. در اون زمان قرار شد مدیران زحمت ادغام انجمن ها رو بکشن و تا جاییکه خاطرم هست قرار شد موافقت هری رو در این زمینه بگیریم. مشکل اینجا به وجود اومد که چند وقتی به هری دسترسی نداشتیم در اون دوران و مدیران با وجود ارسال ایمیل جوابی نگرفتن در مورد اون موضوع. متاسفانه همین قضیه باعث شد که کم کم ماجرا مشمول مرور زمان بشه و فراموش بشه. اما الان که هری عزیز در دسترس هستن میتونیم این موضوع رو اجرا کنیم.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۰
...من یه کاغذ مچاله شده پیدا کردم ایوان!

ایوان خمیازه کشان گفت: آفرین لینی، من هم از اینجا شش تا کیسه زباله و یه دونه پایه مبل شکسته و سه تا بادکنک و بطری آب معدنی پیدا کردم! رفتی وسط ماشین آشغالی میگی کاغذ مچاله پیدا کردم؟! میخواستی پر طاووس پیدا کنی؟!

لینی کاغذ را برداشت و با فریاد گفت: یه کلمه دیگه حرف بزنی مجبورت میکنم با طلسم فرمان کل آشغال های این ماشین رو بخوری! منو فرستادی این تو طلبکار هم هستی؟ منظورم اینه که شاید این کاغذ همون نامه دستورالعمل های ارباب باشه.

ایوان به محض شنیدن نام ارباب خمیازه کشیدن را کنار گذاشت و با عجله به داخل کامیون پرید و کاغذ را از دست لینی قاپ زد.

ایوان: وایسا ببینم، هوم. این که فقط گوشه پایینشه. قسمت سفید کاغذه! فقط باقی مانده حروف اخرین خط توشه! آنی مونی بوقی ریز ریزش کرده نامه رو. کجا پیداش کردی؟ بقیه کاغذ هم باید همونجا باشه.

لینی جای پیدا کردن کاغذ را بین زباله های دیگر به ایوان نشان داد و وقتی دید ایوان مشتاقانه در حال زیر و رو کردن پوست های موز و ته مانده های غذا است، ترجیح داد به خودش استراحت بدهد. برای همین از کامیون بیرون امد و همان طور که به فعالیت ایوان نگاه میکرد با خودش فکر میکرد اگر کاغذ را پیدا نکنند چه بر سرشان خواهد آمد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۹۰
در مورد سایت افسانه ها که مثال زدید، تا حالا در این سایت فعالیت نکردم، و اطلاع دقیقی از اینکه چه نوع ایفای نقشی داره ندارم. ایفای نقش آزاد داره یا اونها هم سوژه مشخصی دارن؟ کلا همچین ایفای نقش هایی رو نباید با ایفای نقش ما مقایسه کرد. کلا مقایسه اون سایت رو با جادوگران درست نمیدونم، چه در گذشته و چه حتی زمان فعلی.

حتی اگه ایفای نقششون آزاد نباشه هم باز ممکنه در مورد سوژه تازه ای باشه. توجه داشته باشین که ایفای نقش ما فقط در مورد هری پاتره. یعنی صرفا در چهار چوب هری پاتر میتونیم پیش بریم، نه چیزهای دیگه. میلیاردها ایده مختلف هست که میشه اجرا کرد برای ایفای نقش، اما چون صرفا باید به هری پاتر ربط داشته باشه، عملا از نود و چند درصدش نمیشه استفاده کرد.

این موضوع رو هم حساب کنید که الان مدت هاست داریم ایفای نقش هری پاتر انجام میدیم و تازه کتاب و فیلم ها هم تموم شده. عجیب نیست که فعالیت در مقابل یه ایفای نقش بدون حد و مرز، یا ایفای نقش با سوژه جدید و بکر خیلی کمتر باشه.

در مورد ایده، بله من مدیر ایفای نقشم و هر ایده ای به ذهنم برسه مسلما اجرا میکنم. اما خب به شدت هم استقبال میکنم اگه دوستان دیگه ایده ای دارن اونها هم چه در قالب جادوکارها و چه به صورت مستقل مطرحش کنن تا اگه قابل اجرا باشه بتونیم همگی ازش استفاده کنیم.

اینکه مثلا شناسه های ساختگی هم از این به بعد تایید بشن، خب خودش یه پیشنهاده. بد نیست، میشه مطرحش کرد که اگه مورد موافقت قرار بگیره اجراش کرد. ولی ما به چیزی ورای این موضوع احتیاج داریم. چیزهایی عمیق تری باید برای حل این مشکل پیدا کرد که امیدوارم با هم فکری همه بشه بهشون دست پیدا کرد.

در مورد مسابقه، همون طور که قبلا هم گفتم، چند وقت پیش قرار بود یه مسابقه بین سایتی ایفای نقش برگزار بشه، بین چند سایت فانتزی. که متاسفانه با وجود هماهنگی های زیاد سایت مبدا بدقولی کرد و مسابقه هیچ وقت برگزار نشد.

در نهایت در مورد قسمت آخر نظرتون هم، قبلا اشاره کردم که من مشکلی با مجمع ندارم. فقط باید حدود اختیارات مجمع مشخص باشه که در چهارچوب اون بتونه فعالیت کنه.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ جمعه ۴ آذر ۱۳۹۰
نقل قول:
در این جا یک بار دیگه به خوبی نقش هویج را بازی کردی.


نقل قول:
فکر نمیکنین دارن به سمت دیکتاتوری میرین؟


نقل قول:
دیگه ریگولوس بدبخت داشت بهت التماس می کرد که بیای و نظرت رو بگی اما باز هم مجمع رو پشم هم حساب نکردی.


نقل قول:
اگه بد کار کردن ازشون سوال میکنه و اگه گند زدن استیضاحشون می کنه.


مگان عزیز فکر نمیکنی بهتر باشه به اعصابت مسلط باشی تا بتونی بدون توهین کردن صحبت کنی؟ این خطوط رو که خوندم واقعا تعجب کردم. بهتره به جای توهین کردن و یا بی ادبانه جواب دادن با آرامش جواب بدین تا به جای منحرف شدن بحث به موضوع اصلی برسیم. اگه شما قراره راهنما و الگوی تازه واردها و یا اعضای دیگه ای باشین فکر نمیکنم بی ادبانه صحبت کردن الگوی خوبی برای کسی باشه.

ما چارت مشخصی داریم که در اون مدیران انجمن قرار دارن، مدیر ایفای نقش و ناظران. بعد بحث تشکیل مجمع به میون اومد که من هم باهاش موافقت کردم. اما اینکه بخوایم تغییر بنیادینی توی این روند به وجود بیاریم به همین راحتی نیست که سه نفر جمع بشن دور هم و تصمیم بگیرن. برای همچین تغییراتی به هم فکری همه و کار حساب شده احتیاج داریم.

نقل قول:
انجمن قلعه ی هاگوارتز از وقتی من یادم میاد ناظر نداشته. ناظر انجمن زمین بازی کوییدیچ بلاک شده! انجمن شهر لندن از 16 آبان پست نخورده. انجمن کوچه ی دیاگون از 20 آبان تا حالا پست نخورده. انجمن وزارت از 20 آبان تا حالا پست نخورده. انجمن آزکابان که پتانسیل بالایی هم داره تا وقتی من یادم میاد ناظر نداشته.


بله خیلی از انجمن ها پست نخورده. خیلی از تاپیک ها داره خاک میخوره. چرا؟ یه دلیل ساده داره، برای اینکه تعداد بازدید سایت کمه و اعضا هم کم فعالیت میکنن. برای مثال شما که خودتون این آمار رو لطف کردین و لیست کردین، توجه دارید که از تاریخ 21 آبان که شناسه جدیدتون رو ساختین تا امروز که 4 آبان باشه هیچ پست ایفای نقشی نداشتین؟

توجه داشته باشین که فعالیت سایت رو تک تک اعضای اون سایت میسازن، نه مدیران سایت. من یه نفرم. در حد یه نفر پست میزنم. همه در حد یه نفر پست میزنن. وقتی همه فعالیت کنن این یه نفر ها جمع میشه روی هم و سایت فعال میشه. ولی وقتی هیچ کس پست نزنه نتیجه اش میشه خاک خوردن تاپیک ها. وقتی شما به طور مثال، یا دوستان دیگه توی سایت لاگین میکنن، توی چت باکس فعالیت میکنن ولی حاضر نمیشن پست رول بزنن به مدیریت ربط داره؟ این شما هستین که باید فعالیت کنین. من نمیتونم شما رو تهدید کنم که چرا پست نمیزنین. این چیزیه که خود شما باید بخواین و بهش برسین. اگه هم بخواین بگین که وظیفه ماست که جذابیت درست کنیم تا اعضا پست بزنن، با توجه به تمام مشکلات موجود مانند تموم شدن فیلم ها و کتاب ها و همین طور خوابیدن تب هری پاتر، توجه داشته باشید که طرح اولیه جادوکارها همین بود که راه کارهایی برای فعال شدن سایت پیشنهاد بده.

همیشه یک طرفه به قاضی رفتن خیلی ساده است. میشه راحت نشست و گفت من دوست ندارم پست بزنم، ولی تقصیر شماست که انجمن ها پست کم میخورن. غیر از اون باید کمی واقع بین بود. سطح توقعمون رو باید با شرایط حاضر تنظیم کنیم. روزگاری بود که سایت حتی در ماه های تحصیلی روزی 25 کاربر و 60 کاربر مهمان به طور همزمان به صورت آن داشت. ولی اون روزها تموم شده چون تب هری پاتر فروکش کرده. نمیشه حال و هوای این روزها رو با اون روزها مقایسه کرد.

روزهایی که در ذهن شما و همه ماست روزهایی بود که هری به وسیله کتاب ها و فیلم هاش در سطح اول اخبار و توجه بود. اما ناعادلانه است اگه بخوایم فکر کنیم الان هم همون شور و هیجان رو میشه انتظار داشت برای فعالیت.

در نهایت همون طور که در بالا هم اشاره کردم، چنین تغییر بزرگی رو نمیشه با طرح های ساده و سردستی انجام داد. نظر تک تک اعضا و مدیران برای این موضوع مهمه و باید روی اون، به طور واضح و روشن بحث بشه.

امیدوارم بر خلاف پست قبل، در جواب این پست آرامش خودتون رو حفظ کنید و با آرامش جواب بدین تا به نتیجه برسیم. از راه توهین و جنگ و دعوا هیچ وقت به نتیجه ای نخواهیم رسید.
موفق باشید.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۲۷ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۹۰
سلام به مگان جونز عزیز. برای تاخیر پیش اومده عذرخواهی میکنم، دلیل این تاخیر این بود که در چت باکس دیدم شما آلبوس دامبلدور رو مخاطب سوال قرار دادین. ایشون هم چون مسئله مربوط به ایفای نقش میشد جوابی ندادن به سوال شما.

در مورد سوال اولتون:
مجمع جادوکارها چیزی هست که برای کمک به رول و تازه واردها و مشاوره دادن به اونها تشکیل شد. و بله من به عنوان مدیر ایفای نقش با این مجمع موافقم.

نقل قول:
آیا تصمیماتی که مجمع میگیره رو اجرا می کنین؟ آیا در صورت استیضاح شخصی از ایفا با اون فرد برخورد می کنین؟


اینجا باید به طور روشن این تصمیمات رو توضیح بدید. دقیقا چه تصمیماتی رو فرضا مجمع میگیره؟ یا در مورد استیضاح منظورتون اینه که چه اشخاصی رو و به چه دلایلی به نظرتون میتونید استیضاح کنید؟ برای اینکه به این سوال جواب بدم اول باید این مسائل رو کاملا روشن کنید. اما به طور کلی برخورد با کاربران خاطی وظیفه مدیران هستش.

نقل قول:
در کل آیا حمایت کامل از این مجمع می کنین یا نه؟


حمایت میکنیم اما مسلما نه به صورت بی قید و شرط. چون باید حدود وظایف و اختیارات مجمع روشن و مشخص باشه. مثلا ذکر این نکته ضروریه که اعضای مجمع نمیتونن بالاتر از ناظرین قرار بگیرن یا اینکه ناظرین برای هرکاری مجبور باشن با مشاورین صحبت کنن. چون اگه قرار باشه مجمع از ناظرین بالاتر باشه باید ناظرین رو برداریم و به جاشون اعضای مجمع رو بذاریم چون عملا ناظر اختیاراتش زیر سوال میره. بین مشاوره و دخالت مستقیم در کار ناظر نفاوت هست.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۳ ۰:۴۱:۴۰

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۰:۳۱ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۹۰
از ان طرف لرد ایوان را صدا کرد و گفت: خیلی خب ایوان. وقتش رسیده خودی نشون بدی. سریعا هرچی بلیت داری رو بده به ارباب.
ایوان تعظیم بلندبالایی کرد و مشغول در اوردن وسیله طلایی رنگی از جیب ردایش شد.
...این چیه ایوان، یکی از جانپیچ های منه؟!

...نه ارباب جانپیچ های شما که دور از جون خودتون همه از بین رفت. این منو مدیریته، میخوام باهاش بلیت ها رو تک تک بهتون معرفی کنم.
لرد مبل شاهانه ای ظاهر میکنه و بعد از اینکه روش میشینه میگه: خیلی خب. زود باش وقت نداریم.
ایوان هم بعد از ظاهر کردن یک چهارپایه و نشستن روی اون منو رو روشن میکنه و دنبال بلیت ها میگرده.

...هوم بذارین ببینم کجا بود. اهان اینجاس. بفرمایید لیست بلیت ها. بذارین اولی رو براتون باز کنم.
ایوان دکمه ای روی منو رو فشار میده و بعد صفحه یک کاغذ پوستی در بین زمین و هوا ظاهر میشه که با حروف جوهر مشکی بر رویش نوشته شده بود:

«سلام، من خیلی باهاتون حال کردم، اگه میشه دو سه تا چوب دستی برام بفرستین. قربان شما ممل پاتر»

لرد:هوم؟ مردک بوقی این که مال اولیوندر چوب دستی ساز بود!
ایوان با دستپاچگی مشغول ور رفتن با منو میشه و میگه: ارباب تقصیر من نیست. روزی شصت هزار تا از این بلیت ها به دست ما میرسه. ملت خیال کردن ما فروشگاه انلاین باز کردیم!

لرد نگاهی به اطراف میکنه و دامبلدور رو میبینه که سخت در افکارش غرق شده. به نظر میرسه که اون هم داره با دقت تمام دنبال بلیت های خنده دار میگرده. برای همین کروشیویی حواله ایوان میکنه و میگه: عجله کن ایوان! قرار نیست همه بلیت های اسپم رو هم برام بخونی. چندتا از اون خنده دارهاش رو بفرست تا گاز خنده به خوردت ندادم!!

ایوان باز مشغول چب و راست کردن منو میشه و چند لحظه بعد تصویر کاغذ پوستی دیگه ای روی هوا ظاهر میشه:

«خجالت بکشین!!!من الان نگاه کردم دیدم لندن شهردار نداره، وزارت وزیر نداره، دیاگون نگهبان نداره و .... اصلا اصرار نکنین ها. امکان نداره قبول کنم. برید رد کارتون میگم وقتشو ندارم! حالا با وجود اینکه به شدت سرم شلوغه و اصلا وقت ندارم و اینا، اما حالا که زیاد اصرار دارین و میخواین بهم دو سه برابر هم حقوق بدین قبول میکنم که تمام این مسئولیت ها رو به عهده بگیرم. برای اشانتیون هم میتونم نظارت چندتا تالار خصوصی و نیمه خصوصی رو هم قبول کنم. گفته باشم اصلا وقت ندارم ها، به سرتون نزنه که دلم میخواست این کارا رو بگیرم. اصلا و ابدا! فقط چون زیاد اصرار میکنین قبول کردم دلتون نشکنه.. لطفا زودتر جوابشو بدین!
دوستدار شما، زوربای هاگزمیدی!»

لرد:
ایوان: از این مدل ها زیاد داریم ارباب!
لرد نگاه دوباره ای به متن بلیت انداخت و گفت: این خوب بود. بذارش کنار. دوتا دیگه هنوز لازم داریم...کروشیو، چرا اینقدر دست دست میکنی؟ گفتم دوتای دیگه لازم داریم! زود باش بقیه رو نشونم بده ببینم.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲۰ ۱:۱۴:۴۰
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲۰ ۱:۲۲:۵۳
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲۰ ۱:۲۵:۴۶

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
جنوب جنگل:

کراب با ترس نگاهی به بومیان جنگل که در حال تیز کردن نیزه هایشان بودند انداخت و گفت: ارباب رحم کنید. من میتونم برای پیدا کردن سنگ مفید باشم. شاید خواستین از دره ای چیزی رد بشین من براتون نقش پل رو بازی میکنم! ارباب رحم کنید!

لرد که حسابی در فکر فرو رفته بود گفت: عجیبه. من سال ها تو هاگوارتز درس خوندم و همیشه هم پاتوقم جنگل ممنوعه بوده. ولی تا حالا اینجا بومی ندیده بودم!!
سیبل عینک ته استکانیش را روی صورتش جا به جا کرد و گفت:آخه این جنگل کمی با چیزی که همه فکر میکنن فرق داره. همه فکر میکنن که اول بنیان گذاران هاگوارتز اینجا ساختمون هاگوارتز رو ساختن و بعدشم چهارتا درخت کاشتن که تبدیل به جنگل شده! ولی در واقع اول این جنگل وجود داشته بعد سالازار و رفقای نابابش میان و قسمتی از درخت ها رو قطع میکنن و مدرسه رو اونجا میسازن.

سالازار که از شدت سن زیاد به طور طبیعی سرش مدام به اطراف حرکت میکرد گفت: راست میگه. این جنگل از اون چیزی که همه فکر میکنن خیلی وسیع تره. من خودم اون قدیما که هنوز جوون بودم یه بار سعی کردم با جارو بالای سرش پرواز کنم تا بفهمم آخر جنگل کجاست، ولی هرچی رفتم به آخرش نرسیدم!

...پس یکی میتونه بگه وقتی نمیدونیم آخر جنگل کجاس چطوری باید وسطش رو پیدا کنیم؟!
...کروشیو ایوان. پس فکر میکنی شماها رو اوردم گردش و پیک نیک؟ وظیفه شما همینه که بگردین و مقبره رو پیدا کنین. به من ربطی نداره چطوری.
سیبل به بومیان جنگل اشاره کرد و گفت: ارباب، با اونا چیکار کنیم؟ هنوز از ما یه قربانی میخوان.

کراب با ترس خودش را به وزیر دیگر نزدیک گرد و در حالیکه ردای او را گرفته بود گفت: ارباب رحم کنید...
لرد نگاهی به کراب و بعد نگاهی به بومیان انداخت و گفت:عجب. بومی ها از ما یه قربانی میخوان، و در عوض ما هم دنبال مقبره مرلین میگردیم. شاید بومی ها بدونن اون دقیقا کجای جنگل قرار گرفته و حاضر باشن در صورت تبادل یه قربانی باهاشون جای مقبره رو نشونمون بدن.

سیبل دوباره به سمت بومی ها رفت و پس از چند دقیقه ای مذاکره با انها به پیش لرد برگشت و گفت:ارباب هیچ رقمه راضی نمیشن. میگن اول قربانی رو بدید، بعد میگیم جای چیزی که میخواید رو بلدیم یا نه.
...حالا برای ارباب تعیین تکلیف میکنن؟ حالا برای من، برای لرد سیاه شرط میذارن!؟نشونشون میدم! تک تکشون رو میگیرین و شکنجشون میکنین و هر وقت جوابمون رو دادن میندازینشون توی دیگ های آب جوششون تا یاد بگیرین نباید برای ارباب شرط و شروط بگذارن!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۱۳:۱۹:۳۷
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۱۳:۲۰:۴۹

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۹۰
سرما تا عمق جانش نفوذ کرده بود. خوب به خاطر داشت. قطرات درشت و سرد باران با شدت به سر و صورتش سیلی میزد و او همان طور خیس و یخ زده در کنار دیوار مانند گربه های ولگرد کز کرده بود. در خیابان هیچ کس دیده نمیشد. در آن هوای طوفانی هیچ جنبنده ای در خیابان ها دیده نمیشد.

پالتوی مندرس و پاره پاره اش را کمی بالاتر کشید و خودش را بیشتر داخل آن مچاله کرد. به راحتی میشد صدای بهم خوردن دندان هایش را شنید. هیچ وقت فکر نمیکرد به چنین وضعی بیفتد. افکار مختلفی داخل ذهنش رژه میرفتند و باعث میشدند هر چند لحظه یک بار چشم هایش را برای سامان دهی افکارش ببندد.

انگشتانش تقریبا چیزی را حس نمیکرد. این فاجعه بود. اون به انگشتانش احتیاج داشت. بدون انگشتانش او زنده نمیماند. سعی کرد دست هایش را از هم باز کند تا آنها را به داخل جیب های پالتو فرو کند. اما تکان دادن تمام اعضای بدنش برایش عذاب آور بود. برای همین ترجیح داد نیرویش را هدر ندهد و سعی کند آخرین توانی را که برایش باقی مانده بود ذخیره کند.

صدای پاقی توجهش را جلب کرد. و بعد سه صدای مشابه دیگر. نمیتوانست سرش را زیاد بالا بگیرد، برای همین گوش هایش را تیز کرد تا ببیند چه اتفاقی در حال افتادن است.
صدای کلفت مردی به گوش رسید که میگفت: چند بار به آلبوس گفتم که این بدترین کار ممکنه. آخه کی همچین قرار مهمی رو وسط خیابون میذاره!

مرد دیگری با پوزخند پاسخ داد: اشکال نداره شکلبوت. من هیچ مشکلی با بارون و سرما ندارم. همون طوری که میبینی طلسم ها حسابی ما رو گرم و خشک نگه داشته. اتفاقا به نظرم اینجا بهترین جاس. کدوم مرگخواری به فکرش میرسه ما اینجا قرار گذاشته باشیم؟ اونا الان توی خانه ریدل جلوی شومینه نشستن و دارن شام میخورن!

صدای خنده جمع به گوش رسید. با زحمت تکانی به خودش داد و سعی کرد کمی عضلات خشک شده اش را تکان دهد. در همان لحظه مردی که شکلبوت نام داشت با صدای دستپاچه ای گفت: هی اون کیه اونجا؟! زود باش خودتو نشون بده، من کاراگاهم!

از جایش تکان نخورد. قلبش به آرامی میتپید. صدای مرد دیگری را شنید که میگوید: هی کینگزلی بس کن. چت شده؟ این فقط یه آواره بی پناه بیچاره است. نمیبینی چطوری میلرزه؟ سر و وضعشو نمیبینی؟ به جای اینکه کمکش کنی روش چوب جادو میکشی؟

شکلبوت اعتراض کرد: از کجا معلوم ریموس؟ شاید یکی از اونا باشه. وگرنه برای چی تو این طوفان اونجا نشسته!؟
ریموس خندید و گفت: نکنه انتظار داری یه آواره الان توی کافه جلوی شومینه نشسته باشه؟ اسمش روشه، اواره. بدبخت جایی رو نداره بره. بذار کمکش کنیم.

مرد دیگر با نارضایتی گفت:ببینین من اومدم اینجا چندتا خبر دست اول از ارتش سیاه رو بهتون بدم. اگه میخواین به گداها و ولگردها کمک کنین من میرم. جون خودمو برای همچین کارهایی به خطر ننداختم که تو این هوا برای یه ولگرد عوضی دل بسوزونم.
وقتش بود. با آخرین توانی که داشت از جا پرید و انگشت های یخ زده اش را از لای پالتو بیرون کشید و با اخرین سرعتی که میتوانست طلسم مرگ را به سمت آن خائن پست فرستاد.

همه چیز سریع اتفاق افتاد، جسد فرد خائن با صدای بلندی بر روی کف آب گرفته خیابان افتاد و قبل از آنکه حتی صدای فریاد خشمگینانه شکلبتون از گلویش خارج شود او خودش را غیب کرده بود و در خانه ریدل ظاهر شده بود. ماموریت را موفقیت آمیز انجام داده بود!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.