از ان طرف لرد ایوان را صدا کرد و گفت: خیلی خب ایوان. وقتش رسیده خودی نشون بدی. سریعا هرچی بلیت داری رو بده به ارباب.
ایوان تعظیم بلندبالایی کرد و مشغول در اوردن وسیله طلایی رنگی از جیب ردایش شد.
...این چیه ایوان، یکی از جانپیچ های منه؟!
...نه ارباب جانپیچ های شما که دور از جون خودتون همه از بین رفت. این منو مدیریته، میخوام باهاش بلیت ها رو تک تک بهتون معرفی کنم.
لرد مبل شاهانه ای ظاهر میکنه و بعد از اینکه روش میشینه میگه: خیلی خب. زود باش وقت نداریم.
ایوان هم بعد از ظاهر کردن یک چهارپایه و نشستن روی اون منو رو روشن میکنه و دنبال بلیت ها میگرده.
...هوم بذارین ببینم کجا بود. اهان اینجاس. بفرمایید لیست بلیت ها. بذارین اولی رو براتون باز کنم.
ایوان دکمه ای روی منو رو فشار میده و بعد صفحه یک کاغذ پوستی در بین زمین و هوا ظاهر میشه که با حروف جوهر مشکی بر رویش نوشته شده بود:
«سلام، من خیلی باهاتون حال کردم، اگه میشه دو سه تا چوب دستی برام بفرستین. قربان شما ممل پاتر»
لرد:هوم؟ مردک بوقی این که مال اولیوندر چوب دستی ساز بود!
ایوان با دستپاچگی مشغول ور رفتن با منو میشه و میگه: ارباب تقصیر من نیست. روزی شصت هزار تا از این بلیت ها به دست ما میرسه. ملت خیال کردن ما فروشگاه انلاین باز کردیم!
لرد نگاهی به اطراف میکنه و دامبلدور رو میبینه که سخت در افکارش غرق شده. به نظر میرسه که اون هم داره با دقت تمام دنبال بلیت های خنده دار میگرده. برای همین کروشیویی حواله ایوان میکنه و میگه: عجله کن ایوان! قرار نیست همه بلیت های اسپم رو هم برام بخونی. چندتا از اون خنده دارهاش رو بفرست تا گاز خنده به خوردت ندادم!!
ایوان باز مشغول چب و راست کردن منو میشه و چند لحظه بعد تصویر کاغذ پوستی دیگه ای روی هوا ظاهر میشه:
«خجالت بکشین!!!من الان نگاه کردم دیدم لندن شهردار نداره، وزارت وزیر نداره، دیاگون نگهبان نداره و .... اصلا اصرار نکنین ها. امکان نداره قبول کنم. برید رد کارتون میگم وقتشو ندارم! حالا با وجود اینکه به شدت سرم شلوغه و اصلا وقت ندارم و اینا، اما حالا که زیاد اصرار دارین و میخواین بهم دو سه برابر هم حقوق بدین قبول میکنم که تمام این مسئولیت ها رو به عهده بگیرم. برای اشانتیون هم میتونم نظارت چندتا تالار خصوصی و نیمه خصوصی رو هم قبول کنم. گفته باشم اصلا وقت ندارم ها، به سرتون نزنه که دلم میخواست این کارا رو بگیرم. اصلا و ابدا! فقط چون زیاد اصرار میکنین قبول کردم دلتون نشکنه.. لطفا زودتر جوابشو بدین!
دوستدار شما، زوربای هاگزمیدی!»
لرد:
ایوان: از این مدل ها زیاد داریم ارباب!
لرد نگاه دوباره ای به متن بلیت انداخت و گفت: این خوب بود. بذارش کنار. دوتا دیگه هنوز لازم داریم...کروشیو، چرا اینقدر دست دست میکنی؟ گفتم دوتای دیگه لازم داریم! زود باش بقیه رو نشونم بده ببینم.