هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
#41
- خاک تو سر ذلیل مردت کن که دو لقمه نون نمی‌ذاری وسط سفره برا بچه هات.
- دِ آخه زن من این همه جون کندم فرانچسکوی توتی با سس آلفردو پختم براتون خب.

یه روز عادیه دیگه، خونه ی پاترینا. اوضاع همیشه همینطور بود چه وقتی حساب بانکی هری مثل ب.ز می‌شد چه وقتی از روی بی‌پولی مجبور بود لباسی مشابه لباس کاروان المپیک ایران بپوشه بره مهمونی. فرقی نمی‌کرد اوضاع چطور باشه، فقط این مهم بود که با یه ویزلی وصلت کرده بود.

- ببین همه ی رفیق رفقات رفتن ورزش یاد بدن و یه کار مفید کنن اون وقت تو هر صبح می‌ری بیرون دنبال یللی تللی.
- عجب! یعنی من 8 ساعت جون می‌کنم سر کار یللی تللیه؟!
- به من ربطی نداره، تو باید بری یه وزرشی یاد بدی به ملت و یه کار فرهنگی کنی که من باهاش به اکرم اینا پز بدم.

شاید کوییدیچ گزینه ی خوبی بود، به هر حال به اجبار پدرشوهر مجبور شده بود هری مجبور شده بود بره تو وزارت کار دفتری کنه برای همین هیچ وقت فرصت نداشت بازیکن حرفه‌ای کوییدیچ بشه. اما حالا شاید می‌تونست مربی حرفه‌ای کوییدیچ بشه.

- می‌گم عیال، کوییدیچ خوبه؟
- نه، باید بری سراغ ایروبیک.

هری در حالی که ژست سیامک انصاری رو به خودش گرفته بود در اوج حالت پوکرفیس رو به دوربین زل زد و گفت:
- ایروبیکم شد ورزش آخه زن مومن؟!
- باید بری باشگاه بلقیس اینا اون‌جا با خانومای محله ایروبیک کار کنی.

از وقتی یادش میومد اهل بی‌ناموسی نبود، مثلا در جلسات خصوصی با دامبلدور فقط مشغول دیدن سخنان رائفی پور با حجم 32 گیگ می‌شدن و کلهم اجمعین، هری فردی آسلامی و ضد تکرات آستاکباریون مفسد بود. اما از طرفی دیگه زن ذلیل بودنش به آسلامی بودنش می‌چربید.

- باشه عیال، اگه تو می‌خوای من می‌رم.

و از اون‌جا که عیالش می‌خواست، او رفت.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۳ ۱۵:۲۳:۲۳

All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵
#42
نام پدر: اون پسر باباشه، چیزه... همون جیمز.

محل تولّد: یادم نمیاد والا، اون دوران هنوز خردسال بودم بعدشم بردنم ور دست خاله ماله و اینا، نمی‌دونم کجا به دنیا اومدم.

شماره شناسنامه: 912 سه تا نه چار تا نوتلا.

تیتاپتونم کپک زده بود، تاریخ تولیدشم مال فردا بود. چه وضعه دولت پاکه آخه؟ در نیار ادا مموتا رو!


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵
#43
یه حرکت مفید اینه که از اول مدیرا انتخاب بشن بدون نگاه به جبهه، بدون نگاه به نمایندگی و همه ی اینا. شاید بر فرض مثال بین هافل 3 نفر باشن بمب ایده، پرتلاش، همیشه حاضر، خوش رفتار، صبور و ... این خیلی ظلمه که فقط یه نفر رو بیاریم از هافل چون فقط یه نماینده می‌خوایم و مثلا فرض کنیم از گریف هیچ فرد مناسبی نباشه و بخوایم یه نفر رو به زور برداریم مدیر کنیم که خدای نکرده تر بزنه وسط منو و به گند عظما بکشه سایت رو از بس هی نخونده رای مخالف بده فلانی چون اسلیه یا مرگخواره بهش اجازه ی فلان کار رو نمی‌دیم یا فلانی تو رولش رفیقم رو کشت بزنم بلاکش کنم یا مدام استعفا بده و غر بزنه یا ... . اصلا بزنیم کل جبهه های سایت رو دگرگون کنیم یه مدت با جبهه های جدید یا بدون جبهه فعالیت کنیم خیلی خیلی با ارزش تره تا چنین بحثایی که فلانی چون محفلیه نمیاریمش یا ... .

سال پیش یادمه یکی از ناظرین وسط گروه اومد گفت سریع یکی رو از بین اعضا انتخاب کنید و تو پخ معرفی کنید. گفتیم قضیه چیه گفت نمی‌دونم. دقیقا همچین اوضاع مسخره‌ای بود، خب یعنی چی که نمی‌گن برای چی قراره انتخاب کنیم؟ اینم مربوط به چیزی که رودولف گفت درباره ی تیم مدیریتیمون که کاملا در پشت پرده انتخاب شدن.

نظر من هم در این مورد استثنائا مشابه رودولفه و باید رای گیری به شکل واضح رخ بده برای ورود یه مدیر جدید و حتی رفراندوم توسط کاربرا قابل انجام باشه. قبلا به یکی از مدیرا گفتم قبل وارد کردن یه مدیر جدید خبر بدین شاید مخالف باشیم جوابی که داد مشابه این بود که بگه " برو شیرت رو بنوش باو، به تو چه که کی قراره انتخاب بشه؟ اصلا تو کی هستی که بخوای نظر بدی؟" البته خیلی مودبانه تر این مفهوم رو رسوند اون مدیر محترم.

جدای از اینا من اعتراض بسیار بسیار شدید دارم به کندی مدیریت سایت. کلهم اجمعین سه نفر بیشتر نیستین گروه هم دارین تو تله چه وضعشه که ما هر چی می‌گیم می‌گین باشه فکر می‌کنیم و نه جواب بله‌ای میاد نه خیری. من یه طرح رو تقریبا سال پیش بهتون دادم سه یا چهار بار هم یادآوری کردم. نه جواب بله اومد نه خیر. در جواب هر یک از مدیرا فقط می‌گفت جالبه تو پی.وی ولی از نظر جمعی خبری نبود. یکم سریع تر باشید خواهشا.

خدافظ.


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
#44
- مــــــــــــــــــــالــــــــــــــــــــــــــی!

آرتوربلدور - ورژن ساده شده ی آرتور دامبلدور- فریادزنان در رو شکست و پرید وسط خونه ی ریدل. چیزی که می‌دید در مخیلش نمی‌گنجید، مالی جلوی رودولف ایستاده بود و با قاشق بهش سوپ پیاز می‌داد. حالا رودولف برای آرتور نقش جبار سینگ تو شعله رو داشت.

- مرتیکه ی قمه باز، خجالت نمی‌کشی زن من رو مجبور می‌کنی بهت غذا بده؟!
- مگه مالی زنِ توئه؟ کی از آرتور طلاق گرفت آخه؟

و بعله، عجب سوتی بزرگی. آرتور دید که حتی قابلیت جمع کردن سوتی خودش رو هم نداره برای همین ریش مصنوعیش رو پرت کرد طرف مرگخوارا تا داخلش گم بشن و بتونه شبیخون بزنه و مالی رو برداره ببره.

- مالی، بردار بیا بریم گریمولد. بچه هامون بهمون نیاز دارنا.
- این‌جا بودجشون بیشتره سوپ پیاز بهتری می‌شه درست کرد.
- خب بچه هاتون اون ورن آخه.
- درخواست طلاق می‌دم حزانتشون رو می‌گیرم.
- مگه فقط مردا نمی‌تونن درخواست طلاق بدن؟
- این‌جا اینگیلیسه ها، قوانینش آستاکباریه!

آرتور حتی نمی‌تونست زنش رو هم قانع کنه برگرده، با خودش فکر کرد که چطور قرار بود محفل رو اداره کنه اصلا؟ وقتی دید با حرف نمی‌تونه وارد عمل بشه، از روش های جهان سومیش استفاده کرد و مالی رو کرد تو گونی و راهی گریمولد شد.

اون طرف، سمت دامبلدورینا:

- دِ آخه داداش من این چه وضع نوشیدنیه می‌دی ملت؟ اینا که وقتی می‌خورنش سالم می‌مونن. باید یه کاری کنی دامانشون از دستشون بره خب.
- اون که دیگه نوشیدنی نیست آبرفورث، برادرم.
- تقصیر ترجمه ی کتابه خب، تو همونی که من می‌گم رو درست کن.

اما وجدان آلبوس اجازه نمی‌داد. تا حالا هیچ نوشیدنی که نوشیدنی نباشه درست نکرده بود. اصلا سخن داریم که "نوشیدنی که نوشیدنی نباشه، نوشیدنی نیست!" و آلبوس هم نمی‌خواست از این سخن پیروی نکنه و آستاکباری بشه. تو گوشه کناره های مغازه یه گوسفند-بز ترکیبی نشسته بود ور دست صاحبش که تو تیررس نگاه آلبوس قرار گرفت. آلبوس سریع همون موجود عجیب الخلقه رو برداشت و شبیه خودش گریم کرد و بعد هم از مغازه در رفت تا راهی گریمولد بشه و راه آسلام رو دنبال کنه.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۸ ۲۱:۰۳:۰۲

All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
#45
جروشا: مگه نمی‌رفتیم واشنگتن پس چی شد یهو داریم بر می‌گردیم گذشته دوباره؟
ویولت: نمی‌دونم والا ولی حاجیتون بدجور دلش می‌خواست بره پیش ملل آمریکایی تو واشنگتن.
فنگ: هاپ هاپ، هیپ هاپ! ( قصد داشتم توپاک و بیگی رو با تکنولوژی حال حاضر دنیا برگردونم باهاشون یه کنسرت بذارم هیپ هاپ رو زنده کنم که شما نذاشتین دیگه.)

بعد از طی شدن مقادیری از ماجرا به سبک دالاهوف گونه، ملت محفلی تصمیم گرفتن کلا بی‌خیال هری بشن چون هم یه هری جدید اومده بود تو سایت هم به علت بیماری گسستگی سلول های تحتانی حوصلشون نمی‌شد تا واشنگتن برن. اما اینا اصلا مهم نبود، مسئله چیز دیگه‌ای بود.

هاگرید: دِ ما مگه قرار نبود از پنج تا راه بیریم؟ پَ چرا الان کنار هم ایستادیم دیالوگ می‌گیم؟
ویولت: مدل عنتوینیه دیگه، سبک رولاش همینه.

دامبلدور که تو نقش جواد خیابانی که حالا اصلا بهش نیاز هم نداشت خیلی فرو رفته بود جواد گونه گفت:
- قطعا کسی که سوژه رو شهید کنه، شهید کننده ی سوژست. پاشید بریم همون گذشته ی خودمون، فرزندانم. هری هم نیست مشکلی نداره، کله ی یکی دیگتون رو زخمی می‌کنم باهاش جلسه می‌ذارم.

محفلیون برگشتند به پورتال و به 2048 سال قبل برگشتند تا بیشتر از این ملت رو سر کار نذارن و شرایط ورود یه سوژه ی جدید به تاپیک رو مهیا کنن. سوژه ی ما به سر رسید، کلاغه هم تو دود و دم 2048 سال بعد فوت شد متاسفانه. برای شادی روح اون کلاغ یه فاتحه بفرستین خواهشا.

پایان!



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
#46
با عرض سلام.باید بگویم من نه تنها وقتم در دنیای واقعی پر است بلکه وقتم در سایت نیز با گریفیندور، محفل و هاگوارتز پر می‌باشد، بنابراین ذره‌ای وقت و حوصله برای دوئل زدن نخواهم داشت. با عرض تاسف به آقایی که از موسیقی دیس لاو متنفر است، نمی‌توانم با شما دوئل به عمل آورم. امیدوارم در آینده بتوانیم دوباره دیدار کنیم و هم دیگر را بیازماییم. بدرود.


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
#47
نمرات و تصحیح تکالیف جلسه اول کلاسمون


گریفیندور: 32

لوئیس ویزلی: 30

خب اول این‌که کدوم آلبوس؟ آلبوس سیوروس پاتر یا آلبوس دامبلدور؟ اگه دامبلدور هست یکم غیر منطقیه که لوئیس بخواد بزنه رو دوشش و بخندن. جدا از این قضیه یه چیزی که سعی کن رعایت کنی این هست که بین دیالوگ هایی که گوینده هاشون مشخصه و دو نفر مشخص دارن با هم صحبت می‌کنن دو اینتر نزن و فقط یه اینتر فاصلشون باشه. یه نکته ی کوچولو و بی اهمیت هم هست اونم اینه که بعد علائم نگارشی اسپیس بزن، چیز مهمی نیست ولی خب یکی از قواعد تایپ کردنه و رعایتش کنی ظاهر پستات بهتر می‌شه. آها یه چیز دیگه، بعضی جاها باید حذف به قرینه انجام بدی یعنی یه اسم رو چند بار تکراری نکنی.
جدا از مسائل ظاهری و نگارشی بپردازیم به سوژه پردازی. رولی که شما زدی جدی بود لحنش و خب رول های جدی نیاز به توصیفات بهتر و بیشتر داره، من خودم به شخصه چندان تصاویر تو ذهنم انجام نشد با رولتون و این‌که خیلی کوتاه بود و شما کل مفهومی که ازت خواسته بودم رو فقط تو یه دیالوگ آوردی و بسطش ندادی.

آرسینوس: 35

خوب بود. چی بگم دیگه؟ برو بیشتر حال زمین و زمان رو بهم بزن.

آلیشیا اسپینت: 28

می‌دونی، رولت من رو جذب نکرد و همچنین خیلی کوتاه بود. کل مفهوم و فلسفه ی شخصیتت رو اگه بخوای فقط تو یه نوشته بیاری می‌شه عین همون متنی که برای ورود به گروها می‌نویسی. یه سری مشکلات هم تو پاراگراف بندی داشتی و یه نکته هم اینه که وقتی می‌خوای یه نوشته یا چنین چیزی رو بیاری تو رولت برای این‌که قاطی نشه سعی کن از نقل قول استفاده کنی و تو اون نقل قول نوشته رو وارد کنی که رولت ظاهر بهتری داشته باشه. در کل بخوام جمع بندی کنم می‌شه عین چیزی که خودت گفته بودی: عالی نشده بود، اما چندان بد هم نبود.
پیوز: 33

خوب بود، بسی لذت بردم. چون پپیوزی خیلی دلم خواست ازت نمره کنم همین طوری ولی خب دیدم دلیل خاصی ندارم. اِ چرا دلیل یافتم. خب پپیوز جان شما ته دیالوگات اگه دیالوگه تموم شده و ناتموم باقی نمونده سه نقطه نزن. بعد توضیحاتت تو پرانتز سعی کن همر نزنی، از خنده دار بودن کم می‌کنه انگار که داری به زور به خواننده می‌گی " بیا این رو ببین بخند، خون آریایی تو رگت نیست اگه نخندی." بعد چرا دو تا شکلک ته یه دیالوگ زدی؟ چرا یه گریه و یه خنده؟ فک کنم این خنده در حکم همون همر ها بود که گفتم. یه دیالوگ هم هست نوشتی "بابا!!!!بسهچه ..." که تو همین تیکه کلی چیز میز هست که باید ویرایش کنی در آینده. مثلا یه علامت تعجب کافیه همیشه و بعد علائم نگارشی اسپیس بزن و بسهچه باید بشه بسه چه. در کل رول خوبی بود.

اسلیترین: 18

پانسی پارکینسون: 22

سیلور فام چرا؟ پارسی را پاس بداریم. رولت طنز جالبی داشت چند جا مثلا از بای تا های یا ریشت اندازه زلفای گیسو کمنده اما مثل چند نفر اون بالاتر نتونستی زیاد شخصیتت رو بسط بدی و فقط این رو رسونی که اسلیترینیه که خب زیر پروفایلت نوشته. جدا از اینا رولت کوتاه بود یه مقدار و اکثرش دیالوگ بود و توصیف چندانی نداشت. یه سری نکته ی ظاهری هم بگم در جهت بهتر شدن رول های آیندت. سعی کن علائم نگارشی رو پشت هم هی نزنی مثلا "؟!؟! " باید بشه "؟! " و مثلا "دررررررود" یه مقدار عجیبه چون "ر " رو که بخوای بکشی موقع گفتن خیلی ناجور می‌شه. به جای "ب" یا "ک" از به یا که استفاده کن. این "ب" و "ک" رو معمولا تو اس ام اسا استفاده می‌کنن که پول کمتر مصرف بشه اما این‌جا باید درست نوشتشون دیگه. سعی کن پاراگراف بندی ها رو هم رعایت کنی و همچنین بین پاراگراف ها دو اینتر بزنی، بین یه پاراگراف و یه دیالوگ که گویندش نامشخصه دو اینتر بزنی و اگه گویندش مشخصه تو جمله ی آخر پارگراف قبلی یه اینتر بزنی و بین دیالوگا یه اینتر بزنی کلا. نمی‌گم همه ی اینا رو رعایت نکردیا، می‌گم که کلا اینا تو ذهنت باشه برای رولای بعدیت.

دیگه من تابع قوانینم و گویا نباید 5 نمره رو بدم.

بلاتریکس لسترنج: 33

خب یه سری چیزا هست که اگه رعایت کنی خیلی بهتره مثلا همون استفاده نکردن چندباره از علائم نگارشی پشت هم مثل "!! ". یه تیکه هم بعد توضیحتون یه شکلک گذاشتین که زیاد جالب نبود و کمکی به خنده دار کردنش نمی‌کرد چندان. بین دیالوگ هایی که گویندشون مشخصه یه اینتر فاصله بذاری بهتره. در کل رول خوبی بود و مفهومت رو هم رسوندی.

ریونکلا: 8

مونیکا ویلکینز: 24

در بدو ورود بگم که آقا بعد دیالوگا نقطه یا علامت نگارشی مورد نیازش رو بذار خب. بعد آقا وسط درسته نه وست، پذیرفتند درسته نه پزیرفتند. بعد این‌که سعی کن پاراگراف بندی ها رو هم رعایت کنی و همچنین بین پاراگراف ها دو اینتر بزنی، بین یه پاراگراف و یه دیالوگ که گویندش نامشخصه دو اینتر بزنی و اگه گویندش مشخصه تو جمله ی آخر پارگراف قبلی یه اینتر بزنی و بین دیالوگا یه اینتر بزنی کلا. قبل "و" اسپیس یادت نره راستی. شخصیتت رو نشون دادی نسبتا. خوب بود، می‌تونست بیشتر هم بسط پیدا کنه البته.




ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۶ ۱۹:۵۲:۳۹
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۶ ۱۹:۵۳:۴۹

All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
#48
نمرات جلسه ی اول فلسفه و حکمت:

گریفیندور : 32

لوئیس ویزلی:30
آرسینوس جیگر: 35
آلیشیا اسپینت: 28
پیوز: 33

اسلیترین: 18

پانسی پارکینسون: 22
بلاتریکس لسترنج: 33

ریونکلا: 8

مونیکا ویلکینز: 24

هافلپاف: صفر هزار امتیاز!

ممنون از شرکت مشارکت آمیزشون.

پ.ن: ویرایش شد چون چند نفر رسمی نبودن و نباید نمره می‌دادم و سهوا نمره داده بودم.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۶ ۱۹:۵۶:۲۲

All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
#49
جلسه ی دوم کلاس فلسفه و حکمت


- این مرتیکه پاتر اگه کلا تدریس هم نکنه تهش دامبلدور یهو سر و کلش پیدا می‌شه استاد برترش می‌کنه.
- آره والا، تو این مدت که ما منتظرش موندیم تو ترکیه کودتا شد و کودتاچیا پیروز شدن بعدشم یهو تسلیم شدن. این چه وضع زمانی بندیه آخه مرد مومن؟

بالاخره در کلاس باز شد و هری در حال عرق ریختن وارد شد. لبخندی زد و رو به دانش آموزان گفت:
- ببخشید دیر شد، هی داشتم پشت در آلوهومرا می‌زدم بدون این‌که به زبون بیارم دیدم نمیشه. بعد به زبون هم آوردم باز هم نشد. دیگه آخرش رفتم کلید رو آوردم.

یکی از دانش آموزان به شکل ضربتی وارد عمل شد و گفت:
- آقا اجازه! شما یه اکسپلیارموس به زور می‌زنی، سعی کن کلا جادو رو کنار بذاری و مثل بچه ی آدم به زندگی ادامه بدی.
- اکسپلیارموس!

دانش آموز از آن‌جا که سلاحی برای خلع کردن نداشت، زبانش را به عنوان سلاح خلع کرد و آن را به گوشه‌ای پرتاب کرد.

- اینم سزای دانش آموزی که احترام به بزرگ تر سرش نشه. می‌دونین فلسفه ی این‌که نمی‌تونم ورد بزنم چیه بچه ها؟

اما بچه‌هایی که در دیالوگ از آن‌ها نام برده شد، از آن‌جا که می‌ترسیدند چیزی بگویند و زبان خودشان هم خلع بشود چیزی نگفتند.

- همش از وقتی شروع شد که این سایت رو ساختن و من رو مدیرش کردن، دیگه هر کی بدش میومد از مدیریت اومد یه بلایی سر من بدبخت آورد. یکی هی برام جلسات خصوصی در جهت یادگیری مفاهیم سخنان استاد رائفی پور با همراهی دامبلدور ترتیب داد، یکی برداشت ننه بابام رو طلاق داد و منم شدم بچه ی طلاق و معتاد چیز. بدتر از همه این بود که ملت اومدن گفتن من، پسر برگزیده ی بدبخت، فقط یه اکسپلیارموس بلدم. اگه الان من یه منو داشتم می‌گرفتم هر چی پست و رول این طوریه رو از بیخ پاک می‌کردم.

در همین حین، لامپی بالای سر هری روشن شد که با دخالت سریع بابابرقی و تذکر این‌که "مصرف بی‌رویه، چیز خیلی بدیه " لامپ سریعا خاموش شد. هری شروع کرد به نوشتن تکلیفی که به ذهنش رسیده بود.

نقل قول:
1- اگه من منو داشتم... ( در قالب یک رول نشون بدین که اگه مدیر بودین و منو داشتین چی‌کار می‌کردین. این تکلیف بیشتر رو شخصیت پردازی، سوژه پردازی و خلاقیتتون مانور می‌ده.) ( 30 نمره)

2- نظرتون درباره ی مدیریت چیه؟ مدیر بودن چیز خوبیه یا خیر؟ ( ویژه دانش آموزان رسمی) (5 نمره)





پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
#50
سلام!

می‌خواستم بدونم که آیا رقابت تو هاگوارتز واقعا ارزش این‌همه دعوا و کشمکش رو داره؟ تا الان 3 تا مدیر استعفا دادن همین ترم. مگه هدف هاگوارتز از زمان خلقتش این نبود که تازه واردا رو آموزش بده؟ مگه جایی برای ادامه تحصیل دختر کبری خانوم نبود که وقتی خواستگار اومد به بهونه ی ادامه تحصیل بپیچونتش؟ پس چرا الان انقدر مسئله ی رقابت بولد شده؟ بنشینید تدریس کنید، تکالفیتون رو انجام بدین، یاد بدین و یاد بگیرین آقا.

به عنوان فکر کنم اولین نفری که گفتم چرا تقسیم بر تعداد و بعد از این حرف من بحثا پیش اومد و در آخر هم قانون 0.5 نمره به ازای هر پست اضاف بر 3 پست تصویب شد باید بگم خب اگه چنین قانونی نباشه یه گروه تو یه کلاس می‌تونه 3 تا از شاخاش رو بفرسته که همه بالای 32 رو بگیرن حداقل. بعد هم تازه واردا می‌ترسن برن برولن و در نتیجه نمره رو بیارن پایین و ملت هم گروهی بهشون فحش بدن. این نیم نمره باعث می‌شه حداقل اون تازه وارد یه انگیزه داشته باشه که علاوه بر اون 3 نفر شاخ بره و رول بزنه. علاوه بر این، این قانون باعث می‌شه افراد بیشتری تو کلاسا شرکت کنن پس انقدر فقط به فکر گروها و رقابت نباشین، این به نفع تازه واردا، هاگوارتز و سایته. در حقیقت قرار بود مثل چند سال پیش تاثیرش از این هم بیشتر باشه که انگیزه بیشتر بشه اما خب موافقت نکردن بازرسا.

از استرجس هم خواشمندم برگرده و کاری که داشته انجام می‌داده رو تموم کنه و حداقل اون جلسه چهارمی که ازش حرف می‌زد رو اجرا کنه. اگه هم واقعا نمی‌خواد برگرده به نظر من یه مدیر برای این انجمن پیدا کنین که هم رول نویس خوبی باشه و بتونه الگو باشه، هم حساب و کتابش قوی باشه و اعصاب پولادین داشته باشه و هم این‌که انقدر گروها رو بولد نکنه. تا وقتی چنین مدیری یافت نشه همین آشه و همین کاسه. البته مشکل فقط از این‌جا آب نمی‌خوره، ملت هم باید از جامه دریدن برای رقابت و قهرمان شدن دست بردارن، هیچ کس دلش نمی‌خواد این ترم هم مثل ترم قبل بشه، می‌خواد؟

ببخشین انقدر حرف زدم و اینا، خدافظ!


All you touch and all you see, is all your life will ever be


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.